متن کامل اطلس قرآن: اماکن، اقوام و نشانه ها مجموعه ای موثق از اطلاعات قرآنی شامل نقشه ها، جداول و تصاویر

مشخصات کتاب

سرشناسه:ابوخلیل ، شوقی

Abu Khalil, Shawqi

عنوان قراردادی:اطلس القرآن: اماکن، اقوام، اعلام .فارسی

عنوان و نام پدیدآور:متن کامل اطلس قرآن: اماکن، اقوام و نشانه ها مجموعه ای موثق از اطلاعات قرآنی شامل نقشه ها، جداول و تصاویر/ شوقی ابوخلیل؛ ترجمه از متون عربی و انگلیسی محمد کرمانی.

مشخصات نشر:مشهد: آستان قدس رضوی، شرکت به نشر ‫، 1389.‮

مشخصات ظاهری: ‫361ص. : مصور (رنگی)، نقشه(رنگی)، جدول.

فروست:آستان قدس رضوی، شرکت به نشر؛ 1078.

شابک: ‫100000 ریال ‫ 978-964-02-1367-4 : ؛ ‫100000 ریال (چاپ اول)‮ ؛ ‫125000 ریال (چاپ سوم) ؛ ‫125000 ریال (چاپ چهارم) ؛ ‫165000ریال (چاپ پنجم)

وضعیت فهرست نویسی:فاپا(چاپ دوم)

یادداشت: ‫ص. ع. به انگلیسی: Showqi Abu Khalil. Atlas of the quran: places, peoples grat figures.

یادداشت:چاپ اول : 1388

یادداشت:چاپ دوم .

یادداشت:چاپ سوم و چهارم : 1389.

یادداشت:چاپ پنجم: 1391.

یادداشت:کتابنامه: ص. [358] - 361.

موضوع:قرآن -- نام های جغرافیائی

موضوع:قرآن -- نام های تاریخی

موضوع:نام ها در قرآن

شناسه افزوده:علوی، سعیده، ‫1370 - ، مترجم

شناسه افزوده:شرکت به نشر ( انتشارات آستان قدس رضوی)

رده بندی کنگره: ‫ ‮ BP103/9 ‫ /‮الف 2‮الف 6041 1389

رده بندی دیویی: ‫297/159‮

شماره کتابشناسی ملی:1919619

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

دکتر شوقی ابوخلیل

متن کامل اماکن، اقوام و نشانه ها مجموعه ای موثق از اطلاعات قرآنی شامل نقشه ها، جداول و تصاویر

ترجمه از متون عربی و انگلیسی:

محمد کرمانی

ص: 3

سرشناسه:ابوخلیل ، شوقی

Abu Khalil, Shawqi

عنوان قراردادی:اطلس القرآن: اماکن، اقوام، اعلام .فارسی

عنوان و نام پدیدآور:متن کامل اطلس قرآن: اماکن، اقوام و نشانه ها مجموعه ای موثق از اطلاعات قرآنی شامل نقشه ها، جداول و تصاویر/ شوقی ابوخلیل؛ ترجمه از متون عربی و انگلیسی محمد کرمانی.

مشخصات نشر:مشهد: آستان قدس رضوی، شرکت به نشر ‫، 1389.‮

مشخصات ظاهری: ‫361ص. : مصور (رنگی)، نقشه(رنگی)، جدول.

فروست:آستان قدس رضوی، شرکت به نشر؛ 1078.

شابک: ‫100000 ریال ‫ 978-964-02-1367-4 : ؛ ‫100000 ریال (چاپ اول)‮ ؛ ‫125000 ریال (چاپ سوم) ؛ ‫125000 ریال (چاپ چهارم) ؛ ‫165000ریال (چاپ پنجم)

وضعیت فهرست نویسی:فاپا(چاپ دوم)

یادداشت: ‫ص. ع. به انگلیسی: Showqi Abu Khalil. Atlas of the quran: places, peoples grat figures.

یادداشت:چاپ اول : 1388

یادداشت:چاپ دوم .

یادداشت:چاپ سوم و چهارم : 1389.

یادداشت:چاپ پنجم: 1391.

یادداشت:کتابنامه: ص. [358] - 361.

موضوع:قرآن -- نام های جغرافیائی

موضوع:قرآن -- نام های تاریخی

موضوع:نام ها در قرآن

شناسه افزوده:علوی، سعیده، ‫1370 - ، مترجم

شناسه افزوده:شرکت به نشر ( انتشارات آستان قدس رضوی)

رده بندی کنگره: ‫ ‮ BP103/9 ‫ /‮الف 2‮الف 6041 1389

رده بندی دیویی: ‫297/159‮

شماره کتابشناسی ملی:1919619

ص: 4

تقدیم به پیشگاه الگوی همیشه جاویدان خردورزی و اخلاق مداری مولای موحدان و پیشوای متقیان امام علی علیه السلام

مترجم

ص: 5

ص: 6

فهرست مطالب

تصویر

ص: 1

تصویر

ص: 2

تصویر

ص: 3

تصویر

ص: 4

تصویر

ص: 5

پیشگفتار مترجم

این کتاب شرح قصه های پیامبران یا شرح حوادث مذکور در قرآن کریم یا حتی یک کتاب تفسیر نیست. کتاب های خوب متعددی درباره این موضوعات وجود دارد. اما این کتاب یکی اطلس کامل و در واقع مجموعه ای از ترجمه آیات برگزیده به همراه، نقشهها، جداول، تصاویر و توضیحات روشنگری در مورد اماکن، اقوام و نشانه های مذکور در قرآن کریم است. برای افزایش اثربخشی این اطلس، جداولی حاوی دفعات تکرار هر موضوع در قرآن، به همراه نام سوره ها و آیاتی مرتبط با آن مطلب آمده و در ادامه تعدادی از مهم ترین آیات درباره موضوع تبیین شده است.

بر این اساس انتظار می رود مطالبی که در بر گیرنده بیش از هزار آیه از متقنات و مسلمات قرآنی و توضیحات پیرامونی آن به همراه نقشه ها، جداول و تصاویر مربوطه است، تصور روشن و تصویر بسیار شفافی از موقعیت اجتماعی، تاریخی و جغرافیایی و فضای فرهنگی حاکم بر هر یک از موضوعات مندرج را در ذهن و اندیشه خواننده مسلمان، متبادر و روشن نماید و به ابهامات پیرامون آنها خاتمه بخشد. ویژگی منحصر به فرد ترجمه فارسی این اثر، استفاده از ترجمه تفسیر گونه و بسیار روان استاد مکارم شیرازی برای معنی فارسی آیات است. و از همه خوانندگان گرامی ممنون و دعاگوی شان خواهم بود، بالاخص چنان چه ماحصل مداقه های علمی خویش را در جهت ارتقای کیفیت این اثر، در اختیار اینجانب قرار دهند. در خاتمه از کلیه دست اندرکاران و خادمان حوزه نشر و ترویج فرهنگ و معارف اسلامی در شرکت انتشارات آستان قدس رضوی به نشر) به ویژه مدیر عامل فرهیخته و نیک اندیش آن آقای مهندس برازش و همچنین آقای دکتر مجتهدی، آقای نگهبان و برادر عزیزم آقای مهدی کرمانی که در مراحل مختلف عهده دار ویرایش علمی و ادبی این اثر بوده اند، و نیز از دوستان بزرگوار، آقای مهندس فروزان و آقای مهندس یزدانی که بخش عمده مسئولیت آماده سازی تصاویر و نقشه ها را بر عهده داشته اند، قدرشناسی می نمایم.

تا چه قبول افتد و چه در نظر آید

محمد کرمانی بهار 1388

ص: 6

مقدمه مؤلف

ستایش مخصوص خداوند است و سلام و صلوات بر محمد و خاندانش و همه دوستدارانش باد.

و اما بعد، این اطلس شامل تصاویر، نقشه اماکن، اقوام و نشانه های مذکور در کتاب خداست. ایده تدوین این اطلس در سال 1990 به ذهنم رسید وقتی که به نقشه شبه جزیره عربستان خیره شده و نقطه کوچکی بر آن نظرم را جلب کرد که روی آن نوشته شده بود: "قبر هود پیامبر ". آن محل واقع در شرق شهر تریم در حضرموت بود. وقتی این را دیدم از خودم پرسیدم: وقتی یک مسلمان قرآن مجید را تلاوت می کند و به داستان هود می رسد، آیا واقعا می داند هود در کجا زندگی کرده است؟ وقتی که سوره احقاف تپه های شنی خمیده) را قرائت می نماید، آیا واقعا می داند این تپه های شنی خاص کجا واقع اند؟

از این ایده بدون تبیین خاصی در ذهنم وجود داشت، تا این که در بازدید از شهر باکو به معبدی برخورد کردم که زیارتگاه آتش پرستان بوده است. در آنجا بود که (باز) از خودم پرسیدم: در کتاب خدا، یک مسلمان از مجوس و صابئین می خواند، اما آیا او می داند که آنها در کجا زندگی کرده اند و آیا امروز بقایا و آثاری از آنها باقی است؟ ایده (تدوین این اطلس) در اندک اندک در ذهنم شکل گرفت تا این که نهایتا رسیده و کامل شد. از آنجایی که راه من قبلا، از طریق اطلسهای تدوین شده در موضوعات مختلف، هموار شده بود، من دقیقا می دانستم که چه باید بکنم و چه مراحلی را برای تدوین این اطلس طی کنم.

من این پروژه را با استمداد و توکل به خداوند شروع کردم. به سختی می توان این اثر را آخرین تلاش در این راستا دانست در عین حال تاکنون هیچ کتابی از این نوع در جهان اسلام به چاپ نرسیده است. البته تعدادی از مورخان درباره اقوام و اماکن مذکور در قرآن مجید مطالبی نوشته اند، اما تلاش های آنها محدود به نوشته های توضیحی پیرامون

ص: 7

اقوام و اماکن بوده است و حتی همین نوشته ها هم جامع نیستند. ضمنا آنها هیچ تلاشی برای به دست دادن نقشه ها و تصاویر نکرده اند. چنین کتاب های تاریخی شامل نمونه هایی نظیر "کوهها، اماکن و آبها (یا چشمه ها)" (الجبال، و الامکنه و المیاه)، نوشته زمخشری و "نشانه های مهم در قرآن" (اعلام فی القرآن الکریم) نوشته یحیی عبدالله معلمی است.

من تلاش هایم را با مطالعه عمیق کتاب خدا و جستجو برای آیاتی که اماکن، اقوام و افراد مهم در آنها ذکر شده است، آغاز کردم. سپس نوبت بخش تحقیقاتی این تلاش رسید، (یعنی) مرحله ای که منتهی به ترسیم تصاویر و نقشه های این کتاب و نوشتن شرح کوتاهی در حاشیه آنها شد.

به انجام رساندن این پروژه چندان هم آسان نبود. در طی مراحل مختلف این جهد و تلاش با موانع زیادی مواجه شدم که آخرین آنها چگونگی برخورد با اماکن و اقوام آسمانی و آخرتی و جهان غیب نظیر سدرة المنتهی، اصحاب اعراف، اصحاب یمین، کوثر، تسنیم، ابلیس، اسباط، اصحاب شمال و نظایر آن بود. تنها راه این است که بگویم نمی توان چنین مفاهیمی (چنین اماکن و افرادی را به تصویر کشید، یا در نقشه نشان داد. جهان غیب جهانی نادیده است. و اما مانع بزرگ تری که پیوسته با آن مواجه بودم، نحوه برخورد با برخی کتاب های شرح قصص قرآنی و حتی کتاب های تفسیری بود. مشکل این بود که تعدادی از این کتاب ها به افسانه های اسرائیلیات اعتماد کرده بودند که اغلب آنها از تورات (تحریف شده) روایت شده است. آیا ما باید به چنین روایاتی اعتماد کنیم؟

با اطمینان جواب این سؤال منفی بود. ما نباید به آنها (اسرائیلیات) تکیه کنیم. به جای آن ما باید به منابع موثق خودمان تکیه کنیم. زیرا اتکا به توضیحات تورات (موجود) خطرناک و غلط است. اما چنانچه چیزی از اسرائیلیات را مغایر با اعتقادات خودمان نیافتیم، آن را در کنار سایر دیدگاهها نقل نمودیم و وجود آن، حضور یک امکان (حالت ممکن یا گزینه در میان حالات محتمل دیگر و نه یک خبر قطعی است. زیرا (اساسا) راهی

ص: 8

برای اثبات صحت شرعی چنین روایاتی موجود نیست. وقتی چندین دیدگاه در مورد یک موضوع وجود داشت من هم آنها را در کنار هم، ذکر نمودم و آن گاه اگر دلیلی برای باور قوی تر یکی از دیدگاهها بود، آن را یاد آوری کردم. مانع دیگری که با آن مواجه بودم تصمیم گیری درباره ترتیب مطالب این کتاب بود: از کجا باید شروع و چه توالی را باید تعقیب می کردم؟ من تصمیم گرفتم که بر اساس توالی زمانی رخدادهای مذکور در قرآن جلو بروم. لذا با آدم نه شروع کردم و با حضرت محمد خاتمه دادم. و حتی زمانی که به بیوگرافی پیامبر اسلام رسیدم، حداقل آنچه را که در قرآن کریم ذکر شده است را مطابق زمان تقویمی رخدادها پیش بردم.

خواننده محترم باید عنایت داشته باشد که این کتاب، کتابی در شرح قصه های پیامبران یا رخدادهای مذکور در قرآن کریم یا یک کتاب تفسیر نیست. کتاب های خوب متعددی درباره این موضوعات وجود دارد، در حالی که این کتاب، یک اطلس است که در بر گیرنده مجموعه ای از نقشه ها، جداول، تصاویر و توضحیات روشنگری در مورد اماکن، اقوام و نشانه های مذکور در قرآن کریم است. من به همراه هر جدول، نقشه، عکس یا تصویر، توضیحاتی ضروری برای شرح آن را نیز آورده ام. برای افزایش کارایی این اطلس، جداولی حاوی دفعات تکرار هر موضوع به آن افزوده شده است. به علاوه آدرس آیات و سوره های مرتبط با هر موضوع هم بیان شده است.

در اغلب نقشه ها، وقتی نام اقیانوس، دریا، نهر، رودخانه، روستا یا شهری را ذکر کرده ام، نام امروزی آنها آورده شده تا خوانند بتواند ایده و تصویر روشنی از محل واقعی قرار گرفتن آن مکان به دست آورد. در عین حال نام های تاریخی محل ها را آنگونه که در قرآن ذکر شده اند، آورده ام. برای انجام این کار، بطور کامل به کتاب "اطلس تاریخی عرب و اسلام" اعتماد کرده ام. هم چنین یک نقشه از شبه جزیره عربستان در 3500 سال پیش آورده شده است تا خواننده بتواند مقایسه ای بین شهرها و مرزها در آن زمان با شهرها و مرزهای امروزی داشته باشد. در جاهایی هم که ضرورتی به ترسیم دوباره

ص: 9

نقشه ای نبوده است، خواننده را به نقشه موجود در چند صفحه قبل ارجاع داده ام.

این شرحی مختصر از آنچه من در این "اطلس قرآن" انجام داده ام، بود و حداقل تا آنجا که من میدانم، هیچ کس پیش از من کاری مشابه با این اثر را به انجام نرسانده است. در خاتمه از خدا می خواهم تا مرا به آن چه راست (و حقیقت) است رهنمون شود. این شرف برای شخصی کافی است تا به وسیله خداوند برای خدمت به قرآن کریم راهنمایی و هدایت شود. در خاتمه قدرشناسی عمیق خود از پرسنل انتشارات دار الفکر که از زمان طرح ایده تدوین این کار، حامی و مشوق من بودند، ابراز می دارم.

والحمد لله اولا و آخرا دکتر شوقی ابو خلیل

ص: 10

تصویر

ص: 11

تصویر

ص: 12

آدم

در آیات 30 تا 39 سوره بقره می خوانیم:

(به یاد آور) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: «من بر روی زمین، جانشینی نماینده ای قرار خواهم داد». فرشتگان گفتند: «(پروردگارا!) آیا کسی را در آن قرار میدهی که فساد و خونریزی کند؟! حال آنکه ما تسبیح و حمد تو را به جا می آوریم، (و تو را تقدیس می کنیم و برای جانشینی شایسته تریم)». فرمود: «من حقایقی را می دانم که شما نمی دانید، (30) سپس تمامی علم اسماء علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات را به آدم آموخت. آنگاه آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: «اگر راست می گویید، (و از آدم شایسته تر هستید) اسامی اینها را به من خبر دهید!» (31) گفتند: منزه ی تو! ما جز آنچه به ما تعلیم داده ای، نمی دانیم؛ زیرا تویی که دانا و حکیمیه (32) فرمود: «ای آدم ! آنان را از اسامی (و اسرار) این موجودات آگاه کن.» هنگامی که آدم آنان را آگاه کرد، خداوند فرمود: «آیا به شما نگفتم

ص: 13

که من، غیب آسمانها و زمین را میدانم ؟! و میدانم آنچه را شما آشکار می کنید، و آنچه را پنهان میداشتید!» (33) و (یاد کن) هنگامی را که به فرشتگان گفتیم : برای آدم سجده (و خضوع کنید!» همگی سجده کردند؛ جز ابلیس که سر باز زد، و تکبر ورزید، و (بخاطر نافرمانی و تکبرش) از کافران شد. (34) و گفتیم: ای آدم ! تو با همسرت در بهشت سکونت کن؛ و از نعمتهای آن، از هر جا می خواهید، در کمال فراوانی بخورید؛ (ولی) نزدیک این درخت نشوید؛ که از ستمکاران خواهید شد. (35) پس شیطان موجب لغزش آنها از بهشت شد؛ و آنان را از آنچه در آن بودند، بیرون کرد. و در این هنگام به آنها گفتیم : «(همگی از مقام خویش) فرود آیید! در حالی که دشمن یکدیگر خواهید بود. و برای شما در زمین، تا مدت معینی محل اقامت و وسیله بهره برداری خواهد بود.» (36) سپس آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت؛ (و با آنها توبه کرد.) و خداوند توبه او را پذیرفت؛ زیرا او توبه پذیر و مهربان است. (37) و گفتیم: «همگی از آن، فرود آیید! ولی هر گاه هدایتی از طرف من برای شما آمد، کسانی که از آن پیروی کنند، نه ترسی بر آنهاست، و نه اندوهگین می شوند». 938 و کسانی که کافر شدند، و آیات ما را تکذیب کردند اهل دوزخند؛ و جاودانه در آن خواهند بود. (39 )

در آیات 115 تا 124 سوره طه می خوانیم:

و پیش از این، از آدم پیمان (اطاعت) گرفته بودیم؛ اما او فراموش کرد؛ و عزم استواری برای او نیافتیم. (110)و (به یاد آور) هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید.» همگی سجده کردند؛ جز ابلیس که سر باز زد (و سجده نکرد). (119)پس گفتیم: «ای آدم! این دشمن تو و (دشمن) همسر توست؛ مبادا شما را از بهشت بیرون کند؛ که به زحمت و رنج خواهی افتاد! (117)زیرا تو در بهشت (در آسایشی و گرسنه و برهنه نخواهی شد؛ (118)و در آن تشنه نمی شوی، و حرارت آفتاب آزارت نمی دهد.» (119)ولی شیطان او را وسوسه کرد و گفت: «ای آدم! آیا می خواهی تو را به درخت زندگی جاویدان، و ملکی بیزوال راهنمایی کنم؟!» (120)و سرانجام هر دو از آن خوردند، (و لباس بهشتی آنها فرو ریخت،) و عورتشان آشکار گشت و از برگهای (درختان) بهشتی برای

ص: 14

پوشاندن خود جامه دوختند. (آری) آدم پروردگارش را نافرمانی کرد، و (از پاداش او و ماندن در بهشت) محروم شد. (121)و سپس پروردگارش او را برگزید، و توبه اش را پذیرفت، و او را هدایت نمود. (122) (خداوند) فرمود: «همگی شما از بهشت خارج شوید، در حالی که دشمن یکدیگر خواهید بود؛ ولی هر گاه هدایتی از سوی من به سراغ شما آید، هر کس از هدایت من پیروی کند، نه گمراه می شود، و نه در رنج خواهد بود.(123) و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و تنگی خواهد داشت؛ و روز قیامت، او را نابینا محشور می کنیم.» (125)

سؤال اینجاست که محل فرود (هبوط) آدم و حوا در روی زمین کجا بوده است. از ابن عباس روایت شده که آدم و حوا و ابلیس و ... در مکانی به نام «دجنه» میان مکه و طائف، فرود آمدند. هم چنین، گفته شده است که آدم در صفا و حوا در مروہ (دوکوه معروف در مکه) فرود آمدند. در روایت دیگری از ابن عباس منقول است که آدم در جایی در هندوستان فرود آمد.

در آن روایت که توسط ابن سعد و ابن عساکر از ابن عباس نقل شده، آمده است که آدم در جایی در هندوستان فرود آمد در حالی که حوا در جده هبوط کرد و آدم آن قدر به دنبال حوا گشت تا او را در مزدلفه یافت و تا امروز زائران حج تمتع) در مزدلفه گرد می آیند. کلمه مزدلفه از فعل «از دلف» و به معنی نزدیک شدن و به هم رسیدن گرفته شده است. برخی معتقدند نام مزدلفه ناشی از آن است که حوا در آنجا به آدم رسید و ملاقات آنها با هم در این سرزمین رخ داد.

طبری، ابونعیم، و ابن عساکر نقل کرده اند که رسول خدا فرمود: آدم در هندوستان فرود آمد و طبری از عبدالله بن عمر روایت می کند که: وقتی خداوند آدم را فرود آورد او را در سرزمین هندوستان فرود آورد. سپس به مکه و از آنجا به شام (سوریه و نواحی اطراف آن) رفت و در همان جا از دنیا رفت.

ص: 15

از این روایات و موارد مشابه در می یابیم که: آدم در هندوستان فرود آمد، روی کوهی به نام «بوذ» در سریلانکا (سرندیب اسیلان) واقع در جنوب شبه قاره هند. ابن بطوطه در سفر نامه اش نقل می کند که در این جزیره حضور یافته است؛ جایی که هنوز هم مردمانش حضرت آدم را به نام «بابا، و حضرت حوا را به نام «ماما» خطاب می کنند. و در مورد مرگش، وی نقل می کند که آدم در کوه ابو قبیس مدفون است. بر طبق نظر دیگری، محل دفن آدم کوه بود در سری لانکا، همان جا که نخستین بار او بر زمین فرود آمد، می باشد. در برخی منابع هم ذکر شده است که حضرت نوح پس از طوفان، حضرت آدم را در بیت المقدس دوباره دفن نمود.

از این میان، به نظر ما روایت طبری، ابن اثیر و یعقوبی ترجیح دارد. آنها نقل می کنند که پس از آنکه خداوند آدم را بخشید، جبرئیل آدم را به کوه عرفات برد و مناسک حج را به او آموخت و او در آنجا وفات یافت و در پای کوه ابوقبیس دفن شد.

ص: 16

دو پسر آدم هابیل و قابیل

داستان آنها در سوره مائده نقل شده است:

و داستان دو فرزند آدم را به درستی بر آنها بخوان: هنگامی که هر کدام، کاری برای تقرب انجام دادند؛ اما از یکی پذیرفته شد، و از دیگری پذیرفته نشد؛

برادری که عملش مردود شده بود، به برادر دیگر) گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم کشت!» (برادر دیگر) گفت: «من چه گناهی دارم؟ زیرا خدا، تنها از پرهیزگاران می پذیرد. (27) و اگر تو برای کشتن من، دست دراز کنی، من هرگز به قتل تو دست نمی گشایم، چون من از خداوند که پروردگار جهانیان است می ترسم. (28) من می خواهم تو بار گناه من و گناه خود را بر دوش کشی؛ و از دوزخیان گردی. و همین است سزای ستمکاران!» (29) به نفس سرکش، به تدریج او را به کشتن برادرش ترغیب کرد؛ و سرانجام او را کشت؛ و از زیانکاران شد. (30) سپس خداوند زاغی را فرستاد که در زمین، جستجو (و کند و کاو) می کرد؛ تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر خود را دفن کند. او گفت : «وای بر من! آیا من ناتوان تر از آن هستم که مانند این زاغ باشم و جسد برادرم را دفن کنم؟!» و سرانجام از ترس (رسوایی، و بر اثر فشار وجدان) از نادمان شد. (31) به همین جهت، بر بنی اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل با فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته؛ و هر کس، انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی به همه مردم حیات بخشیده است. و پیامبران ما، دلایل روشن برای آنان [بنی اسرائیل آوردند، اما بسیاری از آنها، پس از آن در روی زمین، تعدی و زیاده روی کردند. (32)

به احتمال زیاد، این حادثه در مکه رخ داده است؛ همان جایی که آدم و حوا زندگی می کردند. در روایتی آمده است که قابیل پس از کشتن هابیل، به یمن فرار کرد. عبارتی از طبری هم مؤید رخ دادن این حادثه در مکه است. عین عبارت او چنین است: « و قابیل از ترس پدرش، آدم به سمت یمن گریخت.»

ص: 17

در کوه قاسیون مشرف بر قسمت شمالی دمشق غاری قرار دارد که عوام آن را مغاره الدم» [غار خون] می نامند، زیرا معتقدند قتل هابیل در آنجا رخ داده است. در سمت راست جاده دمشق به الزبدانی و بلودان در منطقه تکیه، کوهی مشرف بر دره رودخانه بوردی وجود دارد. در این مکان، قبری به طول 15 متر وجود داد که گروهی معتقدند قبر هابیل است.

ص: 18

تصویر

ص: 19

ادریس

نام ادریس ان دو بار در قرآن مجید آمده است:

و در این کتاب، از ادریس (نیز) یاد کن، او بسیار راستگو و پیامبر (بزرگی) بود.

(56) وما او را به مقام والایی رساندیم. (57) (سوره مریم، آیات 56و57) و اسماعیل و ادریس و ذالکفل را (به یاد آور) که همه از صابران بودند. (85) و ما آنان را در رحمت خود وارد ساختیم؛ چرا که آنها از صالحان بودند. (86) (سوره انبیاء، آیات 80و86)

ادریس در مصر در شهر ممفیس (منف) به دنیا آمد و نام «هرمس الهرامسه» به وی اطلاق شد. ادریس اسم علم و واژهای سریانی است، و هر موس به معنی «ثابت رأی و کار آزموده است. بر مبنای گزارش دیگری، او در بابل به دنیا آمد و آنگاه به مصر مهاجرت نمود. وقتی برای نخستین بار رود نیل را دید، گفت: «بابلیون» که به معنی یک رودخانه شبیه رودخانه شما، یک رودخانه بزرگ و یا یک رودخانه مقدس است. گفته شده که 188 شهر در دوران ادریس ساخته شده است که کوچک ترین آنها «رها» بود. ادریس نخستین کسی بود که حکمت و علم نجوم را استخراج کرد و جملات حکمت آمیزی به او منسوب است، از آن جمله:

+ هیچ راهی برای شکر خدا بهتر از بخشندگی به آفریدگانش وجود ندارد.

+ وقتی خدا را می خوانید، نیت خود را پاک و خالص گردانید.

+ حکمت جان زندگی است.

+ به دارایی دیگران رشک مبر، زیرا بهره مندی شان از آن بس کوتاه است.

+ هیچ چیز نمی تواند به کسی که در جستجوی چیزی بیش از نیازهای اساسی اش است، احساس دارا بودن بدهد.

ص: 20

تصویر

ص: 21

نوح

تصویر

ص: 22

در سوره هود آیات 24 الی 49 می فرماید:

و ما نوح را به سوی قومش فرستادیم (؛ او به آنها گفت): «من برای شما بیم دهندهای آشکارم. (20) جز خدای یگانه را نپرستید؛ زیرا بر شما از عذاب روز دردناکی می ترسم!» (29) و اشراف کافر قومش (در پاسخ او) گفتند: «ما تو را جز بشری همچون خودمان نمی بینیم؛ و کسانی را که از تو پیروی کرده اند، جز افراد پست ساده لوح، مشاهده نمی کنیم و برای شما فضیلتی نسبت به خود نمی بینیم؛ بلکه گمان می کنیم که شما دروغگو هستید.» (27) (نوح) گفت: «ای قوم من! به من خبر دهید اگر من دلیل روشنی از پروردگارم داشته باشم، و او از سوی خود رحمتی که شما از آن بی خبرید، به من داده باشد (آیا باز هم رسالت مرا انکار می کنید)؟! آیا ما می توانیم شما را به پذیرش این دلیل روشن مجبور سازیم، با این که شما کراهت دارید»؟! *(28) «ای قوم من! به خاطر این دعوت، اجر و پاداشی از شما نمی طلبم؛ اجر من، تنها بر خداست. و من، کسانی را که ایمان آورده اند، بخاطر شما) از خود طرد نمی کنم؛ چرا که آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد؛ (اگر آنها را از خود برانم، در دادگاه قیامت، خصم من خواهند بود؛ ولی شما را گروهی می بینم که جهالت به خرج می دهید. (29) ای قوم من! چه کسی مرا در برابر (مجازات) خدا یاری می دهد اگر آنان را طرد کنم؟! آیا متذکر نمی شوید؟! (30) من هرگز به شما نمی گویم خزائن الهی نزد من است؛ و غیب هم نمیدانم؛ (جز آنچه خدا به من بیاموزد و نمی گویم من فرشته ام؛ و (نیز) نمی گویم کسانی که در نظر شما خوار می آیند، خداوند خیری به آنها نخواهد داد؛ خدا از آنچه در دل آنهاست آگاهتر است. (و اگر آنها را از خود برانم، در این صورت از ستمکاران خواهم بود.» (31) و گفتند: «ای نوح! با ماجر و بحث کردی، و زیاد مجادله کردی! (بس است!) اکنون اگر راست می گویی، آنچه را (از عذاب الهی) به ما وعده میدهی بیاور!» (32) (نوح) گفت: «اگر خدا اراده کند، (عذابش را) خواهد آورد؛ و شما قدرت فرار از آن را نخواهید داشت؟ (33) و هر گاه خدا بخواهد شما را (به خاطر گناهانتان) گمراه سازد، و من بخواهم شما را اندرز دهم، اندرز من سودی به حالتان نخواهد داشت. او پروردگار شماست؛ و به سوی او بازگشت داده می شوید». (36) آیا (مشرکان) می گویند: «او محمد قرآن را بدروغ به خدا نسبت داده است.»؟! بگو: «اگر من آن را به دروغ به خدا نسبت داده باشم، گناهش بر عهده من است؛ ولی من

ص: 23

از گناهانی که شما مرتکب می شوید بیزارم.» (35) به نوح وحی شد که: «جز آنها که تا کنون) ایمان آورده اند، دیگر هیچ کس از قوم تو ایمان نخواهد آورد. پس، از کارهایی که انجام میدادند، غمگین مباش. (36) و (اکنون) در محضر ما و طبق وحی ما، کشتی بساز. و درباره آنها که ستم کردند با من سخن مگو (و شفاعت مکن، که همه آنها غرق شدنی هستند! (37) او مشغول ساختن کشتی بود، و هر زمان گروهی از اشراف قومش بر او می گذشتند، او را مسخره می کردند؛ (ولی نوح) گفت: «اگر ما را مسخره می کنید، ما نیز شما را همین گونه مسخره خواهیم کرد. (38) بزودی خواهید دانست چه کسی عذاب رسوا کننده به سراغش خواهد آمد، و عذاب ابدی بر او وارد خواهد شد!» (39) (این وضع همچنان ادامه یافت تا آن زمان که فرمان ما فرا رسید، و تنور جوشیدن گرفت؛ (به نوح) گفتیم: «از هر یک از انواع حیوانات، یک جفت (نر و ماده) در آن (کشتی) حمل کن. همچنین خاندانت را (بر آن سوار کن) - مگر آنها که قبلا وعده هلاک آنان داده شده [همسر و یکی از فرزندانتا؛ - و همچنین مؤمنان را.» اما جز عده کمی همراه او ایمان نیاوردند. 40 و او گفت : بر آن (کشتی) سوار شوید به نام خدا؛ در هنگام حرکت آن و توقفش، که پروردگارم آمرزنده و مهربان است.» (41) و کشتی، آنها را از میان امواجی همچون کوهها حرکت می داد؛ (در این هنگام، نوح فرزندش را که در گوشه ای بود صدا زد: «پسرم! همراه ما سوارشو، و با کافران مباش!»(42)گفت: «بزودی به کوهی پناه می برم که مرا از آب حفظ می کند!» (نوح) گفت: «امروز هیچ نگهدارنده ای در برابر فرمان خدا نیست؛ مگر آن کس را که او رحم کند.» در این هنگام، موج در میان آن دو جدایی افکند؛ و او در زمره غرق شدگان قرار گرفت! (43) و گفته شد: برای زمین، آبت را فروبر! و ای آسمان، (از بارش) خودداری کن!» و آب فرو نشست و کار پایان یافت و (کشتی) بر دامنه کوه جودی، پهلو گرفت؛ و (در این هنگام،) گفته شد: «دور باد گروه ستمکاران (از رحمت خدا!)» (44) نوح به پروردگارش عرض کرد: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است؛ و وعده تو در مورد نجات خاندانم) حق است؛ و تو بهترین حکم کنندگانی.» (45) فرمود: ای نوح ! او از خاندان تو نیست؛ او عمل غیرصالحی است فرد ناشایسته ای است؛ پس، آنچه را از آن آگاه نیستی، از من مخواه؛ من به تو اندرز میدهم که از جاهلان نباشی.» (46) عرض کرد: «پروردگارا! من به تو پناه می برم که از

ص: 24

توچیزی بخواهم که از آن آگاهی ندارم. و اگر مرا نیامرزی، و بر من رحم نکنی، از زیانکاران خواهم بود.» (47) (به نوح) گفته شد: «ای نوح ! با سلامت و برکاتی از ناحیه ما بر تو و بر تمام امتهایی که با تواند، فرود آی! و امتهایی نیز هستند که ما آنها را از نعمتها بهره مند خواهیم ساخت، سپس (به سبب کفران نعمت) عذاب دردناکی از سوی ما به آنها می رسد.» (48) (ای پیامبر!) اینها از اخبار غیبی است که به تو وحی می کنیم؛ نه تو، و نه قومت، اینها را پیش از این نمی دانستید. بنابراین، صبر و استقامت کن، که عاقبت از آن پرهیزگاران است.

«سوره هود، آیات 24 تا 49 »

در سوره قمر آیات 9 الی 16 می فرماید:

پیش از آنها قوم نوح (پیامبرشان را تکذیب کردند، (آری) بنده ما را تکذیب کرده و گفتند: «او دیوانه است.» و (با انواع آزارها از ادامه رسالتش) بازداشته شد. و او به پیشگاه پروردگار عرضه داشت: «من مغلوب (این قوم طغیانگر) شده ام، پس مرا یاری کن !» (10) و در این هنگام درهای آسمان را با آبی فراوان و بی وقفه گشودیم؛ (11) و زمین را شکافتیم و چشمه های زیادی بیرون فرستادیم؛ و این دو آب برای هدفی که مقدر شده بود در آمیختند (و دریای وحشتناکی تشکیل شد!(12) و او را بر (کشتی) ساخته شده از الواح و میخها سوار کردیم، (13) (آن کشتی) تحت مراقبت ما حرکت می کرد. این پاداشی بود برای کسانی که از سوی دشمنان مورد انکار قرار گرفته بودند. (14) ما این ماجرا را بعنوان نشانه ای در میان امتها باقی گذاردیم؛ آیا کسی هست که پند گیرد؟! (15) (اکنون بنگرید) عذاب و انذارهای من چگونه بود! (16)

«سوره قمر، آیات 9 تا 16»

و باز در سوره نوح آیات 1 الی 28 (کل سوره) می فرماید:

ما نوح را به سوی قومش فرستادیم و گفتیم: «قوم خود را انذار کن پیش از آن که عذاب دردناکی به سراغشان آید.» (1) او گفت: «ای قوم من! به یقین من برای شما انذار کننده آشکاری هستم، (2) که خدا را پرستش کنید و از مخالفت او بپرهیزید و مرا اطاعت نمایید، (3) تا خدا گناهانتان را بیامرزد و تا زمان معنی شما را عمر دهد؛ زیرا هنگامی که اجل الهی فرا رسد، تأخیری نخواهد

ص: 25

داشت اگر میدانستید.» (4) (نوح) گفت: «پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (به سوی تو دعوت کردم، (5) اما دعوت من چیزی جز فرار از حق) بر آنان نیفزود. (6) و من هر زمان آنها را دعوت کردم (که ایمان بیاورند) تاتو آنها را بیامرزی، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند، و در مخالفت اصرار ورزیدند و بشدت استکبار کردند. (7) سپس من آنها را با صدای بلند (به اطاعت فرمان تو) دعوت کردم، (8) سپس آشکارا و نهان (حقیقت توحید و ایمان را برای آنان بیان داشتم. (9) و گفتم: «از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است، (10) تا بارانهای پربرکت آسمان را پی در پی بر شما فرو فرستد، (11) و شما را با اموال و فرزندان فراوان کمک کند و باغهای سرسبز و نهرهای جاری در اختیارتان قرار دهد. (12)٫ چرا شما برای خدا عظمت قائل نیستید؟! (13) . در حالی که شما را در مراحل مختلف آفرید (تا از نطفه به صورت انسان کامل رسیدید). (14) آیا نمی دانید چگونه خداوند هفت آسمان را بر فراز یکدیگر آفریده است، (15) و ماه را در میان آنها مایه روشنایی، و خورشید را چراغ فروزانی قرارداده است؟! (16) و خداوند شما را همچون گیاهی از زمین رویانید، (17) و سپس شما را به زمین باز می گرداند، و بار دیگر شما را خارج می سازد. (18) و خداوند زمین را برای شما فرش گسترده ای قرار داد، (19) تا از راههای وسیع و دردهای آن بگذرید (و به هر جا می خواهید بروید).» (20) نوح (بعد از نومیدی از هدایت آنان گفت: «پروردگارا! آنها نافرمانی من کردند و از کسانی پیروی نمودند که اموال و فرزندانشان چیزی جز زیانکاری بر آنها نیفزوده است. (21) و (این رهبران گمراه) میر عظیمی به کار بردند، (22) و گفتند: دست از معبودان خود برندارید (بخصوص) بتهای «وق»، «شواع»، «غوث»، «یعوق» و «فسر» را رها نکنید. (23) و آنها بسیاری را گمراه کردند. خداوندا، ستمکاران را جز گمراهی میفزا!» (24) (آری، سرانجام همگی بخاطر گناهانشان غرق شدند و در آتش دوزخ وارد گشتند، و جز خدا یاورانی برای خود نیافتند. (25) نوح گفت: پروردگارا! هیچ کس از کافران را بر روی زمین باقی مگذار! (26) چرا که اگر آنها را باقی بگذاری، بندگانت را گمراه می کنند و جز نسلی فاجر و کافر به دنیا نمی آورند. (27) به پروردگارا! مرا، و پدر و مادرم و همه کسانی را که با ایمان وارد خانه من شدند، و جمیع مردان و زنان با ایمان را بیامرز؛ و ستمکاران را جز

ص: 26

هلاکت میفزا !» (28)

«سوره 18، آیات 1 الی 28»

قوم نوح در جنوب عراق، جایی نزدیک محل کنونی شهر کوفه زندگی می کردند. جودی، کوهی رو به روی جزیره ابن عمر نزدیکی مرز مشترک ترکیه و سوریه در ساحل شرقی رودخانه دجله می باشد. این کوه به راحتی از شهر «عین دواره سوریه قابل رؤیت است. از نظر تاریخی منطقه بین النهرین دوره های زیر را گذرانده است.

١. دوره دیرینه سنگی: دانشمندی به نام «ساویلی» (sawyli) بقایای دوره دیرینه سنگی را دراین منطقه در سال 1954 کشف کرد.

٢. دوره نو سنگی (تمدن جرمو): در سال 1948 آقای برد وود (Bred Wood) یک مرکز مهم این دوره را در روستای جرمو در غرب شهر سلیمانیه کشف کرد. دانشمندان معتقدند این مرکز حدود 6500 سال قبل از میلاد اندکی بعد از شروع ظهور جوامع کشاورزی ساخته شده است. در دوره نو سنگی تل حسونه در جنوب شهر موصل کشف شد که قدمت آن به حدود سال 5750 قبل از میلاد می رسد.

در سال 1931 آقای «مالوان» (Malwan) نمونه مشابه با تمدن تل حسونه را در نزدیکی موصل در نینوا کشف کرد و نمونه های دیگری از این تمدن در بخش های دیگر عراق یافت شد. (همچنین یک دانشمند آلمانی به نام بایرون Bayron) در تل حلف نزدیکی شهر سوری «رأس العین» در سرچشمه رود خابور به نمونه هایی نظیر تمدن دوره نوسنگی برخورد.

٣. دوره مس در دره حاصل خیز اطراف رودخانه های دجله و فرات.

تمدن این دوره در سه موضع آشکار است:

الف - (تل عبید) نزدیکی شهر قدیم «اور» در قسمت جنوبی بین النهرین که توسط گروه اکتشاف موزه بریتانیا به سرپرستی دکتر هال (Hall) کشف شد. کار دکترهال را مورخی به نام «لئونارد وولی» (Leonard Wooly) دنبال کرد و او در «اور» به مجسمه های عروسکی گلی با اهمیت مذهبی برخورد

ص: 27

ب- تمدن دوره اوروک (ور کاء) که یک گروه آلمانی آن را کشف کرد.

ج- تمدن دوره جمده نصر: آثار این دوره در سال 1920 توسط باستان شناسی به نام لانگدون» (Langdon) در تپه کوچکی به نام جمده نصر در نزدیکی شهر قدیمی کیش کشف شد. بر طبق کتب تاریخی، در پایان این دوره سیلاب و طوفان بسیار عظیمی رخ داد که تمام منطقه بین النهرین را به زیر آب برد. حفاری های انجام شده در اور، اوروک، کیش و شورو پاک نشان میدهد طوفان عظیمی در بین دو دوره [تل] عبید و جمده نصر و نیز سیلابی بزرگ در اواخر دوره جمده نصر رخ داده است.

باستان شناس دیگری به نام آقای «وولی» (Wooly) لایه های بسیار ضخیمی از رسوب گل و لای را در عمق 2/5 متری در شهر اور یافت. وولی بقایای سکونت انسانی را در آنجا مشاهده کرد. او چنین نتیجه گیری کرد که این گل و لای ها در نتیجه طغیان آب دجله و فرات بر این منطقه آمده است.

شاید قصه طوفان عظیم که در کتب مقدس ذکر شده است چند دوره قدیمی تر از این طوفان باشد چنانچه باستان شناسی به نام آقای «کونتنو» (Kountnu) به نقل از دمورگان، آن را به دوره باران (پلئیستوسن Pleistocene) که به دنبال عصر یخبندان در پایان دوره چهارم (زمین شناسی ) آمد و طی آن جمعیت بسیار زیادی نابود شدند، ربط می دهد. الواح کشف شده در کتابخانه آشور بانی پال " یاد این طوفان را جاودان ساخته است.»

خبرگزاریهای رادیویی و تلویزیونی (ماهواره ای) در روز چهارشنبه 13 سپتامبر 2000 میلادی خبری به این مضمون مخابره کردند که شهرهای کاملی در قعر دریای سیاه کشف شده اند. کاشفان گفته اند که وجود این شهرها وقوع طوفان را آن گونه که در کتاب های مقدس نقل شده است، تأیید می کند. بنگاه خبری بریتانیا (BBC) در 14 سپتامبر 2000 میلادی پس از آنکه شبکه های ماهوارهای شامگاه روز قبل تصاویر این خبر را پخش کردند، این خبر را در برنامه «گشت بامدادی برگرد دنیا» نقل کرد.

ص: 28

منابع و مآخذ

- الشرق الأدنی القدیم، عبد العزیز عثمان 213

- قصص الانبیاء ابن کثیر 65

- قصص الانبیاء، ثعلبی 55

- قصص الانبیاء الطبری 86

- قصص الانبیاء النجار 30

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 1268

- خبرگزاریهای بین المللی، شامگاه 2000/9/13 م.

ص: 29

تصویر

ص: 30

هود

در آیات 50 تا 60 سوره هود می فرماید:

و به سوی (قوم) عاد، برادرشان «هود» را فرستادیم؛ (به آنها) گفت: «ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شما نیست؛ شما فقط افترا می بندید (و بتها را همتای او می خوانید). (50) ای قوم من! من از شما برای این (رسالت)، پاداشی نمی طلبم؛ پاداش من، تنها بر کسی است که مرا آفریده است؛ آیا نمی اندیشید؟! (51) و ای قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، سپس به سوی او بازگردید، تا باران را پی در پی بر شما بفرستد؛ و نیرویی بر نیرویتان بیفزاید. و گنهکارانه، روی (از حق) برنتابید.» (52) گفتند: «ای هود! تو دلیل روشنی برای ما نیاورده ای؛ و ماخدایان خود را بخاطر گفتار تو، رها نخواهیم کرد! و ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم». (53) ما (درباره تو) فقط می گوییم: «بعضی از خدایان ما، به (عقل) تو آسیب رسانده اند.» (هود) گفت: من خدا را به شهادت می طلبم، شما نیز گواه باشید که من از آنچه همتای (خدا) قرار می دهید، بیزارم (54) (بیزار از آنچه غیر او می پرستید)!حال که چنین است، همگی برای من توطئه کنید؛ و مهلتم ندهید (اما بدانید کاری از شما ساخته نیست.) (55) من، بر خدای یگانه که پروردگار من و شماست، توکل کرده ام. هر جنبنده ای در قبضه قدرت (توأم با عدالت اوست؛ زیرا پروردگار من بر صراط مستقیم است. (56) پس اگر روی گردان شوید، من رسالتی را که مأمور بودم به شما رساندم؛ و پروردگارم گروه دیگری را جایگزین شما خواهد ساخت؛ و شما

ص: 31

هیچ زیانی به او نمی رسانید؛ پروردگارم حافظ و نگاهبان هر چیز است.» (57) و هنگامی که فرمان ما فرا رسید، هود و کسانی را که با او ایمان آورده بودند، با رحمت خود نجات دادیم؛ و آنها را از عذاب شدید، رهایی بخشیدیم! (58) و این قوم «عاده بودند که آیات پروردگارشان را انکار کردند و از اطاعت پیامبرانش سر برتافتند؛ و از فرمان هر ستمگر حق ستیز، پیروی کردند! (59) آنان، در این دنیا و روز قیامت، لعنت (و نام ننگینی) به دنبال دارند! بدانید قوم «عاد» نسبت به پروردگارشان کفر ورزیدند. دور باد «عاده قوم هود (از رحمت خدا، و خیر و سعادت)!(60)

سوره 11، آیات 50 الی 60

هم چنین در سوره شعراء آیات 124 تا 140 می فرماید:

هنگامی که برادرشان هود به آنان گفت: «آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! (124) به یقین من برای شما پیامبری امین هستم. (125) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید. (126) من در برابر این دعوت، هیچ پاداشی از شما نمی طلبم؛ پاداش من تنها بر پروردگار جهانیان است. (127) آیا شما بر هر مکان مرتفعی نشانه ای از روی هوا و هوس میسازید؟! (128) و قصرهای محکم (و قلعه های زیبا) بنا می کنید به امید اینکه در دنیا) جاودانه بمانید؟! (129) و هنگامی که کسی را مجازات می کنید همچون جباران کیفر میدهید! (130) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید. (131) و از (نافرمانی) خدایی بپرهیزید که شما را به نعمتهایی که میدانید یاری کرده؛ (132) شما را به چهارپایان و نیز پسران (برومند) امداد فرموده؛ (133) و (همچنین به باغها و چشمه ها. (134) اگر کفران کنید، من بر شما از عذاب روزی بزرگ می ترسم!» (135) (قوم عاد) گفتند: «برای ما تفاوت نمی کند، چه ما را اندرز دهی یا ندهی؛ (ما به تو ایمان نمی آوریم. (136) این همان روش و اخلاق پیشینیان است. (137) و ما هرگز مجازات نخواهیم شد.» (138)

سوره 26، آیات 124 الی 138

ابن عباس می گوید: «محققا هود نخستین کسی بود که به زبان عربی تکلم کرد». قوم عاد که هود در میان شان به پیامبری مبعوث شد، در منطقه احقاف واقع در شمال

ص: 32

اماکن، اقوام و نشانه ها حضرموت در قسمت جنوبی شبه جزیره عربستان زندگی می کردند. در شمال احقاف منطقه ربع خالی و در شرق آن عمان قرار دارد. قوم عاد بتهایی را می پرستیدند. این بتها عبارت بودند از: «ودا» «شواع»، «یغوث» «یعوق» و «سر» (برای مشاهده مکان بتها و اصنام در شبه جزیره عربستان به نقشه مراجعه نمایید. ابن عباس گفته است که آنها هم چنین بت دیگری به نام «القتار» را می پرستیدند.

قوم عادی که نابود شدند، عاد نخستین (عاد الاولی) بودند که همچون قوم عاد دوم، ساکن در یمن و از تیره های قحطان، سبا و ابناء آنها بودند. گفته شده است که قوم عاد دوم همان قوم ثمود بوده اند. و مردم حضرموت می گویند که هود پس از هلاک قوم عاد در حضر موت سکنی گزید و در نهایت در شرق این سرزمین در دو منزلی شهر تریم از دنیا رفت و همانجا در نزدیکی دره برهوت دفن شد. قبر منسوب به هود در فلسطین، قبر واقعی او نیست.

منابع و مآخذ

- قصص الانبیاء ابن کثیر 93

- قصص الانبیاء ثعلبی 62

- قصص الانبیاء الطبری 118

- قصص الأنبیاء النجار 49

- المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم 739

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 1294

ص: 33

تصویر

ص: 34

صالح و مساکن ثمود

در آیات 73 تا 79 سوره اعراف می فرماید:

و به سوی (قوم) ثمود، برادرشان صالح را (فرستادیم)؛ گفت: «ای قوم من! (تنها) خدا را بپرستید، که جز او، معبودی برای شما نیست. دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده: این «ناقة» الهی برای شما نشانه ای است؛ بگذارید در زمین خدا به چرا مشغول شود؛ و هیچ گونه آزاری به آن نرسانید، که عذاب دردناکی شما را خواهد گرفت! (73) و به خاطر بیاورید هنگامی که شما را جانشینان قوم «عاده قرار داد، و در زمین مستقر ساخت، که در دشتهایش، قصرها برای خود بنا می کنید؛ و در کوه ها، برای خود خانه ها می تراشید. بنابر این، نعمتهای خدا را متذکر شوید؛ و در زمین، به فساد نکوشید. (74) (ولی) اشراف مستکبر قوم او، به مستضعفانی از آنها که ایمان آورده بودند، گفتند: «آیا براستی شما یقین دارید که صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟!» آنها گفتند: «ما به آنچه او برای آن فرستاده شده، ایمان آورده ایم.» (75) مستکبران گفتند: «(ولی) ما به آنچه شما به آن ایمان آورده اید، کافریم.» (76) سپس «ناقه» را پی کردند، و از فرمان پروردگارشان سر پیچیدند؛ و گفتند: «ای صالح! اگر تو از فرستادگان (خدا) هستی، آنچه را (از عذاب الهی) به ما وعده میدهی، بیاور! (77) سرانجام زمین لرزه آنها را فرا گرفت؛ و صبحگاهان، در خانه هایشان به رو افتاده و مرده بودند. (78) (صالح) از آنها روی برتافت؛ و گفت: «ای قوم من! رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ کردم، و

ص: 35

شرط خیرخواهی را انجام دادم، ولی چه کنم که شما خیر خواهان را دوست ندارید.» (79)

سوره 7، آیات 73 تا 79

هم چنین در سوره هود آیات 61 تا 68 می فرماید:

و به سوی قوم ثمود»، برادرشان «صالح» را فرستادیم؛ گفت: «ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که هیچ معبودی جز او برای شما نیست! اوست که شما را از زمین آفرید؛ و آباد کردن آن را به شما سپرد! از او آمرزش بطلبید، سپس به سوی او باز گردید، که پروردگارم (به بندگان خود) نزدیک، و اجابت کننده خواسته های آنها) است!» (61) گفتند: «ای صالح! تو پیش از این، در میان ما مایه امید بودی! آیا ما را از پرستش آنچه پدرانمان می پرستیدند، نهی می کنی؟! در حالی که ما، در مورد آنچه به سوی آن دعوتمان می کنی، در شکی توأم با بدگمانی هستیم!» (62) گفت: «ای قوم من! به من خبر بدهید اگر دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم، و رحمتی از جانب خود به من داده باشد، پس اگر من نافرمانی او کنم، چه کسی می تواند مرا در برابر خداوند یاری دهد؟! پس شما، جز زیان، چیزی بر من نخواهید افزود. (63) ای قوم من! این «ناقه» از سوی خداوند برای شما معجزه ای است؛ بگذارید در زمین خدا به چرا مشغول شود؛ و هیچ گونه آزاری به آن نرسانید، که به زودی عذاب (خدا) شما را خواهد گرفت!» (64) و سرانجام، ناقه را پی کردند؛ و(صالح به آنها) گفت: «(مهلت شما تمام شد!) سه روز در خانه هایتان بهره مند گردید؛ (و بعد از آن، عذاب الهی فراخواهد رسید؛ این وعده ای است که دروغ نخواهد بود.» (65) و هنگامی که فرمان (مجازات) ما فرارسید، صالح و کسانی را که با او ایمان آورده بودند، به رحمت خود از آن عذاب) و از رسوایی آن روز، رهایی بخشیدیم؛ چرا که پروردگارت توانا و شکست ناپذیر است. (66) و کسانی را که ستم کرده بودند، صیحة (مرگبار آسمانی) فروگرفت؛ و بامدادان در خانه هایشان به روی افتاده و مرده بودند؛ (67) آنچنان که گویی هرگز ساکن آن دیار نبودند! بدانید قوم ثمود، پروردگارشان را انکار کردند. دور باد قوم ثمود (از رحمت خداوند)! (68)

«سوره 11، آیات 61 تا 68»

ص: 36

تصویر

ص: 37

و باز در سوره شعراء آیات 141 تا 159 می فرماید:

قوم ثمود (نیز) پیامبران را تکذیب کردند، (141) هنگامی که برادرشان صالح به آنان گفت: «آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! (142) و من برای شما پیامبری امین هستم. (143) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید. (144) و من در برابر این دعوت، پاداشی از شما نمی طلبم؛ پاداش من تنها بر پروردگار جهانیان است.

(145) آیا شما فکر می کنید همیشه در نهایت امنیت در نعمتهایی که این جاست می مانید، (146) و در این باغها و چشمه ها، (147) و در میان کشتزارها و نخلهایی که میوه هایش شیرین و رسیده است؟! (148)و از کوهها خانه هایی می تراشید، و در آن به عیش و نوش می پردازید. (149) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید. (150) و فرمان مسرفان را اطاعت نکنید. (151) همان کسانی که در زمین فساد می کنند و اصلاح نمی کنند.» (152) گفتند: «(ای صالح!) تو از افسون شدگانی (و عقل خود را از دست داده ای.) (153) تو فقط بشری همچون مایی؛ اگر راست می گویی معجزه و نشانه ای بیاوراه (154) گفت: «این ناقه ای است که معجزه الهی است برای او سهمی از آب (قریه)، و برای شما سهم روز معینی است. (155) و هیچ گونه آزاری به آن نرسانید، که عذاب روزی بزرگ شما را فرا خواهد گرفت!» (156) سرانجام (بر آن ناقه حمله نموده) آن را از پای در آوردند، سپس از کرده خود پشیمان شدند. (157) و عذاب الهی آنان را فرا گرفت؛ در این ماجرا نشانه روشنی بود؛ ولی بیشتر آنان مؤمن نبودند. (158) و پروردگار تو توانا و مهربان است. و (159)

سوره 26، آیات 141 تا 159»

محل سکونت ثمود، قوم صالح، حجر (یا همان مدائن صالح) جایی بین حجاز و شام سوریه و مناطق پیرامونی آن در قسمت جنوب شرقی مدین در شرق خلیج عقبه بوده است. مساکن ثمود، خانه های کنده کاری در میان سنگها (هستند که هنوز باقی مانده اند.

قوم ثمود بت پرست بودند. خداوند صالح را برای موعظه آنها و یادآوری وظایف شان نسبت به پروردگارشان فرستاد. معجزه صالح الفقه شتری بود که از میان سنگ (در حضور قومش در آمد. با وجودی که قوم ثمود در مورد کشتن این شتر به صراحت تهدید به عذاب شده بودند، اما به دلیل بی اعتقادی و نافرمانی این ناقه را پی کردند و کشتند. آن گاه در

ص: 38

نتیجه صاعقه ای نابود شدند. تنها نجات یافتگان از قوم ثمود، صالح و ایمان آورندگان به پیامبری او بودند که به ناحیه رمله در فلسطین کوچ کردند. این قوی ترین روایت در مورد محل مهاجرت آنهاست، زیرا این ناحیه نزدیک ترین منطقه حاصل خیز به آنها بوده است. و این (موضوع) معروف است که برای اعراب، نزدیکی به آب و مراتع فراوان اهمیت به سزایی داشته است، زیرا آنها در ساختار زندگی شان برای تغذیه و چرای احشام خود به آن وابسته بودند.

با وجود این، مردم حضرموت می گویند که صالح و پیروانش به این سرزمین مهاجرت کردند زیرا آنها اصالتا به این محل یا به احقاف تعلق داشتند. مقبره ای در آنجا حضرموت) وجود دارد که معتقدند به حضرت صالح تعلق دارد. برخی نیز معتقدند حضرت صالح و پیروانش پس از نابودی قومش در همان سرزمین باقی ماندند. گروهی نیز گفته اند صالح و پیروانش به مکه مهاجرت کردند و قبرهایشان در قسمت غربی کعبه است.

منابع و مآخذ

- قصص الأنبیاء، ابن کثیر 106

- قصص الانبیاء ثعلبی 68

- قصص الانبیاء الطبری 126 قصص الانبیاء النجار 58

- المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم 410

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 657

ص: 39

تصویر

ص: 40

ابراهیم

پدر انبیاء؛ دوست خداوند (خلیل الرحمن)

تصویر

ص: 41

در سوره انبیاء آیات 51 تا 73 می فرماید:

ما وسیله رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم؛ و از (شایستگی) او آگاه بودیم، (51) آن هنگام که به پدرش ا سرپرستش که در آن زمان عمویش آزر بودا و قوم او گفت: «این مجسمه های بی روح چیست که شما همواره آنها را پرستش می کنید؟! (52) گفتند: «ما پدران خود را یافتیم که آنها را عبادت می کنند.» (53) گفت : «به یقین شما و پدرانتان، در گمراهی آشکاری بوده اید. (54) گفتند: «آیا مطلب حقی برای ما آورده ای، یا ما را به بازی گرفته ای؟! (55) گفت: «بلکه (حق آورده ام) پروردگار شما همان پروردگار آسمانها و زمین است که آنها را آفریده؛ ومن بر این امر، از گواهانم. (56) و به خدا سوگند، در غیاب شما، نقشه ای برای نابودی بتهایتان می کشم!» (57) سرانجام با استفاده از یک فرصت مناسب)، همه بتها - جز بت بزرگشان را قطعه قطعه کرد؛ شاید سراغ او بیایند. (58) (هنگامی که منظره بتها را دیدند، گفتند: «هر کس با خدایان ما چنین کرده، به یقین از ستمکاران است!» (59) (گروهی) گفتند: «شنیدیم جوانی از (مخالفت با) بتها سخن می گفت که او را ابراهیم می گویند.» (60) (جمعیت) گفتند: «او را در برابر دیدگان مردم بیاورید، تا گواهی دهند.» (61) (هنگامی که ابراهیم را حاضر کردند، گفتند: «ای ابراهیم! تو با خدایان ما چنین کردهای؟!) (62)گفت: «بلکه بزرگشان، چنین کرده باشد؛ از آنها بپرسید اگر سخن می گویند.» (63) به آنها به (وجدان) خویش بازگشتند؛ و (به خود) گفتند: حقا که شما ستمکارید!» (64) سپس بر سرهایشان واژگونه شدند؛ (و حکم وجدان را به کلی فراموش کردند و گفتند:) تو میدانی که اینها سخن نمی گویند. (65) (ابراهیم) گفت: «آیا جز خدا چیزی را می پرستید که نه کمترین سودی برای شما دارد، و نه زیانی به شما می رساند؟! (66) اف بر شما و بر آنچه جز خدا می پرستید! آیا نمی اندیشید؟!» (67) و گفتند: «او را بسوزانید و معبودهای خود را یاری کنید، اگر کاری از شما ساخته است.» و (68) و سرانجام او را به آتش افکندند؛ ولی ما) گفتیم: «ای آتش! بر ابراهیم سرد و سالم باش.» (69) آنها خواستند برای ابراهیم نقشه (خطرناکی) بکشند؛ ولی ما آنها را زیانکارترین مردم قرار دادیم (70) و او و لوط را به آن سرزمین که آن را برای همه جهانیان پربرکت ساختیم ( سرزمین شام نجات دادیم. (71) و اسحاق و - علاوه بر او - یعقوب را به وی بخشیدیم؛ و همه آنان را افرادی صالح قرار دادیم.

ص: 42

(72) و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما، (مردم را) هدایت می کردند؛ و انجام کارهای نیک و برپاداشتن نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم؛ و تنها ما را عبادت می کردند. (73)

«سوره 21، آیات 51 تا 73»

و در سوره انعام آیات 74 تا 84 می فرماید:

(به خاطر بیاورید) هنگامی را که ابراهیم به پدرش ا سرپرستش که در آن زمان عمویش بود| «آزر» گفت: «آیا بتهایی را به عنوان معبود (خود) انتخاب می کنی؟! به یقین تو و قومت را در گمراهی آشکاری می بینم.» (74) و این گونه، ملکوت آسمانها و زمین (و حاکمیت مطلق خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم؛ تا به آن استدلال کند؛ و) اهل یقین گردد. (75) هنگامی که (تاریکی) شب او را فرا گرفت، ستاره ای را مشاهده کرد؛ گفت : «این پروردگار من است؟!» اما هنگامی که غروب کرد، گفت : «غروب کنندگان را دوست ندارم.» (76) و هنگامی که ماه را دید که سینه افق را می شکافد، گفت : «این پروردگار من است؟!» اما هنگامی که (آن هم غروب کرد، گفت: «اگر پروردگارم مرا راهنمایی نکند، مسلما از گروه گمراهان خواهم بودم.» (77) و هنگامی که خورشید را دید که سینه افق را می شکافت، گفت: «این پروردگار من است این که از همه بزرگتر است؟!» اما هنگامی که غروب کرد، گفت: «ای قوم من؟ به یقین من از آنچه همتای خدا قرار می دهید، بیزارم. فر (78) من روی خود را به سوی کسی متوجه کردم که آسمانها و زمین را آفریده؛ در حالی که ایمان من خالص است؛ و از مشرکان نیستم.» (79) ولی قوم او (ابراهیم)، با وی به گفتگو و ستیز پرداختند، گفت: «آیا درباره خدا با من گفتگو و ستیز می کنید؟! در حالی که خداوند با دلایل روشن)، مرا هدایت کرده؛ و من از آنچه شما همتای او قرار می دهید، نمی ترسم (و زیانی به من نمی رسانند)؛ مگر اینکه پروردگارم چیزی را بخواهد. وسعت آگاهی پروردگارم همه چیز را در بر می گیرد؛ آیا متذکر (و بیدار نمی شوید؟! (80) چگونه من از آنچه همتای خدا قرار می دهید بترسم؟؟ در حالی که شما از این نمی ترسید که برای خدا، همتایی قرار داده اید که هیچ گونه دلیلی درباره آن، بر شما نازل نکرده است. (راست بگویید) کدام یک از این دو دسته (مشرکان و خداپرستان)، شایسته تر به ایمنی (از مجازات هستند

ص: 43

اگر می دانید؟! (81) (آری،) آنها که ایمان آوردند، و ایمان خود را با هیچ ستم (و شرک) نیالودند، ایمنی تنها از آن آنهاست؛ و آنها هدایت یافتگانند.» (82) اینها دلایل ما بود که به ابراهیم در برابر قومش عطا کردیم. درجات هر کس را بخواهیم (و شایسته ببینیم،) بالا می بریم؛ پروردگار تو، حکیم و داناست. (83) و اسحاق و یعقوب را به او ( ابراهیم بخشیدیم؛ و همه را هدایت کردیم؛ و نوح را (نیز) پیش از آن هدایت نمودیم؛ و از فرزندان او، داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را هدایت کردیم؛ این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم. (84)

«سوره 6، آیات 74 تا 84»

در سوره شعراء آیات 69 تا 89 هم می فرماید:

و بر آنان سرگذشت ابراهیم را بخوان، (69) هنگامی که به پدرش سرپرستش که در آن زمان عمویش آزر بودا و قوم او گفت: «چه چیز را می پرستید؟!» (70) گفتند: «بتهایی را می پرستیم، و پیوسته ملازم عبادت آنهاییم.» (71) گفت: «آیا هنگامی که آنها را می خوانید صدای شما را می شنوند؟! (72) یا سود و زیانی به شما می رسانند؟!» و (73) و گفتند: «ما پدران خود را یافتیم که چنین می کنند.» (74) و گفت: «آیا خبر دارید (این) چیزهایی را که پیوسته پرستش می کردید، (75) شما و پدران پیشین شما، (76) همه آنها دشمن من هستند (و من دشمن آنها)، مگر پروردگار جهانیان. (77) همان کسی که مرا آفرید، و پیوسته راهنماییم می کند، (78) و کسی که مرا غذا می دهد و سیراب می نماید، (79) و هنگامی که بیمار شوم مرا شفا میدهد، (80) و کسی که مرا می میراند و سپس زنده می کند، از (81) و کسی که امید دارم خطایم را در روز جزا بیامرزد. (82) پروردگارا! به من علم و دانش ببخش، و مرا به صالحان ملحق کن. (83) و برای من در میان امتهای آینده، نام نیکی قرار ده. (84) و مرا از وارثان بهشت پر نعمت گردان. (85) و پدرم [عمویم را بیامرز، که او از گمراهان بود. (86) و در آن روز که مردم برانگیخته می شوند، مرا شرمنده و رسوا مکن. (87) در آن روز که مال و فرزندان سودی نمی بخشد، (88) مگر کسی که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید.» (89)

«سوره 26 آیات 69 تا 89»

ص: 44

و باز در سوره ابراهیم آیات 35 تا 41 می فرماید:

(به یاد آورید) زمانی را که ابراهیم گفت: «پروردگارا! این شهر (مکه) را شهر امنی قرار ده؛ و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار. 35پروردگارا! آنها (بتهال بسیاری از مردم را گمراه ساختند. هر کس از من پیروی کند از من است؛ و هر کس نافرمانی من کند، تو آمرزنده و مهربانی. 36 پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی آب و علفی، در کنار خانه ای که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را بر پا دارند؛ تو دلهای گروهی از مردم را متوجه آنها ساز؛ و از ثمرات به آنها روزی ده؛ شاید آنان شکر تو را به جای آورند. 37 پروردگارا!تو آنچه را که پنهان کرده و یا آشکار می سازیم، میدانی؛ و چیزی در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست. 38 ستایش مخصوص خدایی است که در پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید؛ به یقین پروردگار من، شنونده (و اجابت کننده) دعاست. 39 پروردگارا!مرا بر پا دارند، نماز قرار ده، و از فرزندانم (نیز چنین فرما)، پروردگارا! دعای مرا بپذیر. 40 پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روزی که حساب برپا می شود، بیامرز!»

«سوره 14 آیات 35 تا 41»

هم چنین در سوره هود آیات 69 تا 76 می فرماید:

فرستادگان ما فرشتگان برای ابراهیم بشارت آوردند؛ گفتند: «سلام!» (او نیز) گفت: «سلام!» و چندان درنگ نکرد که گوساله بریانی (برای آنها) آورد.(69) اما هنگامی که دید دست آنها به آن نمی رسد و از آن نمی خورند آنها را نا آشنا (و دشمن شمرد؛ و از آنان احساس ترس نمود. به او گفتند: «نترس! ما به سوی قوم لوط فرستاده شده ایم.» (70) و همسرش ایستاده بود، از خوشحالی) خندید؛ پس او را به اسحاق، و بعد از اسحاق به یعقوب بشارت دادیم. (71) گفت: «ای وای بر من! آیا من فرزند می آورم در حالی که پیرزنم، و این شوهرم پیرمردی است؟! این راستی چیز عجیبی است!» (72) گفتند: «آیا از فرمان خدا تعجب می کنی؟! این رحمت خدا و برکاتش بر شما خانواده است؛ چرا که او ستوده و دارای مجد و عظمت است.» (73) هنگامی که ترس ابراهیم فرو نشست، و بشارت به او رسید، درباره قوم لوط با ما مجادله می کرد؛ (و تقاضای

ص: 45

عفو آنان را داشت) 74 چرا که ابراهیم، بردبار و دلسوز و همواره رجوع کننده (به سوی خدا) بود. 75 (گفتیم: ای ابراهیم! از این درخواست) صرف نظر کن، که فرمان پروردگارت فرا رسیده؛ و به یقین عذاب بدون بازگشت (الهی) به سراغ آنها می آید. (76)

«سوره 11 آیات 69 تا 76»

ابراهیم در جنوب عراق به دنیا آمد و در شهر «اور» کلدانیه مستقر شد. پدر او آزر فرزند ناحور بود، اگر چه گفته شده است که آزر عموی ابراهیم بود. شاید این ابهام ریشه در این سنت عرب داشته باشد که به عموی فرد هم پدر خطاب می کنند، آزر از مردم کوئی روستایی در حومه کوفه، بود. ابراهیم در کونی یا بابل یا ور کاء به دنیا آمد. کوثی جایی بود که حادثه سوزاندن نافرجام ابراهیم در آن جا رخ داد. پس از بی نتیجه ماندن تلاشها در زمینه سوزاندن ابراهیم شه، او به حران (یا حاران) واقع در بخش های شمالی بین النهرین سفر کرد. سپس همراه با همسر خود ساره و برادر زاده اش لوطه و همسر او راهی فلسطین شد. آن گاه به علت خشکسالی مجبور به کوچ به مصر در دوره پادشاهی شبانان "هیکسوس" گردید.

بعدها ابراهیم و لوطال به جنوب فلسطین برگشتند و برای حفظ علاقه و مودت بین خود مجبور به جدایی از هم شدند. علت این جدایی محدودیت در جلگه حاصلخیز و کمبود مرتع و آب برای گله های هر دوی آنها بود. لذا ابراهیم و در بئرشبع و لوط * در جنوب "بحرالمیت" که به دریاچه لوط شهرت یافت، ساکن شدند.

ابراهیم له بعدها همراه با همسر دومش هاجر در حالی که فرزندش اسماعیل را همراه داشت، به سرزمین مکه مهاجرت کرد و پس از گذاشتن ایشان در آن سرزمین لم یزرع» چشمه زمزم برای ایشان جوشید و فوران کرد. با پیدایش این چشمه در مکه، این منطقه محل مطلوبی برای زندگی شد؛ لذا قبیله جرهم در همان جا سکنی گزیدند. ابراهیم در فلسطین در شهر الخلیل (حبرون) وفات یافت و در همان جا دفن گردید.

ص: 46

توضیحاتی در مورد اصالت اعراب و یهودیان

مورخان عرب دو دسته بزرگی از اعراب را ذکر می کنند:

1- اعراب بائده: قبایل عربی که از بین رفته اند و آثارشان بر جای نمانده است؛ نظیر قوم عاد، ثمود، جرهم نخستین و جدیس.

2- اعراب باقیه: مورخان ریشه این اعراب را به اشتباه به دو تیره اصلی منتسب می نمایند

الف) اعراب عاربه یا خالص که همان قحطانیان هستند و موطن اصلی آنها یمن بوده است. از معروف ترین قبایل آنها جرهم و یعرب هستند. از عرب دو قبلیه بزرگ انشعاب یافته که عبارتند از: کهلان و حمیر و از شاخه های قبیله کهلان، قبیله ازد است و از جمله ازدیان باید از قبایل اوس، خزرج (که هر دو در یثرب ساکن شدند)، فرزندان جفنه (غساسنه)، عنس، نخع، طیء، مذحج، همدان، کنده و لخم نام برد. اینها همه قبایلی بودند که از کهلان منشعب شدند. از انشعابهای قبیله حمیر می توان به قضاعه اشاره کرد که زیر شاخه هایش شامل قبایل دیگری نظیر بلی، جهینه، کلب و بهراء است.

ب) اعراب مستعربه یا متعر به؛ اینها عدنانیان هستند. برخی مورخان معتقدند این نام بدان جهت به ایشان داده شده است که اسماعیل ته به سریانی یا عبری تکلم می کرد و وقتی قبیله جرهم از اعراب قحطانی در مجاورت او و مادرش در مکه سکنی گزیدند، اسماعیل از ایشان همسر گزید و او و فرزندانش زبان عربی را یاد گرفتند و لذا متعرب یا مستعر به نامیده شدند. بیشتر اعراب بادیه نشین و شهر نشین ساکن در قسمتهای میانی شبه جزیره عرب و ساکنان حجاز تا صحرای شام از نسل آنهایند. پس از فرو ریختن سد مأرب، اعراب یمن با اعراب مستعربه در آمیختند.

یکی از فرزندان عدنان، معد بود که نسل عدنان از ریه او هستند. معد چهار فرزند به نام های ایاد، نزار، قص و انمار داشت. از نزار دو قبیله مهم ربیعه و مضر پدید آمد.

ص: 47

قبیله ربیعه در سرزمین نجد از غور تا تھامه ساکن شدند و فرزندان مضر در سرزمین حجاز پراکنده شدند و تعدادشان رو به فزونی نهاد، به گونه ای که در بسیاری از مواضع در سرزمین نجد غلبه یافتند. و ریاست حرم مکه مکرمه به آنان رسید.

مضر دو پسر به نامهای قیس عیلان و الیاس داشت. از فرزندان قیس عیلان قبایل هوزان، سلیم و ثقیف به وجود آمد. از سوی دیگر الیاس سه فرزند داشت که قبایل زیادی از آنها منشعب شدند. از جمله آنان اسلم، خزاعه، مزینه، تمیم، خزیمه، هون، أسد، کنانه و از کنانه: نضر و از نضر، مالک و از مالک، فهر پدید آمد که فهر همان قریش است.

برخی مورخان معتقدند نظریه عرب مستعربه افسانه ای است که رواج یافته است، زیرا عصر ابراهیم و اسماعیل دورانی است که زبان عربی وجودی مستقل یافته است و دوره ای است که مهج بلعی با سریانی یا عبری ندارد و امروز به دلایل علمی تمایز بین قوم ابراهیم و قوم یعقوب انه (اسرائیل) و قوم موسیه، یهود و عبرانیان مشخص است. این نکته به سبب اهمیتش به توضیحات بیشتری نیاز دارد:

اصطلاح عبرانی یا عبری تقریبا 2000 سال قبل از میلاد مسیح به کار برده شده است. اما قبل از آن به برخی از قبایل عرب ساکن در نواحی شمالی شبه جزیره عرب در صحرای شام و هم چنین برای سایر قبایل عرب مستقر در نواحی پیرامونی آن به کار می رفت، تا جایی که اصطلاح «عبری» مترادف بادیه نشین یا هر کسی که در صحرا زندگی می کرد، شد. به همین دلیل است که اصطلاحات ابری، هبیری، خیبرو و یا عبیر و در نوشته های میخی و آثار بر جای مانده از فراعنه یافت می شود، در حالی که هنوز اسرائیلیان یعنی پیروان موسیه و یهودیان، پا به عرصه وجود نگذاشته بودند.

اساسا در قرآن مجید اصطلاح عبرانی با عبری به کار نرفته است و به جای آن بنی اسرائیل، قوم موسی یا یهود به کار رفته است. تنها خاخام ها در سرزمین فلسطین اخیرا لغت عبری را معادل یهودی به کار برده اند.

ص: 48

ایشان در سده هفدهم پیش از میلاد که روزگار خود ابراهیم بود، پدید آمدند. در ابتدا، زبان این منطقه یک زبان یگانه (زبان مادر) بود که اهالی جزیره العرب پیش از آن که به هلال خصیب بکوچند، یعنی پیش از آن که این زبان به لهجه های گوناگونی مانند کنعانی، آرامی و عموری و..... تقسیم شود به آن تکلم می کردند.

به این ترتیب، زبان تیره های آرامی که ابراهیم به آن تیرهها انتساب دارد، خود همان زبانی است که کنعانیان و عموریان فلسطین به آن سخن می گفتند و زبانی است که به زبان مادر قرابت زیادی دارد.

اما «قوم موسی» بنا بر مرجح ترین احتمالات، از جمله سربازان فراری بودند که جمع زیادی از بازماندگان هیکسوسها در سده سیزدهم پیش از میلاد را هم راهی کردند و نکته حایز توجه در این جا، این است که فلسطین برای ابراهیم پسرش اسحاق و نوه اش یعقوب سرزمین بیگانه ای بود و این موضوع در خود تورات مذکور است، زیرا آنها در فلسطین غریبه هایی بودند که در میان ساکنان بومی منطقه یعنی کنعانیان زندگی می کردند. این موضوع به ویژه در مورد بنی اسرائیل که متولد و رشد یافته ران بودند، صادق است. این مرحله با مهاجرت خاندان یعقوب به مصر و پیوستن شان به یوسف * خاتمه یافت. سپس آنها در فرهنگ و محیط مصر، ممزوج و مستحیل شدند.

بنابراین اصطلاح «اسرائیل» به یعقوب - نوه ابراهیم و فرزندانش اشاره دارد که عمده زندگی و روزگارشان در تیران سپری شد و فلسطین برای آنها محلی بیگانه محسوب می شد.

در حالی که قوم موسیه پیروان دین یگانه پرستی خالص بودند و دین شان غیر از دین یهودیتی بود که به پرستش "یهوه "، اله مخصوص شان دعوت می کرد و خودشان را "قوم برگزیده " وصف می نمودند.

تعالیم واقعی و شریعت (مجموعه قوانین) موسیه به خط هیروگلیف (hieroglyphics) نوشته شده و هیچ اثری از آن نوشته ها در دست نیست. سپس پیروان

ص: 49

موسی پذیرای فرهنگ، زبان و سنتهای کنعانیان شدند و از تعالیم موسی منحرف و بعدا به جهود (jews) معروف شدند.

لغت جهود بر بازماندگان قوم یهودا که نبوکدنصر آنان را در سال 586 ق.م اسیر کرد و به بابل آورد، اطلاق شد. اینان لهجه خود را از زبان آرامی اقتباس کردند و با این لهجه تورات را که امروزه در دست است در زمان اسارت یعنی بعد از 800 سال از زمان موسی تدوین کردند.

به همین دلیل است که گویش آنها، معروف به «آرامی تورات» شد. برای نگارش هم از حروف موسوم به چهار گوش که برگرفته از خط آرامی قدیم بود استفاده می کردند. بدون هیچ شکی، تورات تألیفی آنها همان شریعت وحی شده بر موسی نبود. بنابراین، می توانیم کتاب ایشان را «تورات یهود» بنامیم تا از «تورات موسیه» باز شناخته شود.

وقتی یهود، تورات شان را تألیف می نمودند، به دنبال دو هدف اصلی بودند: نخست بزرگ داشتن تاریخ شان و نشان دادن این که بهترین اقوام و "قوم برگزیده هستند که توسط خداوند انتخاب شده و بر تمامی مردمان برتری یافته اند. آنها برای اعتبار بخشیدن به ادعای شان، ریشه و نسل خود را به مقدس ترین شخصیت قدیمی، یعنی ابراهیم منتسب نمودند که در آن زمان صاحب شهرت در همه گوشه و کنار جهان بود. لذا آنها، با شاخ و برگ تاریخ شان را تعریف کردند و با مهارت، آنچه هوا و هوس شان اقتضا می کرد، تدوین نمودند و صبغهای دینی به آن دادند تا پذیرش آن را نزد پیروانشان تضمین کنند.

بدین ترتیب، آنها اصل تاریخ شان را به ابراهیم و نوه اش یعقوب (اسرائیل) منتسب نمودند و قوم موسیه را در حالی بنی اسرائیل نامیدند که آنها حدود ششصد سال بعد از دوران یعقوب زندگی می کردند.

دومین هدف آنها این بود تا این گونه جلوه دهند که فلسطین سرزمین مادری آنها بوده است. در حالی که مطالبی برخلاف این موضوع در خود تورات آورده شده

ص: 50

است، مبنی بر این که فلسطین سرزمین تبعید ابراهیم نه، اسحاق، یعقوبته و فرزندان یعقوب بود که در شهر حران متولد و رشد یافتند.

پس در واقع، ابراهیم و فرزندش اسماعیل به قبایل آرامی عربی تعلق داشتند که قرنها قبل از اسرائیلیون و پیروان موسیه و یهود وجود داشتند. و این است علت آن که قبلا ذکر نمودیم که عصر ابراهیم ، عصر عربی مستقلی بود و هیچ ارتباطی به عصر جهود ندارد. قرآن هم در آیات زیر از سوره آل عمران به این موضوع اشاره می کند:

ای اهل کتاب! چرا درباره ابراهیم، گفتگو و نزاع می کنید و( هر کدام، او را پیرو آیین خودتان معرفی می نمایید)؟! در حالی که تورات و انجیل، بعد از او نازل شده است. آیا نمی اندیشید؟! (65) شما کسانی هستید که درباره آنچه نسبت به آن آگاه بودید، گفتگو و ستیز کردید؛ چرا درباره آنچه آگاه نیستید، گفتگو می کنید؟! در حالی که خدا می داند، و شما نمی دانید. (66) ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلکه موحدی خالص و مسلمان بود؛ و هرگز از مشرکان نبود. (67) سزاوارترین مردم به ابراهیم، کسانی هستند که از او پیروی کردند، و این پیامبر و کسانی که به او ایمان آورده اند از همه سزاوارترند)؛ و خداوند، ولی و سرپرست مؤمنان است. (68)

«سوره 3 آیات 65 تا 68»

هم چنین اصطلاحات سامی و سامی ستیزی در تاریخ هیچ اصل و مبنایی ندارند. واژه اسامی» را دانشمند آلمانی، « شلوتسر» در کتابی که به سال 1781 میلادی منتشر ساخت و عنوان "فهرست نوشته های توراتی و شرقی" به آن داد، ابداع کرد.

پذیرش این نام یا سکوت در مورد آن نوعی انحراف است که به نادانی و تصدیق ادعاهای یهودیت و صهیونیست ها می انجامد. یهودیان صهیونیست از این عنوان اهدافی دارند که پنهان نیست و آن مقاصد را به خصوص در غرب و عموما در همه جهان می بینیم. داستان روژه گارودی و متهم شدنش به سامی ستیزی و محاکمه اش همین اواخر اتفاق افتاد.

منابع و مآخذ

- بلوغ الأرب فی معرفة أحوال العرب 8/1

ص: 51

- تاریخ الاسلام 8/1

- دایره المعارف البریطانیه 379/11 (1996 م)

- قصص الانبیاء ابن کثیر 117

- قصص الانبیاء الثعلبی 74

- قصص الانبیاء الطبری 134

- قصص الانبیاء النجار 70

- المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم 1

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 59

- مفصل العرب و الیهود فی التاریخ 86 (و بعد از آن)

ص: 52

تصویر

ص: 53

اسحاق و اسماعیل

نام اسحاق در قرآن مجید 17 مرتبه در 12 سوره مختلف به شرح زیر آمده است:

تصویر

در آیه 84 سوره انعام می فرماید:

و اسحاق و یعقوب را به او (ابراهیم) بخشیدیم؛ و همه را هدایت کردیم؛ و نوح را (نیز) پیش از آن هدایت نمودیم؛ و از فرزندان او، داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را هدایت کردیم؛ این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم. (84)

«سوره 6 آیه 84»

ص: 54

تصویر

ص: 55

در آیات 72 و 71 سوره هود می فرماید:

و همسرش ایستاده بود، (از خوشحالی) خندید؛ پس او را به اسحاق، و بعد از اسحاق به یعقوب بشارت دادیم. (71) و گفت: «ای وای بر من! آیا من فرزند می آورم در حالی که پیرزنم، و این شوهرم پیرمردی است؟! این راستی چیز عجیبی است!» (72)

«سوره 11 آیات 72 و 71»

و در آیات 39 تا 41 سوره ابراهیم می فرماید:

ستایش مخصوص خدایی است که در پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید؛ به یقین پروردگار من، شنونده (و اجابت کننده) دعاست. (39) پروردگارا!مرا بر پا دارند، نماز قرار ده، و از فرزندانم (نیز چنین فرما)، پروردگارا! دعای مرا بپذیر. (40) پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روزی که حساب برپا می شود، بیامرز!» (41)

«سوره 14 آیات 39 تا 41»

و در آیه 6 سوره یوسف، از زبان یعقوب له خطاب به یوسف اله می فرماید:

و این گونه پروردگارت تو را برمی گزیند؛ و از تعبیر خوابها به تو می آموزد؛ و نعمتش را بر تو و بر خاندان یعقوب کامل می کند، همان گونه که پیش از این، بر پدرانت ابراهیم و اسحاق کامل کرد؛ به یقین، پروردگار تو دانا و حکیم است.»(6)

«سوره 12 آیه 6»

اسحاق همراه پدرش ابراهیم زندگی می کرد. در برخی منابع ذکر شده است که اسحاق برده ای را از فلسطین به «فدان آرام» در شمال عراق فرستاد و وی کنیزی به نام «رفقه» را آورد که اسحاق نه با وی ازدواج نمود. اسحاق که در شهر الخلیل (حبرون) و در غار مکفیله دفن شد.

ص: 56

تصویر

ص: 57

نام اسماعیل در قرآن مجید 12 مرتبه در 8 سوره مختلف به شرح زیر آمده است:

در آیات 98 تا 111 سوره صافات بدون نام بردن مستقیم از اسماعیل می فرماید:

آنها برای نابودی ابراهیم توطئه ای کردند، ولی ما آنان را پست و مغلوب ساختیم. (98) (آتش بر او گلستان شد و بسلامت بیرون آمد) و گفت: «من به سوی پروردگارم می روم، او مرا هدایت خواهد کرد. (99) و پروردگارا! به من فرزندی) از صالحان ببخش.» (100) ما او (ابراهیم را به نوجوانی بردبار (و صبور) بشارت دادیم. (101) هنگامی که با او به مقام سعی و کوشش (وحد رشد) رسید، گفت: «پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح می کنم، پس بنگر رأی تو چیست؟» گفت: «پدرم! هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت.» (102) هنگامی که هر دو تسلیم (فرمان الهی) شدند و ابراهیم پیشانی او را بر خاک نهاد، (103) او را ندا دادیم که: «ای ابراهیم! (104) آن رویا را تحقق بخشیدی (و آماده قربانی فرزند شدی).» ما این گونه، نیکوکاران را پاداش می دهیم. (105) به یقین این همان امتحان آشکار است. (106) ما قربانی عظیمی را فدای او کردیم، (107) و نام نیک او را در امتهای بعد باقی نهادیم. (108) و سلام بر ابراهیم! (109) و این گونه نیکو کاران را پاداش می دهیم. (110) چرا که او از بندگان با ایمان ما بود. (111)

«سوره 37 آیات 98 الی 111»

ص: 58

همچنین در آیات 124 الی 128 سوره بقره می فرماید:

و (یاد کنید) هنگامی که پروردگار ابراهیم، او را با دستوراتی آزمود؛ و او به طور کامل از عهده آنها بر آمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم.» ابراهیم گفت : «از دودمان من (نیز امامانی قرار بده)» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمی رسد (مگر آنها که شایسته اند)». 124 و (به یاد آورید) هنگامی که خانه کعبه را محل بازگشت (و اجتماع مردم و مرکز امن قرار دادیم. و (به مردم گفتیم:) از مقام ابراهیم، عبادتگاهی برای خود انتخاب کنید. و از ابراهیم و اسماعیل پیمان گرفتیم که: «خانه مرا برای طواف کنندگان و مجاوران و رکوع کنندگان سجدہ گزار [نمازگزاران پاکیزه سازید.» 125 و (به یاد آورید) هنگامی را که ابراهیم گفت : «پروردگارا! این سرزمین را شهر امنی قرار ده؛ و اهل آن را به آنها که به خدا و روز بازپسین، ایمان آورده اند - از ثمرات (گوناگون)، روزی ده.» فرمود: «(خواسته ات را پذیرفتم و به هر کس که کافر شود، بهره اندکی خواهم داد؛ سپس آنها را به عذاب دوزخ می کشانم؛ و چه بد فرجامی است به 126 و (به یاد آورید) هنگامی را که ابراهیم و اسماعیل، پایه های خانه کعبه را بالا می بردند؛ (و می گفتند: «پروردگارا! از ما بپذیر، که تویی شنوا و دانا. 127 پروردگارا! ما را تسلیم (فرمان خود قرار ده؛ و از دودمان ما، امتی که تسلیم (فرمان) توباشند، به وجود آور؛ و شیوه عبادتمان را به ما نشان ده و توبه ما را بپذیر، که تویی توبه پذیر مهربان. 128

«سوره 2 آیات 124 الی 128»

رخدادهای زیر از زندگی اسمائیل به زندگی ابراهیم مرتبط است:

- مسافرتش به مکه همراه با مادرش، هاجر و پدرش ابراهیم

- به فرمان خدا برای ذبح و قربانی شدن آماده شد و به همین سبب د ذبیح » خوانده شده است.

- ابراهیم سفرهای زیادی به مکه داشت. در یکی از این سفرها، خداوند به او و اسماعیل دستور ساخت خانه کعبه را داد. و آن دو، این امر مهم را به جای آوردند.

ص: 59

- اسماعیل که در مکه وفات یافت و دفن شد. اعتقاد بر این است که او و مادرش در خانه خدا مدفون هستند (حجر اسماعیل).

منابع و مآخذ

- قصص الأنبیاء، ابن کثیر 133

- قصص الأنبیاء، الثعلبی 81

- قصص الانبیاء ؛ الطبری 167

- قصص الأنبیاء، التجار 98 و 103

- المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم 33 و 347

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 103 و 126

ص: 60

تصویر

ص: 61

لوط

نام لوطال 27 بار در 14 سوره قرآن مجید به شرح زیر آمده است:

در آیات 80 الی 84 سوره اعراف می خوانیم:

و (به خاطر آورید) لوط را، هنگامی که به قوم خود گفت: «آیا عمل بسیار زشتی را انجام می دهید که هیچ یک از جهانیان، پیش از شما انجام نداده است؟! 80 آیا شما از روی شهوت به جای زنان، به سراغ مردان می روید؟!، آری شما گروه اسرافکار (و منحرفی) هستید، 81 ولی پاسخ قومش چیزی جز این نبود که گفتند: «اینها را از شهر و دیار خود بیرون کنید، که اینها مردمی هستند که

ص: 62

پاکدامنی را می طلبند (و با ما همصدا نیستند.)» (82) (چون کار به این جا رسید، ما او و خاندانش را رهایی بخشیدیم؛ جز همسرش، که از بازماندگان (و هلاک شدگان در شهر) بود. (83) و آن چنان بارانی (از سنگ) بر آنها فروریختیم؛ (که آنها را در هم کوبید و نابود ساخت.) پس بنگر سرانجام مجرمان چگونه بود! (84)

«سوره 7 آیات 80 الی 84»

و در آیات 77 الی 83 سوره هود ادامه می دهد:

و هنگامی که فرستادگان ما فرشتگان عذاب به سراغ لوط آمدند، از آمدنشان ناراحت شد؛ و قلبش پریشان گشت؛ و گفت: «امروز روز سختی است!» (زیرا آنها را نشناخت؛ و ترسید قوم تبهکار مزاحم آنها شوند.) (77) قوم او (به قصد مزاحمت میهمانان) بسرعت به سراغ او آمدند . و قبلا کارهای بد و زشتی انجام می دادند . گفت: «ای قوم من! اینها دختران منند؛ که برای شما پاکیزه ترند؛ (با آنها ازدواج کنید؛ و از زشتکاری چشم بپوشید.) از خدا بترسید؛ و مرا در مورد میهمانانم رسوا نسازید؛ آیا در میان شما یک مرد فهمیده و آگاه وجود ندارد؟!» (78) و گفتند: «تو میدانی ما تمایلی به دختران تو نداریم؛ و خوب میدانی ما چه می خواهیم.» (79) گفت: «(افسوس!) ای کاش در برابر شما قدرتی داشتم؛ یا پناهگاه نیرومندی در اختیار من بود. (آنگاه می دانستم با شما زشت سیر تان چه کنم.)» (80) (فرشتگان عذاب) گفتند: «ای لوط! ما فرستادگان پروردگار توایم؛ آنها هرگز دسترسی به تو پیدا نخواهند کرد؛ در تاریکی شب، خانواده ات را (از این شهر) حرکت ده - و هیچ یک از شما پشت سرش را نگاه نکند - مگر همسرت، که او هم به همان بلایی که آنها گرفتار می شوند، گرفتار خواهد شد. موعد آنها صبح است؛ آیا صبح نزدیک نیست؟!» (81) و هنگامی که فرمان ما فرا رسید، آن شهرها) را زیر و رو کردیم؛ و بارانی از سنگ به صورت گلهای متحجر متراکم، بر آنها فروریختیم. (82) (سنگهایی که نزد پروردگارت (برای مجازات گناهکاران) نشانه گذاری شده بود؛ و آن (مجازات)، از (سایر) ستمکاران دور نیست. (83)

«سوره 11 آیات 77 الی 83»

و در آیات 61 إلی 77 سوره حجر می فرماید: هنگامی که فرستادگان (خدا) به سراغ خاندان لوط آمدند، (61) (لوط) گفت:

ص: 63

«شما گروه ناشناسی هستید!» (62) گفتند: «ما همان چیزی را برای تو آورده ایم که آنها کافران در آن پیوسته تردید داشتند (آری، ما مأمور عذابیم)! (63) ما واقعیت مستمی را برای تو آورده ایم؛ و به یقین ما راستگو هستیم. (64) پس، خانواده ات را در دل شب با خود بردار، و از این جا ببر؛ و خودت به دنبال آنها حرکت کن؛ و کسی از شما به پشت سر خویش ننگرد؛ و به همان جا که مأمور می شوید بروید.» (65) و ما به لوط این موضوع را وحی فرستادیم که صبحگاهان، همه آنها ریشه کن خواهند شد. (66) اهل شهر (از ورود میهمانان باخبر شدند، و به طرف خانه لوط) آمدند در حالی که شادمان بودند. (67) (لوط) گفت: «اینها میهمانان منند؛ آبروی مرا نریزید؛ (68) و از(خشم خدا بترسید، و مرا شرمنده نسازید!» (69) و گفتند: «مگر ما تو را از جهانیان نهی نکردیم و نگفتیم کسی را به میهمانی نپذیر؟!)» (70) و گفت: «اگر می خواهید کار صحیحی انجام دهید، این دختران من حاضرند (با آنها ازدواج کنید؛ و از گناه بپرهیزید!» ولی آنها نپذیرفتند.) (71) (ای پیامبر!) به جان تو سوگند، اینها در مستی خود سرگردانند (و عقل و شعور خود را از دست داده اند)! (72) سرانجام هنگام طلوع آفتاب، صیحه (مرگبار) آنها را فرا گرفت ! (73) و سپس شهرهای آنها را زیر و رو کردیم و بارانی از سنگ به صورت گلهای متحجر بر آنها فرو ریختیم! (74) و در این (سر گذشت عبرت انگیز )، نشانه هایی است برای هوشیاران (75) و آن سرزمین ویران) همواره بر سر راه (کاروانها) است. (76) و در این، نشانه ای است برای مؤمنان! (77)

«سوره 15 آیات 61 إلی 77»

هم چنین در سوره شعراء آیات 160 الی 175 می فرماید:

قوم لوط (نیز) پیامبران را تکذیب کردند، (160) هنگامی که برادرشان لوط به آنان گفت: «آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! (161) من برای شما پیامبری امین هستم. (162) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید. (163) و من در برابر این دعوت، هیچ پاداشی از شما نمی طلبم، پاداش من فقط بر پروردگار جهانیان است. (164) آیا در میان جهانیان، شما به سراغ جنس ذکور می روید (و همجنس بازی پیشه می کنید.) (165) و همسرانی را که پروردگارتان برای شما آفریده است رها می کنید؟! حقا شما قوم تجاوزگر (و زشت کاری) هستید!»

ص: 64

166 و گفتند: «ای لوط! اگر (از این سخنان) دست برنداری، به یقین تو را (از شهر) بیرون خواهیم کرد.» 167 و گفت: «من از دشمنان سرسخت عمل (پلید) شما هستم. 168 پروردگارا! من و خاندانم را از آنچه اینها انجام میدهند رهایی بخش.» 169 ما او و تمامی خاندانش را نجات دادیم، 170 جز پیرزنی که در میان بازماندگان بود. 171 سپس دیگران را هلاک کردیم. 172 و بارانی (از سنگ) بر آنها فرو ریختیم؛ چه بد بود باران انذارشدگان! 173 و در این ماجرا نشانه (و عبرتی) بود؛ اما بیشترشان مؤمن نبودند. (174) و

پروردگار تو توانا و مهربان است. 175

«سوره 26 آیات 160 الی 175»

در سوره عنکبوت هم در آیات 28 الی 35 می فرماید:

و لوط را فرستادیم هنگامی که به قوم خود گفت: «شما عمل بسیار زشتی انجام میدهید که هیچ یک از جهانیان پیش از شما آن را انجام نداده است! 28 آیا شما به سراغ مردان می روید و راه (بقای نسل انسان را قطع می کنید و در مرکز اجتماعتان اعمال ناپسند انجام می دهید؟!» اما پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: «اگر راست می گویی عذاب الهی را برای ما بیاور!» 29 (لوط) گفت: پروردگارا! مرا در برابر این قوم تبهکار یاری فرما.» 30 و هنگامی که فرستادگان ما بشارت (تولد فرزند) را برای ابراهیم آوردند، گفتند: «ما اهل این شهر و آبادی (قوم لوط) راهلاک خواهیم کرد، چرا که اهل آن ستمکارند.» 31 (ابراهیم) گفت: «در آنجا لوط است!» گفتند: «ما به کسانی که در آن هستند آگاهتریم؛ او و خانواده اش را نجات میدهیم؛ جز همسرش که از بازماندگان در شهر و هلاک شدگان خواهد بود.» و 32 و هنگامی که فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از دیدن آنها ناراحت و دلتنگ شد؛ گفتند: «نترس و غمگین مباش، ما تو وخانواده ات را نجات خواهیم داد، جز همسرت که از بازماندگان در شهر خواهد بود. 33 ما بر اهل این شهر و آبادی بخاطر گناهانشان، عذابی از آسمان فرو می فرستیم.» 34 و از این آبادی نشانه روشنی (و درس عبرتی برای کسانی که می اندیشند باقی گذاردیم. 35

«سوره 29 آیات 28 الی 35»

ص: 65

لوط همراه ابراهیم آمد و به او ایمان آورد. پس از آن که از مصر برگشتند، از سر رضایت از یکدیگر جدا شدند، چون سرزمینی که بر آن وارد شدند برای گله های هر دو، مرتع و چراگاه کافی نداشت. و لوطنه در جنوبی ترین نقطه بحرالمیت «دریاچه لوط» سکنی گزید، جایی که دوم و عاموره مستقر بودند و خداوند با زلزله ای زیر و رو کننده آنها را نابود کرد. شهر «صوغر» سالم ماند و لوط و جماعت همراهش به آنجا پناه بردند.

منابع و مآخذ

- قصص الأنبیاء، ابن کثیر 132

- قصص الأنبیاء، الثعلبی 105

- قصص الأنبیاء، الطبری 186

- قصص الأنبیاء، النجار 112

- المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم 654

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 1047

ص: 66

تصویر

ص: 67

یعقوب

16 نوبت در 10 سوره قرآن مجید به شرح زیر

نام یعقوب پسر اسحاق پسر ابراهیم 16 نوبت در 10 سوره قرآن مجید به شرح زیر ذکر شده است:

در آیات 132 الی 136 سوره بقره می خوانیم:

و ابراهیم و یعقوب (در واپسین لحظات عمر،) فرزندان خود را به این آیین، وصیت کردند؛ (و هر کدام به فرزندان خویش گفتند:) «فرزندان من! خداوند این آیین (پاک) را برای شما برگزیده است؛ و شما، جز به آیین اسلام (و تسلیم در برابر فرمان خدا) از دنیا نروید.» (132) و آیا هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید، شما حاضر بودید؟! در آن هنگام که به فرزندان خود گفت: «پس از من، چه چیز را می پرستید؟» گفتند: «خدای تو، و خدای پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، خدای یگانه را، و ما در برابر او تسلیم هستیم.» (133) به آنها امتی بودند که در گذشتند. اعمال آنان، مربوط به خودشان بود و اعمال شما نیز مربوط به

ص: 68

خود شماست؛ و شما مسؤول اعمال آنها نخواهید بود. 134 (اهل کتاب) گفتند: «یهودی یا مسیحی شوید، تا هدایت یابید.» بگو: «(این آیینهای تحریف شده و شرک آلود، هرگز نمی تواند موجب هدایت گردد،) بلکه از آیین ابراهیم، که ایمانی خالص داشت و از مشرکان نبود، پیروی کنید.» 135 بگویید: «ما به خدا ایمان آورده ایم و به آنچه بر ما نازل شده؛ و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط (پیامبران از فرزندان یعقوب نازل گردیده، (وهمچنین) آنچه به موسی و عیسی و سایر پیامبران از طرف پروردگارشان داده شده است، و فرقی میان آنها نمی گذاریم، و ما در برابر (فرمان خدا تسلیم هستیم» 136

«سوره 2 آیات 132 الی 136»

و در سوره انعام آیات 82 الی 86 می فرماید:

آری، آنها که ایمان آوردند، و ایمان خود را با هیچ ستم (و شرکت) نیالودند، ایمنی تنها از آن آنهاست؛ و آنها هدایت یافتگانند.» 82 اینها دلایل ما بود که به ابراهیم در برابر قومش عطا کردیم. درجات هر کس را بخواهیم (و شایسته ببینیم،) بالا می بریم پروردگار تو، حکیم و داناست. 83 و اسحاق و یعقوب را به او ( ابراهیم بخشیدیم؛ و همه را هدایت کردیم؛ و نوح را (نیز) پیش از آن هدایت نمودیم؛ و از فرزندان او، داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را هدایت کردیم؛ این گونه نیکوکاران را پاداش میدهیم. 84 و همچنین زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را؛ که همگی از صالحان بودند. 85 و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را؛ و همه را بر جهانیان برتری دادیم. 86

«سوره 6 آیات 82 الی 86»

یعقوب سفری به فدان آرام (در شمال عراق) داشت و سپس به فلسطین برگشت. آن گاه به مصر مهاجرت کرد و در همان جا از دنیا رفت و بر حسب وصیتش جنازه اش را نگاه داشتند و برای دفن به فلسطین منتقل و در غاری (مکفیله) در شهر الخلیل (حبرون) دفن کردند.

ص: 69

منابع و مآخذ

- قصص الأنبیاء، ابن کثیر 188

- قصص الأنبیاء، الثعلبی 110

- قصص الانبیاء، الطبری 209

- قصص الانبیاء، النجار 119

- المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم 773

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 1332

ص: 70

تصویر

ص: 71

یوسف

یوسف ته نام یوسف 27 نوبت در سه سوره قرآن مجید به شرح زیر آمده است:

در آیات 4 الی 7 سوره یوسف، می خوانیم:

(به خاطر بیاور) هنگامی را که یوسف به پدرش گفت: «پدرم ! من درخواب دیدم که یازده ستاره، و خورشید و ماه در برابرم سجده می کنند.» (4) گفت: «پسرم! خواب خود را برای برادرانت بازگو مکن، مبادا برای تو نقشه (خطرناکی) بکشند؛ زیرا شیطان، دشمن آشکار انسان است. (5) و این گونه پروردگارت تو را برمی گزیند؛ و از تعبیر خوابها به تو می آموزد؛ و نعمتش را بر تو و بر خاندان یعقوب کامل می کند، همان گونه که پیش از این، بر پدرانت ابراهیم و اسحاق کامل کرد؛ به یقین، پروردگار تو دانا و حکیم است.(6) به یقین در (داستان) یوسف و برادرانش، نشانه های هدایت) برای سؤال کنندگان بود. (7)

سوره 12 آیات 4 الی 7»

در آیات 19 و 20 همین سوره (به شروع سرنوشت یوسف پس از در چاه افکنده شدن توسط برادرانش اشاره می کند و) می فرماید:

و (در همین حال) کاروانی فرا رسید؛ و مأمور آب را فرستادند (تا آب بیاورد)؛ او دلو خود را (در چاه) افکند؛ (ناگهان) صدا زد: «مژده باد! این کودکی است (زیبا و دوست داشتنی!)» و او را بعنوان کالایی از دیگران) مخفی داشتند. و خداوند به آنچه آنها انجام می دادند، آگاه بود. (19) و سرانجام او را به بهایی اندک، به چند درهم فروختند؛ و نسبت به (فروختن) او، بی رغبت بودند (؛ چرا که می ترسیدند رازشان فاش شود). (20)

«سوره 12 آیات 19 و 20»

ص: 72

و در آیات 33 الی 35 سوره یوسف پس از شرح شاهکار یوسف در خویشتنداری در برابر خواست شیطانی و شهوانی همسر عزیز مصر از زبان یوسف می فرماید:

(یوسف) گفت: «پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اینها مرا به سوی آن می خوانند؛ و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من بازنگردانی، به سوی آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود.» (33) پروردگارش دعای او را اجابت کرد؛ و مکر آنان را از او بازگرداند؛ چرا که او شنوا و داناست. (34) سپس با اینکه نشانه های (پاکی یوسف) را دیدند، تصمیم گرفتند او را تا مدتی زندانی کنند. (35)

«سوره 12 آیات 33 الی 35» در آیات 46 الی 49 سوره یوسف ، به جریان خواب عزیز مصر و درخواست هم سلولی سابق یوسف برای تعبیر آن اشاره دارد و می فرماید:

(او به زندان آمد، و گفت:) یوسف، ای مرد بسیار راستگو! درباره این خواب اظهار نظر کن که هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر می خورند؛ و هفت خوشه تر، و هفت خوشه خشکیده؛ تا من به سوی مردم باز کردم، تا از تعبیر این خواب) آگاه شوند. (46) گفت: «هفت سال پی در پی زراعت می کنید؛ و آنچه را درو کردید، جز کمی که می خورید، در خوشه های خود باقی بگذارید (و ذخیره نمایید). (47) پس از آن، هفت سال سخت (قحطی و خشکسالی) می آید، که آنچه را برای آن سالها اندوخته اید، می خورند؛ جز کمی که (برای بذر) ذخیره خواهید کرد. (48) سپس سالی فرا می رسد که باران فراوان نصیب مردم می شود و در آن سال، مردم عصاره میوه ها را می گیرند (و سال پربرکتی است.)» (49)

«سوره 12 آیات 46 الی 49»

در آیات 54 الی 56 سوره یوسف به جریان به حضور طلبیدن یوسف توسط عزیز مصر پس از سالها تحمل زندان و آغاز گشایش و عزت دنیوی علاوه بر خویشتن داری و کسب عزت حقیقی در ترک گناه نزد خداوند) اشاره نموده و می فرماید:

پادشاه گفت: «او (یوسف) را نزد من آورید، تا وی را از خالصان خود قرار دهم.» هنگامی که با او صحبت کرد، (پادشاه) گفت: «تو امروز نزد ما جایگاهی

ص: 73

والا داری، و امین ما هستی.» (54) (یوسف) گفت: «مرا سرپرست خزاین سرزمین (مصر) قرارده، که من نگاهبانی آگاهم.» (55) و این گونه ما به یوسف در سرزمین (مصر) قدرت دادیم، که هر جا می خواست در آن منزل می گزید (و تصرف می کرد). ما رحمت خود را به هر کس بخواهیم (و شایسته ببینیم) می بخشیم؛ و پاداش نیکو کاران را (حتی در این دنیا) ضایع نمی کنیم. (56)

«سوره 12 آیات 54 الی 56»

در آیات 89 الی 93 سوره یوسف به گفتگوی یوسف با برادرانش پس از سالها دوری و در حالی که برادرانش هنوز او را نشناخته اند، پرداخته و می فرماید:

گفت: «آیا دانستید، آنگاه که جاهل بودید، با یوسف و برادرش چه کردید؟!» (89) و گفتند: «آیا تو همان یوسفی؟!» گفت: آری، من یوسفم، و این برادر من است؛ خداوند بر ما منت گذارد؛ هر کس تقوا پیشه کند، و شکیبایی و استقامت نماید، سرانجام پیروز می شود؛ چرا که خداوند پاداش نیکو کاران را ضایع نمی کند.» (90) گفتند: «به خدا سوگند، خداوند تو را بر ما برتری بخشید؛ و ما خطا کار بودیم.» (91) (یوسف) گفت: «امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست؛ خداوند شما را می آمرزد، و او مهربانترین مهربانان است؛ (92) این پیراهن مرا ببرید، و بر صورت پدرم بیندازید تا بینا شود و همه خانواده خود را نزد من بیاورید.» (93)

«سوره 12 آیات 89 الی 93»

در پایان شرح ماجرای زندگی یوسف موضوع وارد شدن پدر و مادر و خاندان یوسف به سرزمین مصر و تعبیر خواب یوسف که در کودکی اش این گونه در آیات 99 الی 101 سوره یوسف به تصویر کشیده شده است:

و هنگامی که بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت و) نزدیک خود جای داد و گفت: «همگی وارد مصر شوید، که ان شاءالله در امنیت خواهید بود.» (99) و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند؛ و همگی برای او (در پیشگاه خداوند) به سجده افتادند؛ و گفت: «پدر! این تعبیر همان خوابی است که پیش از این دیدم؛ پروردگارم آن را تحقق بخشد؛ و او به من نیکی کرد آنگاه که مرا از زندان بیرون آورد، و شما را نیز از آن بیابان (به این جا آورد بعد از آن

ص: 74

که شیطان، میان من و برادرانم فتنه کرد. پروردگارم نسبت به آنچه می خواهد (و شایسته می بیند،) صاحب لطف است؛ چرا که او دانا و حکیم است. (100) پروردگارا! بهره ای (عظیم) از حکومت به من بخشیدی، و مرا از علم تعبیر خواب آگاه ساختی. ای آفریننده آسمانها و زمین! تو ولی و سرپرست من در دنیا و آخرت هستی، مرا مسلمان بمیران؛ و به صالحان ملحق فرما.» (101)

«سوره 12 آیات 99 الی 101»

داستان یوسف بسیار معروف است. او در بیت المقدس به چاه افکنده شد و پس از نجاتش از چاه به مصر برده شد و در پایتخت هیکسوسها (افاریس، که هم اکنون صان الحجر نام داد و نزدیک دریاچه منزله قرار دارد) به عنوان یک برده فروخته شد. پس از زندگی مملو از سختی، خداوند حکومت و ایجاد ثبات در مصر را به او کرامت فرمود. سپس او محل زندگی مناسبی برای پدر و برادرانش در سرزمین جاسان یا جاشان در شمال بلبیس (فط الحته فعلی) فراهم نمود. جنازه یوسف که پس از مرگش به الخلیل (حبرون) منتقل شد. تابوت یوسف به در غار مکفیله قرار دارد. یک بنای یادبود برای او در نابلس (شکیم) و یکی دیگر نزدیک شهر تبک در قلمون سوریه ساخته شده است.

منابع و مآخذ

- قصص الانبیاء، ابن کثیر 185

- قصص الأنبیاء، الثعلبی 110

- قصص الأنبیاء، النجار 120

- قصص الأنبیاء، الطبری 228

- المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم 773

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 1355

ص: 75

تصویر

ص: 76

شعیب

نام شعیب یازده نوبت در 4 سوره از قرآن مجید به شرح زیر آمده است:

در آیات 85 الی 93 سوره اعراف می فرماید:

و به سوی مدین، برادرشان شعیب را (فرستادیم)؛ گفت: «ای قوم من! خدا را بپرستید، که جز او معبودی برای شما نیست. دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است؛ بنابراین، حق پیمانه و وزن را ادا کنید؛ و از اموال مردم کم نگذارید؛ و در روی زمین، بعد از آن که (در پرتو ایمان و دعوت انبیا) اصلاح شده است، فساد نکنید. این برای شما بهتر است اگر با ایمان هستید. (85) و بر سر هر راه ننشینید تا کسانی را که به خدا ایمان آورده اند تهدید کنید و از راه خدا باز دارید، و بخواهید (با القای شبهات.) آن را کج و منحرف سازید. و به خاطر بیاورید زمانی را که اندکی بودید، و او شما را فزونی بخشید؛ و بنگرید سرانجام مفسدان چگونه بود؟ (86) و اگر گروهی از شما به آنچه من به آن فرستاده شده ام ایمان آورده اند، و گروهی ایمان نیاورده اند، صبر کنید تا خداوند میان ما داوری کند، که او بهترین داوران است.» (87) اشراف مستکبر قوم او گفتند: وای شعیب! به یقین، تو و کسانی را که با تو ایمان آورده اند، از شهر و دیارمان بیرون خواهیم راند یا این که به آیین ما باز گردید.» گفت: «آیا (می خواهید ما را بازگردانید) اگر چه مایل نباشیم ؟! (88) اگر ما به آیین شما بازگردیم، بعد از آن که خدا ما را از آن نجات بخشیده، به خدا دروغ بسته ایم؛ و برای ما ممکن نیست که ما به آن باز گردیم مگر این که خدایی که پروردگار ماست بخواهد؛ علم پروردگار ما، به همه چیز احاطه دارد. تنها بر خدا توکل کرده ایم. پروردگارا! میان ما و قوم ما بحق داوری کن، که تو بهترین داورانی.» (89) اشراف کافر

ص: 77

قوم او گفتند: «اگر از شعیب پیروی کنید، به یقین شما زیانکار خواهید شد.» 90 سرانجام زمین لرزه آنها را فرا گرفت؛ و صبحگاهان در خانه هایشان به روافتاده و مرده بودند. 91 کسانی که شعیب را تکذیب کردند، آنچنان نابود شدند که گویا هرگز در آن خانه ها) سکونت نداشتند! (آری) آنها که شعیب را تکذیب کردند، زیانکاران واقعی بودند.92 و از آنان روی بر تافت و گفت: ای قوم من! من رسالتهای پروردگارم را به شما ابلاغ کردم و برای شما خیرخواهی نمودم؛ با این حال، چگونه بر حال قوم بی ایمان تأسف بخورم؟!»

«سوره 7 آیات 85 الی 93»

هم چنین در آیات 84 الی 95 سوره هود می فرماید:

و به سوی «مدین» برادرشان شعیب را فرستادیم، گفت: «ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که جز او، معبودی برای شما نیست. پیمانه و وزن را کم نکنید (و دست به کم فروشی نزنید). که من خیرخواه شما هستم و از عذاب روز فراگیر، بر شما بیمناکم. (84) وای قوم من! حق پیمانه و وزن را با عدالت، ادا کنید؛ و از اموال مردم چیزی کم نگذارید؛ و در زمین به فساد نکوشید؛ (85) آنچه (از سرمایه های حلال، خداوند برای شما باقی گذارده، برایتان بهتر است اگر ایمان داشته باشید. و من، نگهبان شما (و مأمور بر اجبارتان به ایمان) نیستم.» (86) گفتند: «ای شعیب! آیا نمازت به تو دستور می دهد که آنچه را پدرانمان می پرستیدند، ترک کنیم؛ یا آنچه را می خواهیم در اموالمان انجام ندهیم؟! تو که مرد بردبار و فهمیده ای هستی! (87) و گفت: «ای قوم من! به من خبر دهید، اگر دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم، و روزی و موهبت نیکویی به من داده باشد، (آیا می توانم برخلاف فرمان او رفتار کنم؟!) من هرگز نمی خواهم چیزی که شما را از آن باز می دارم، خودم مرتکب شوم. من جز اصلاح - تا آن جا که توانایی دارم - نمی خواهم. و توفیق من (در این کار)، جز به یاری خدا نیست. تنها بر او توکل کردم؛ و به سوی او باز می گردم. (88) وای قوم من دشمنی و مخالفت با من، سبب نشود که شما به همان سرنوشتی که قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح گرفتار شدند، گرفتار شوید. و (سرزمین) قوم لوط از شما چندان دور نیست. (89) از پروردگار خود، آمرزش بطلبید؛ و به سوی او

ص: 78

باز گردید؛ که پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه کار) است.» (90) گفتند: «ای شعیب! بسیاری از آنچه را می گویی، ما نمی فهمیم؛ و ما تو را در میان خود، ضعیف می یابیم؛ و اگر (بخاطر) قبیله کوچکت نبود، تو را سنگسار می کردیم؛ و تو در برابر ما قدرتی نداری.» (91) گفت: «ای قوم من! آیا قبیلة کوچکم، نزد شما عزیزتر از خداوند است؟! در حالی که فرمان او را پشت سر انداخته اید! پروردگارم به آنچه انجام می دهید، احاطه دارد (و آگاه است).(92) ای قوم من! هر چه در توان دارید، انجام دهید؛ من هم کار خود را انجام می دهم؛ و بزودی خواهید دانست چه کسی عذاب رسواکننده به سراغش می آید، و چه کسی دروغگوست! شما انتظار بکشید، من هم با شما در انتظارم!» (93) و هنگامی که فرمان ما فرارسید، شعیب و کسانی را که با او ایمان آورده بودند، با رحمت خود نجات دادیم؛ و آنها را که ستم کردند، صیحه مرگبار آسمانی) فرو گرفت؛ و بامدادان در خانه هایشان، به رو افتاده و مرده بودند؛ (94) آنچنان که گویی هرگز ساکن آن (دیار) نبودند! دور باد مدین (و اهل آن از رحمت خدا)، همان گونه که قوم ثمود دور شدند! (95)

«سوره 11 آیات 84 الی 95»

خداوند شعیب الله را به سوی قوم مدین ابن ابراهیم اله فرستاد که ساکن حجاز نزدیک شام در شرق خلیج عقبه بودند. «ایکه، یعنی بیشه ای که در آن درختان نرم چوب می روید و این بیشه نزدیک مدین در قسمت بادیه آن قرار داشت. بنابر قولی، ایکه همان شهر تبوک واقع در میان دو کوه جسمی و شروری است.

منابع و مآخذ

- قصص الأنبیاء، ابن کثیر 239

- قصص الأنبیاء، الثعلبی 167

- قصص الأنبیاء الطبری 285

- قصص الأنبیاء، النجار 145

- المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم 383

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 633

ص: 79

تصویر

ص: 80

موسی

نام موسی 136 نوبت در 34 سوره قرآن مجید به شرح زیر آمده است:

ص: 81

تصویر

در آیات 9 الی 50 سوره طه می فرماید:

و آیا خبر موسی به تو رسیده است؟ (9) هنگامی که (از دور) آتشی مشاهده کرد، و به خانواده خود گفت: «(اند کی درنگ کنید که من آتشی دیدم؛ شاید شعله ای از آن برای شما بیاورم؛ یا بوسیله این آتش راهی پیدا کنم.» (10) هنگامی که نزد آتش آمد، ندا داده شد که: ای موسی! (11) و من پروردگار تو هستم؛ کفشهایت را بیرون آر، که تو در سرزمین مقدس «طوی» هستی. (12) و من تو را (برای مقام رسالت) برگزیدم؛ اکنون به آنچه (بر تو) وحی میشود، گوش فرا ده. (13) و منم خداوند یگانه؛ معبودی جز من نیست؛ مرا پرستش کن، و نماز را برای یاد من بیادار. (14) به یقین قیامت خواهد آمد؛ می خواهم آن را پنهان کنم، تا هر کس در برابر سعی و کوشش خود، جزا داده شود. (15) و پس

ص: 82

مبادا کسی که به آن ایمان ندارد و از هوسهای خویش پیروی می کند، تو را از آن باز دارد؛ که هلاک خواهی شد! (16) و آن چیست در دست راست تو، ای موسی؟! (17) و گفت: «این عصای من است؛ بر آن تکیه می کنم، برگ درختان را با آن برای گوسفندانم فرو می ریزم؛ و من در آن منافع دیگری نیز دارم.» (18) گفت: «ای موسی! آن را بیفکن.» (19) پس موسی آن (عصا) را افکند و ناگهان اژدهایی شد که به هر سو می شتافت. (20) گفت: «آن را بگیر و نترس، به زودی آن را به صورت اولش باز می گردانیم. (21) و دستت را به گریبانت ببر، تا سفید و بی عیب بیرون آید؛ این معجزه دیگری از سوی خداوند) است. (22) و تا (به این صورت) از نشانه های بزرگ خویش به تو نشان دهیم. (23) (اینک) به سوی فرعون برو، که او طغیان کرده است.» (24) (موسی) گفت: پروردگارا! سینه ام را گشاده کن؛ (25) و کارم را برایم آسان گردان؛ (26) و گره از زبانم بگشای، (27) تا سخن مرا بفهمند. (28) و وزیری از خاندانم برای من قرار ده، (29) و برادرم هارون را. (30) با او پشتم را محکم کن: (31) و او را در کارم شریک ساز؛ (32) تا تو را بسیار تسبیح گوییم: (33) و تو را بسیار باد کنیم؛(34) چرا که تو همیشه از حال ما آگاه بوده ای!» (35) و فرمود: «ای موسی! خواسته ات به تو داده شد. (36) و ما بار دیگر تو را مشمول نعمت خود ساخته بودیم »، (37) آن زمان که به مادرت آنچه لازم بود الهام کردیم؛ (38) که: «او را در صندوقی بیفکن، و آن را به دریا بینداز، تا دریا آن را به ساحل افکند؛ تا کسی که هم دشمن من و هم دشمن اوست، آن را بر گیرد.» و من محبتی از خودم بر تو افکندم، تا تحت مراقبت من پرورش یابی. (39) در آن هنگام که خواهرت (در نزدیکی کاخ فرعون) راه می رفت و گفت: «آیا کسی را به شما نشان دهم که این نوزاد را کفالت کند (و دایه خوبی برای او باشد)؟!» پس تو را به مادرت باز گرداندیم، تا چشمش به تو روشن شود؛ و غمگین نگردد. و تو کسی (از فرعونیان) را کشتی؛ اما ما تو را از اندوه (تعقیب فرعونیان) نجات دادیم؛ و بارها تو را آزمودیم. پس از آن، سالیانی در میان مردم مدین» توقف نمودی؛ سپس بنا بر تقدیر الهی (برای فرمان رسالت به این جا آمدی. (40) و من تو را برای خودم پرورش دادم. (41) (اکنون) تو و برادرت با نشانه های من بروید، و در یاد من کوتاهی نکنید. (42) به سوی فرعون بروید؛ که او طغیان کرده است. (43) و به نرمی با او سخن بگویید؛ شاید متذکر شود، یا (از مجازات

ص: 83

الهی بترسد. (44) (موسی و هارون) گفتند: «پروردگارا! از این می ترسیم که به ما مهلت ندهد یا طغیان کند (و نپذیرد)!» (45) فرمود: «نترسید! من با شما هستم؛ (همه چیز را می شنوم و می بینم »، (46) به سراغ او بروید و بگویید؛مافرستادگان پروردگار توئیم؛ بنی اسرائیل را با ما بفرست؛ و آنان را شکنجه و آزار مکن؛ ما با نشانه (و معجزه روشنی از سوی پروردگارت به سوی تو آمده ایم؛ و درود بر آن کس که از هدایت پیروی کند! (47) به ما وحی شده که مجازات الهی بر کسی است که (آیات او را) تکذیب کند و سرپیچی نماید.» (48) (فرعون) گفت: «پروردگار شما کیست، ای موسی؟!» (49) و گفت: «پروردگار ما همان کسی است که به هر موجودی، آنچه را لازمه آفرینش او بوده داده؛ سپس هدایت کرده است.» (50)

سوره 20 آیات 9 الی 50»

در آیات 15 الی 30 سوره قصص، چنین به ماجرای زندگی موسی از جوانی تا رسالت می پردازد:

او به هنگامی که اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد؛ ناگهان دو مرد را دید که به جنگ و نزاع مشغولند؛ یکی از پیروان او بود و از بنی اسرائیل)، و دیگری از دشمنانش؛ آن که از پیروان او بود در برابر دشمنش از وی تقاضای کمک نمود؛ موسی مشت محکمی بر سینه او زد و کار او را ساخت (و بر زمین افتاد و مرد)؛ موسی گفت: «این (نزاع شما) از عمل شیطان بود، که او دشمن و گمراه کنندهای آشکار است.» (15) (سپس) عرضه داشت: «پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم؛ مرا بیامرزه خداوند او را آمرزید، که او آمرزنده مهربان است. (16) گفت: «پروردگارا! به شکرانه نعمتی که به من دادی، هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود.» (17) و موسی در شهر ترسان شد و هر لحظه در انتظار حادثه (و خبری) بود؛ ناگهان دید همان کسی که دیروز از او یاری طلبیده بود فریاد می زند و از او کمک می خواهد؛ موسی به او گفت: «تو آشکارا انسان (ماجراجو و)گمراهی هستی.» (18) و هنگامی که (موسی) خواست با کسی که دشمن هر دوی آنها بود درگیر شود (و با قدرت مانع او گردد، فریاد او بلند شد، گفت: «ای موسی! می خواهی مرا بکشی همان گونه که دیروز انسانی را گشتی؟! تو فقط می خواهی ستمگری در روی زمین باشی، و نمی خواهی از مصلحان باشی!»

ص: 84

(19) (در این هنگام) مردی با شتاب از دورترین نقطه شهر (مرکز فرعونیان) آمد و گفت: «ای موسی! اطرافیان فرعون برای کشتن تو به مشورت نشسته اند؛ فورا (از شهر) خارج شو، که من از خیرخواهان توام.» (20) موسی از شهر خارج شد در حالی که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه ای؛ (به پیشگاه خدا) عرضه داشت: «پروردگارا! مرا از این قوم ستمکار رهایی بخش.» (21) و هنگامی که به سوی مدین حرکت کرد گفت: «امید است پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند.» (22) و هنگامی که به (چاه) آب مدین رسید، گروهی از مردم را در آن جا دید که چهار پایان خود را آب میدهند؛ و در کنار آنان دو زن را دید که از گوسفندان خویش مراقبت می کنند (و به چاه نزدیک نمی شوند؛ موسی) به آن دو گفت: «منظور شما (از این کار) چیست؟» گفتند: «ما آنها را آب نمی دهیم تا چوپانها همگی خارج شوند؛ و پدر ما پیرمرد کهنسالی است (قادر بر این کارها نیست).» (23) موسی برای گوسفندان آن دو آب کشید؛ سپس رو به سایه آورد و عرض کرد: «پروردگارا! به هر خیر و نیکی که تو بر من فرو فرستی نیازمندم.» (24) ناگهان یکی از آن دو (زن) به سراغ او آمد در حالی که با نهایت حیا گام برمی داشت، گفت: «پدرم از تو دعوت می کند تا مزد آب دادن گوسفندان را که برای ما انجام دادی به تو بپردازد.» هنگامی که موسی نزد او [ شعیب آمد و سرگذشت خود را برای او شرح داد، گفت: «نترس، از قوم ستمکار نجات یافتی.» (25) یکی از آن دو (دختر) گفت: «ای پدر! او را استخدام کن، زیرا بهترین کسی را که می توانی استخدام کنی آن کس است که نیرومند و درستکار باشد و او همین مرد است).» (26) (شعیب) گفت: «من می خواهم یکی از این دو دخترم را به همسری تو در آورم به این شرط که هشت سال برای من کار کنی؛ و اگر آن را تا ده سال افزایش دهی، (محبتی) از ناحیه توست؛ من نمی خواهم کار سنگینی بر دوش تو بگذارم؛ و ان شاء الله مرا از صالحان خواهی یافت.» (27) (موسی) گفت : «مانعی ندارد، این قراردادی میان من و تو باشد؛ البته هر کدام از این دو مدت را انجام دهم ستمی بر من نخواهد بود و من در انتخاب آن آزادم)؛ و خدا بر آنچه ما می گوییم گواه است.» (28) هنگامی که موسی مدت (قرار داد) را به پایان رسانید و همراه خانواده اش (از مدین به سوی مصر) حرکت کرد، از جانب طور آتشی دید؛ به خانواده اش گفت: «درنگ کنید که من از دور) آتشی دیدم؛ می روم) شاید

ص: 85

خبری از آن برای شما بیاورم، یا شعله ای از آتش تا با آن گرم شوید.» (29) هنگامی که به سراغ آتش آمد، از کرانه راست دره، در آن سرزمین پربرکت، از میان درختی ندا آمد که: «ای موسی! منم خداوند، پروردگار جهانیان. (30)

«سوره 28، آیات 15 الی 30»

در سوره بقره آیات 50 تا 61 به ماجراهایی از دوران پیامبری موسیه اشاره می کند و می فرماید:

و (به یاد آورید) هنگامی را که با موسی چهل شب وعده گذاردیم؛ (و او، برای گرفتن فرمانهای الهی، به میعادگاه آمد؛) سپس شما گوساله را بعد از او برای پرستش) انتخاب نمودید؛ در حالی که ستمکار بودید. (51) سپس شما را بعد از آن (گناه بزرگ) بخشیدیم؛ شاید شکر گذاری کنید. (52) و (نیز به یاد آورید) هنگامی را که به موسی، کتاب و وسیله تشخیص (حق از باطل) دادیم؛ شاید هدایت شوید. (53) و زمانی را که موسی به قوم خود گفت: «ای قوم من! شما با انتخاب گوساله (برای پرستش) به خود ستم کردید؛ توبه کنید و به سوی آفریننده خود باز گردید؛ و خود را به یکدیگر را به قتل برسانید؛ این کار، برای شما در پیشگاه آفریدگارتان بهتر است.» سپس خداوند توبه شما را پذیرفت؛ زیرا اوست توبه پذیر مهربان.(54) و (نیز به یاد آورید) هنگامی را که گفتید: «ای موسی! ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد؛ مگر این که خدا را آشکارا (با چشم خود ببینیم؛» پس صاعقه شما را گرفت؛ در حالی که تماشا می کردید. و (55) سپس شما را پس از مرگتان، حیات بخشیدیم؛ شاید شکر گذاری کنید. (56) و ابر را بر شما سایبان قرار دادیم؛ و «من» (نوعی صمغ شیرین گیاهان و «سلویه (پرنده ای مانند بلدرچین را برای شما فرستادیم؛ (و گفتیم:) «از نعمتهای پاکیزهای که به شما روزی داده ایم بخورید» و (آنها کفران کردند، ولی با این کار) آنها به ما ستم نکردند؛ بلکه به خود ستم می نمودند. (57) و (یاد کنید) زمانی را که گفتیم: «در این شهر بیت المقدس ا وارد شوید و از نعمتهای فراوان آن، از هرجا می خواهید بخورید؛ و از در (معبد بیت المقدس) با خضوع وارد گردید؛ و بگویید: «خداوندا! گناهان ما را بریز.» تا خطاهای شما را ببخشیم؛ و به نیکوکاران پاداش بیشتری خواهیم داد». و (58) اما افراد ستمکار، این سخن را به غیر آنچه به آنها گفته شده بود، (به صورتی استهزا آمیز) تغییر دادند؛ لذا بر

ص: 86

ستمکاران، در برابر این نافرمانی، عذابی از آسمان فرستادیم. (59) و (به یاد آورید) زمانی را که موسی برای قوم خویش، آب طلبید؛ به او گفتیم : «عصای خود را بر آن سنگ مخصوص بزن!» ناگاه دوازده چشمه آب از آن جوشید؛ آن گونه که هر طایفه (از طوایف دوازده گانه بنی اسرائیل)، چشمه خود را می شناختند و گفتیم: «از روزی خداوند بخورید و بیاشامید؛ و در زمین به فساد تکوشید». (60) و نیز به یاد آورید زمانی را که گفتید: «ای موسی! هرگز حاضر نیستیم به یک نوع غذا اکتفا کنیم از پروردگارت بخواه که از آنچه زمین می رویاند، از سبزیجات و خیار و سیر و عدس و پیازش، برای ما فراهم سازد.» موسی گفت: «آیا غذای پست تر را به جای غذای بهتر انتخاب می کنید؟! (اکنون که چنین می خواهید در شهری فرود آیید؛ زیرا هر چه خواستید، (در آن جا) برای شما هست.» و مهرذلت و نیاز، بر آنها زده شد؛ و به خشم خداوند گرفتار شدند؛ چرا که آنان نسبت به آیات خداوند، کفر می ورزیدند؛ و پیامبران را به ناحق می کشتند. این به خاطر آن بود که نافرمانی کرده و تجاوز می نموده اند.

«سوره 2 آیات 50 الی 61»

موسیه شهر پایتخت حکومت فراعنه در مصر (طیبه: اقصر) را ترک نمود و از طریق صحرای سینا سفرش به سوی مدین را در پیش گرفت. در راه بازگشت، همراه با همسرش دختر شعیب ، حادثه مهم دیگری رخ داد: خداوند در کوه طور با او سخن گفت. سپس به مصر بازگشت. در این زمان، فرعون «منفتاح» (Minfitah) بر مصر حکم می راند. او از سال 1230 تا 1215 قبل از میلاد حکمران آن سرزمین بود.

عبور مشهور موسیه در شمال خلیج سوئز (عیون موسی) یا در دریاچه های تلخ رخ داد که طی آن منفتاح غرق شد. خداوند می فرماید:

ولی امروز، بدنت را از آب) نجات می دهیم، تا عبرتی برای آیندگان باشی. و بسیاری از مردم، از نشانه های (عبرت انگیز) ما غافلند. (92)

سوره 10 آیه 92»

ص: 87

چند توضیح کلی:

- کوه طور همان کوه حوریب در (منطقه) سینا است.

- تیه» [سرگردانی در بیابان] در سینا رخ داد و به همین سبب به سینا «صحرای تیه» می گویند.

- عبور از رود اردن در منطقه اریحا بوده است.

- موضوع «مجمع البحرین» که در آنجا موسیه با خضر نه دیدار کرد در نقشه ها آمده است.

وقتی موسیه وفات یافت، جنازه اش در کوه بو (رمل الاحمر) واقع در موآب در شرق بحر المیت (دریاچه لوط) دفن شد.

ص: 88

تصویر

ص: 89

تصویر

ص: 90

هارون

زندگی هارون با زندگی برادرش موسی مرتبط است. نام هارون 20 مرتبه در 13 سوره قرآن مجید به شرح زیر آمده است:

در آیه 142 سوره اعراف می فرماید:

و ما با موسی، سی شب وعده گذاشتیم؛ سپس آن را با ده شب (دیگر) تکمیل نمودیم؛ به این ترتیب، میعاد پروردگارش (با او)، چهل شب تمام شد. و موسی به برادرش هارون گفته بود: «در میان قومم جانشین من باش. و (امور آنها را) اصلاح کن. و از روش مفسدان، پیروی منما. (162)

«سوره 7 آیه 142»

ص: 91

در سوره طه آیات 85 الی 94 می فرماید: فرمود:

«ما قوم تو را بعد از تو، آزمودیم و سامری آنها را گمراه ساخت.» (85) موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود بازگشت و گفت: «ای قوم من؟ مگر پروردگارتان وعده نیکویی به شما نداد؟! آیا مدت (جدایی من از شما به طول انجامید، یا می خواستید غضب پروردگارتان بر شما نازل شود که از وعده من تخلف کردید؟!» 86 گفتند: «ما به میل و اراده خود از وعده تو تخلف نکردیم؛ بلکه مقداری از زیورهای قوم (فرعون) را (که با خود داشتیم) افکندیم.» و سامری این چنین القا کرد، 87 و برای آنان مجسمه گوساله ای که صدایی همچون صدای گوساله داشت پدید آورد؛ و گفتند: «این خدای شما، و خدای موسی است.» و او (حقیقت را فراموش کرد (پیمانی را که با خدا بسته بود). 88 آیا نمی دیدند که این گوساله) هیچ پاسخی به آنان نمی دهد، و مالک هیچ گونه سود و زیانی برای آنها نیست؟! 89 و پیش از آن، هارون به آنها گفته بود: «ای قوم من! شما فقط به وسیله آن مورد آزمایش قرار گرفته اید؛ و پروردگار شما خداوند رحمان است؛ پس، از من پیروی کنید، و فرمانم را اطاعت نماییده 90 ولی آنها گفتند: «ما همچنان گرد آن می مانیم و آن را پرستش می کنیم تا موسی به سوی ما بازگردد.» 91 (هنگامی که موسی باز گشت،) گفت: «ای هارون! هنگامی که دیدی آنها گمراه شدند، چه چیز مانع بود 92 که از من پیروی کنی؟! آیا فرمان مرا عصیان نمودی؟!» 93 (هارون) گفت: ای فرزند مادرم! (ای برادر!) ریش و سرمرا مگیر! زیرا من ترسیدم بگویی تو میان بنی اسرائیل تفرقه انداختی، و سفارش مرا مراعات نکردی.» 94

سوره 20 آیات 85 الی 94»

هارون که پیش از برادرش، موسی ته وفات یافت و در کوه هور یکی از کوه های سینا به خاک سپرده شد.

منابع و مآخذ

- تاریخ الأشرق الأدنی القدیم 62 و 64

- قصص الانبیاء، ابن کثیر 231

- قصص الانبیاء، الثعلبی 168

ص: 92

- قصص الأنبیاء، الطبری 259

- قصص الأنبیاء، النجار 155

- المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم 680، 736

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 1159، 1274

ص: 93

تصویر

ص: 94

الیاس و الیسع

نام الیاس دو نوبت در دو سوره قرآن مجید به شرح زیر آمده است:

در آیات 84 تا 86 سوره انعام و آیات 123 الی 132 سوره صافات، به ترتیب می فرماید:

و اسحاق و یعقوب را به او ابراهیم بخشیدیم؛ و همه را هدایت کردیم؛ و نوح را نیز پیش از آن هدایت نمودیم؛ و از فرزندان او، داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را هدایت کردیم)؛ این گونه نیکوکاران را پاداش میدهیم. 84 و (همچنین زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را که همگی از صالحان بودند. 85 و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را؛ و همه را بر جهانیان برتری دادیم. 86

«سوره 6 آیه 85»

و (همچنین) الیاس از پیامبران (ما)بود. 123 (به خاطر بیاور) هنگامی را که به قومش گفت: «آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! 124 آیا بت بعله را می خوانید و بهترین آفریدگار را رها می سازید؟! 125 و خدایی که پروردگار شما و پروردگار نیاکان شماست! 126 اما آنها او را تکذیب کردند؛ ولی به یقین همگی در دادگاه عدل الهی احضار می شوند؛ 127 مگر بندگان مخلص خدا. 128 به ما نام نیک او را در میان امتهای بعد باقی گذاردیم. 129 سلام بر الیاسین! 130 ما این گونه نیکوکاران را پاداش میدهیم. 131 و او از بندگان مؤمن ما بود. 132

«سوره 37 آیات 123 الی 132»

ص: 95

نام الیسع دو نوبت در دو سوره قرآن مجید به شرح زیر آمده است:

در آیات 48 و 49 سوره صاد، می فرماید:

و به خاطر بیاور «اسماعیل» و «الیسع» و «ذوالکفل» را که همه از نیکان بودند. 68 این یک یادآوری است. و به یقین برای پرهیزگاران فرجام نیکویی است:

«سوره 38 آیات 48 و 49»

الیاس و الیسع هر دو، زندگی و مرگشان در سرزمین بعلبک (هیلیوپولیس Heliopolis): (شهر خورشید یا مدینه الشمس) بود.

منابع و مآخذ

- القاموس الاسلامی 169/1 و 170

- قصر الانبیاء ابن کثیر 353

- قصص الانبیاء الثعلبی 261

- المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم 75 و 773

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 146 و 332

ص: 96

تصویر

ص: 97

داود

نام داود 16 نوبت در 9 سوره قرآن مجید به شرح زیر آمده است:

در سوره انبیاء آیات 78 الی 80 می فرماید: و داود و سلیمان را (به خاطر بیاور) هنگامی که درباره کشتزاری که گوسفندان (بی شبان) مردم، شبانگاه در آن چریده (و آن را تباه کرده) بودند، داوری می کردند؛ و ما گواه بر حکم آنان بودیم. 678 ما (حکم واقعی) آن را به سلیمان فهماندیم؛ و به هر یک از آنان (شایستگی) داوری، و علم فراوانی دادیم؛ و کوهها و پرندگان را مسخر داود ساختیم، که با او تسبیح (خدا) می گفتند؛ و ما بر این کار توانایی داشتیم. 79 و ساختن زره را بخاطر شما به او آموختیم، تا شما را در جنگهایتان (از آسیب) حفظ کند؛ آیا شما شکر گزار (این نعمتهای خدا) هستید؟!

«سوره 21 آیات 87 الی 80»

و در آیات 10و11 سوره سباء می فرماید:

و ما به داود از سوی خود فضیلتی بزرگ بخشیدیم؛ (مابه کوهها و پرندگان

ص: 98

گفتیم:) ای کوهها و ای پرندگان! با او (در تسبیح خدا) هم آواز شوید. و آهن را برای او نرم کردیم. (10) (و به او گفتیم :) زره های کامل و فراخ بساز، و حلقه ها را به اندازه و متناسب کن. و عمل صالح به جا آورید که من به آنچه انجام می دهید بینا هستم. (11)

«سوره 34آیات 10و11 »

داود در منطقه اشدود (نزدیک غزه) با فلسطینیان جنگید. او به صندوقی که تورات در آن قرار داشت هم پشت گرم بود، اما شکست خورد و فلسطینیان صندوق را گرفتند و با آن به بیت داجون (بیت دجن) واقع در نزدیکی رمله وارد شدند.

داود بعدها قلمرو ملک خودش را گسترانید تا جایی که یک طرف آن به ایله (عقبه) و طرف دیگر آن به رود فرات می رسید.

داود 163 سال قبل از میلاد در گذشت و قبرش در بالای کوهی واقع در سمت راست راه بیت المقدس به رمله بعد از ابوغوش قرار دارد.

منابع و مآخذ

- قصص الأنبیاء، ابن کثیر 360

- قصص الانبیاء، الثعلبی 277 قصص الأنبیاء، الطبری 353

- قصص الأنبیاء، النجار 303

- المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم 264

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 417

ص: 99

تصویر

ص: 100

سلیمان

نام سلیمان الفقه 17 نوبت در 7 سوره از قرآن مجید به شرح زیر آمده است:

در آیات 15 الی 44 سوره نمل می فرماید:

و ما به داود و سلیمان، دانشی عظیم دادیم؛ و آنان گفتند: «ستایش مخصوص خداوندی است که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمنش برتری بخشید.» (15) و سلیمان وارث داود شد، و گفت: «ای مردم! زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده، و از هر چیز به ما عطا گردیده به یقین؛ این فضیلت آشکاری است.» (16) لشکریان سلیمان، از جن وانس و پرندگان، نزد او گردآوری شدند، آنها (آن قدر زیاد بودند که باید توقف می کردند تا به هم ملحق شوند. (17) (سپس حرکت کردند تا به سرزمین مورچگان رسیدند؛ مورچه ای گفت: «ای مورچگان! به لانه های خود بروید تا سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند در حالی که نمیفهمند.» (18) (سلیمان) از سخن او تبسمی کرد و خندید و گفت: پروردگارا! شکر نعمتهایت را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای به من الهام کن، (و توفیق ده تا عمل صالحی که موجب رضای توست انجام دهم، و مرا به رحمت خود در زمره بندگان صالحت وارد کن.» (19) (سلیمان) جویای حال پرندگان شد و گفت «چرا هدهد را نمی بینم، آیا او از غایبان است؟! (20) به یقین او را کیفر شدیدی خواهم داد، یا او را ذبح می کنم، مگر آن که دلیل

ص: 101

روشنی (برای غیبتش) برای من بیاورد!» (21) چندان درنگ نکرد(که هدهد آمد و) گفت: «من بر چیزی آگاهی یافتم که تو بر آن آگاهی نیافتی: من از سرزمین «سیاه خبری قطعی برای تو آورده ام. (22) و من زنی را دیدم که بر آنان حکومت می کند، و همه چیز به او داده شده، و (بخصوص) تخت سلطنتی بزرگی دارد! (23) به او و قومش را دیدم که برای خورشید سجده می کنند نه برای خدا و شیطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده، و آنها را از راه (حق) بازداشته؛ از این رو هدایت نمی شوند (24) تا برای خداوندی سجده کنند که آنچه را در آسمانها و زمین پنهان است خارج (و آشکار می سازد، و آنچه را پنهان میدارید یا آشکار می کنید می داند؟! (25) خداوند یگانه ای که معبودی جز او نیست، و پروردگار عرش عظیم است. (26) (سلیمان) گفت: «تحقیق می کنیم ببینیم آیا راست گفتی یا از دروغگویان هستی. (27) به این نامه مرا ببر و آن را بر آنان بیفکن؛ سپس برگرد (و در گوشه ای توقف کن ببین آنها چه عکس العملی نشان می دهند. (28) (ملکه سبا) گفت: «ای اشراف! نامه پرارزشی به سوی من افکنده شده! (29) این نامه از سلیمان است، و چنین است: به نام خداوند بخشنده مهربان. (30) توصیه من این است که نسبت به من برتری جویی نکنید، و به سوی من آیید در حالی که تسلیم (حق) هستید.» (31) و (سپس) گفت: «ای اشراف! نظر خود را در این امر مهم به من بازگو کنید، که من درباره هیچ کار مهمی، بدون حضور (و مشورت) شما تصمیم نگرفته ام.» (32) و گفتند: ما دارای نیروی زیاد و قدرت جنگی فراوان هستیم، ولی فرمان با توست؛ ببین چه دستور میدهی.» و (33) و گفت: «پادشاهان هنگامی که وارد منطقه آبادی شوند آن را به فساد و تباهی می کشند، و عزیزان آن جا را ذلیل می کنند؛ (آری) روش آنان همواره این گونه است. (34) و من (اکنون جنگ را صلاح نمی بینم، هدیة گرانبهایی برای آنان می فرستم تا ببینم فرستادگان من چه خبر می آورند تا از این طریق آنها را بیازمایم).، (35) هنگامی که فرستاده ملکه سبا) نزد سلیمان آمد، گفت: «می خواهید مرا با مالی کمک کنید (و فریب دهید)؟! آنچه خدا به من داده، بهتر است از آنچه به شما داده؛ بلکه شمایید که به هدیه هایتان شاد می شوید. (36) به سوی آنان باز گرد (و اعلام کن) با لشکریانی به سراغ آنان می آییم که قدرت مقابله با آن را نداشته باشند؛ و آنان را از آن (سرزمین) با ذلت و حقارت بیرون می رانیم!» (37) (سلیمان) گفت: «ای بزرگان! کدام یک از شما

ص: 102

تخت او را برای من می آورد پیش از آن که به حال تسلیم نزد من آیند؟» (38) فرد نیرومندی از جن گفت: «من آن را نزد تو می آورم پیش از آن که از جایگاهت برخیزی و من نسبت به این امر، توانا و امینم.» (39) (اما) کسی که دانشی از کتاب آسمانی) داشت گفت: «من پیش از آن که چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورده و هنگامی که (سلیمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: «این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را به جا می آورم یا کفران می کنم؟! و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر می کند و هر کس کفران نماید به خودش زیان رسانده، چراکه پروردگار من، بی نیاز و بخشنده است.» (40) و سلیمان گفت: «تخت او را برایش ناشناس سازید؛ ببینیم آیا متوجه می شود یا از کسانی است که هدایت نمی شوند؟!» (41) هنگامی که (ملکة سبا) آمد، به او گفته شد: «آیا تخت تو این گونه است؟» گفت: گویا خود آن است! و ما پیش از این هم آگاه بودیم و اسلام آورده بودیم.» (42) و (سلیمان) او را از آنچه غیر از خدا می پرستید باز داشت، که او (ملکه سبا) از قوم کافران بود. (43) به او گفته شد: «داخل قصر شو!» هنگامی که نظر به آن افکند، پنداشت نهر آبی است و ساق پاهای خود را برهنه کرد تا از آب بگذرد؛ اما سلیمان گفت: «این (آب نیست، بلکه قصری است از بلور شفاف.» (ملکه سبا) گفت: «پروردگارا! من به خود ستم کردم؛ و اینک با سلیمان به خداوندی که پروردگار جهانیان است اسلام آوردم.» (44)

«سوره 27آیات 15 الی 44»

باد مسر سلیمان گفته بود. بنابراین قادر به انتقال محموله های تجاری اش با سرعت بالا در دریاها بود، به طوری که گفته شده است: از بیت المقدس حرکت می کرد و خواب نیمروزی (خواب قیلوله) را در شهر استخر به جای می آورد، سپس شب را در خراسان می گذراند. در عین حال این ادعا چندان مستند نیست.

چند نکته کلی:

- دره یا وادی مورچگان واقع در روبروی منطقه عسقلان بین أسدود و غیره است.

- ماجرای سلیمان که با ملکه سبا بلقیس) یا ملکه یمن بسیار معروف است.

ص: 103

- سلیمان اش در سال 923 پیش از میلاد در بیت المقدس وفات یافت و در همان جا به خاک سپرده شد.

منابع و مآخذ

- قصص الأنبیاء، ابن کثیر 371

- قصص الأنبیاء، الثعلبی 294

- قصص الانبیاء، الطبری 362

- قصص الأنبیاء، النجار 317

- المعجم المفهرس لالفاظ قرآن الکریم 357

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 583

توضیح یک مطلب تاریخی مهم:

نکته جالب توجه در این جا این است که اعراب کنعانی در منطقه کنعان (فلسطین)، از 2500 سال پیش از میلاد مسیح زندگی می کردند. تقریبا 1200 پیش از میلاد مسیح موسی و قومش به این سرزمین است؛ آنگاه به دلیل ضعف و پراکندگی کنعانیان، «یوشع بن نون» حکومتی در آن سرزمین برپا داشت.

سپس طالوت (ساول) لشکری برای جنگ با فلسطینیان که فرماندهی نیروهای شان با جالوت بود، فراهم آورد. در طی مسیر حرکت لشکر به سمت فلسطین، طالوت از سپاهیانش درخواست کرد که از آب رود اردن نوشند و صبر پیشه کنند. اما لشکریانش جز عده قلیلی که صبوری ورزیدند، نافرمانی کردند و آب نوشیدند. و چون به رزم گاه رسیدند، گفتند: «ما امروز توان جنگ با جالوت و نیروهایش را نداریم.» جالوت رزم آوری از سپاه طالوت طلب کرد تا با او بجنگد. داود گفت که یک سرباز معمولی در سپاه طالوت بود پا جلو گذاشت و جنگ تن به تن با جالوت را پذیرفت. داود با پرتاب سنگی به سمت جالوت و

ص: 104

اصابت آن بر پیشانی وی، با تصاحب شمشیر جالوت، سر او را از تنش جدا نمود. (در نتیجه نیروهای جالوت شکست را پذیرفتند.

معروف است که طالوت قول ازدواج با دخترش میکال و فرماندهی سپاهش را به داود داد. اما بعدها سعی در نقض قولش و طرح نقشه سوء قصد علیه داود نمود، اما داود جان سالم به در برد و این امر زمینه ساز بروز و نمود داود و حکومت بر قوم بنی اسرائیل " شد.

لازم به ذکر است نام جالوت سه نوبت در آیات 249، 250، 251 سوره بقره آمده است. و نام طالوت دو نوبت در آیات 247 و 249 سوره بقره آمده است.

داود بیت المقدس و بخشهایی از قلمرو کنعانیان را در 1000 ق.م تصرف کرد. اما بخش دیگری از قلمرو کنعان در دست کنعانیان باقی ماند. در سال 931 ق.م قلمرو حکومتی عبرانیان به دو بخش تقسیم شد:

سامره در بخش شمالی که پایتختش سبسطیه بود. آشوریان به رهبری سارگون دوم در سال 722 ق.م آنها را نابود کرد.

یهودا (یا یهودیه) در بخش جنوبی که پایتختش بیت المقدس بود. کلدانیان به رهبری بخت النصر در سال 586 ق.م آنها را نابود کردند. او عبرانیان را به اسارت گرفت و به بابل برد و به این ترتیب، اثری از دو مملکت بر جای نماند. نکته حائز اهمیت آن که (نسل) هر دو گروه از منطقه برچیده شد.

در طی تمامی این حوادث، هرگز ساکنان بومی این سرزمینها را ترک نکردند و این واقعیتی است که به وسیله متون تورات هم تأیید میشود. این ساکنان بومی تأثیرهای قوی بر فرهنگ، زبان و آداب و سنن یهودیان داشتند. بنابراین، حضور یهودیان در کنعان (فلسطین) جزئی و رویدادی گذرا در تاریخ سرزمین عربی بوده است.

ص: 105

منابع و مآخذ

- تاریخ الشرق الأدنی القدیم 370 (و بعد از آن)

- القاموس الاسلامی 557/1 و 433/4

قصص الأنبیاء، الثعلبی 272

- قصص الأنبیاء، النجار 305

- مفصل العرب و الیهود فی تاریخ 565 (و بعد از آن)

ص: 106

تصویر

ص: 107

ایوب

نام ایوب چهار نوبت در چهار سوره قرآن مجید به شرح زیر آمده است.

تصویر

در سوره انبیاء آیات 83 و 84 می فرماید:

و ایوب را (به یاد آور) هنگامی که پروردگارش را خواند (و عرضه داشت): ناراحتی و مشکلات شدید) به من روی آورده؛ و تو مهربان ترین مهربانانیه (83) ما دعای او را مستجاب کردیم؛ و ناراحتی هایی را که داشت برطرف ساختیم؛ و خاندانش و همانندشان را با آنان به او بازگرداندیم؛ تا رحمتی از سوی ما و تذکری برای عبادت کنندگان باشد. (84)

«سوره 21 آیات 83 و 84»

هم چنین در آیات 41 الی 44 سوره صاد می فرماید:

و به خاطر بیاور بندة ما ایوب را، هنگامی که پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا) شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است. (41) (به او گفتیم :) پای خود را بر زمین بکوب؛ (تا چشمهای ظاهر گردد) این آبی خنک برای شستشو و نوشیدن است (42) و خانواده اش را به او بخشیدیم، و همانند آنها را بر آنان افزودیم، تا رحمتی از سوی ما باشد و تذکری برای خردمندان. (43) (و به او گفتیم:) بسته ای از ساقه (های گندم مانند آن) را بر گیر و با آن (به همسرت) بزن و سوگند خود را مشکن. ما او را شکیبا یافتیم؛ چه بنده خوبی که بسیار توبه کننده بود! (44)

«سوره 38آیات 41 الی 44»

ص: 108

ایوب انه در سرزمین عوص که جزئی از کوههای سعیر است یا در سرزمین آدوم در جنوب غربی بحرالمیت (دریاچه لوط) در شمال خلیج عقبه زندگی می کرد. هر چند طبری و یاقوت حموی ذکر مینمایند که ایوب الف در «بثیه»، منطقه ای بین دمشق و آذرعات یا در اطراف دمشق زندگی می کرده است.

منابع و مآخذ:

- قاموس الأسلامی 230/1

- قصص الانبیاء، الطبری 214

- قصص الانبیاء، النجار 349

- المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم 108

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 181

ص: 109

تصویر

ص: 110

ذوالفل

نام ذوالکفل اف دو نوبت در دو سوره از قرآن مجید به شرح زیر آمده است:

در آیات 85 و 86 سوره انبیاء می فرماید:

و اسماعیل و ادریس و ذالکفل را (به یاد آور) که همه از صابران بودند. (85) و ما آنان را در رحمت خود وارد ساختیم؛ چرا که آنها از صالحان بودند. (86)

«سوره 21 آیات 85 و 86»

و در آیه 48 سوره صاد می فرماید:

و به خاطر بیاور اسماعیل» و «الیسع» و «ذوالکفل» را که همه از نیکان بودند.(48)

«سوره 38 آیه 48»

نام ذوالکفل به همراه نام انبیا آمده است، به این دلیل والکفله را پیامبر یاد می کنند. کسانی هم هستند که معتقدند او مرد صالح و حکیم عادلی بوده است. طبری در این زمینه به نتیجه مشخصی نرسیده است. برخی هم ادعا نموده اند ذوالکفل فرزند ایوب بوده است. در کوه قاسیون که از سمت شمال بر شهر دمشق مشرف است، مکانی به نام والکفل وجود دارد.

منابع و مآخذ:

- قصص الأنبیاء، ابن کثیر 217

- قصص الانبیاء، الثعلبی 166، 263

- المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم 613

ص: 111

تصویر

ص: 112

یونس

نام یونس الشه چهار نوبت در چهار سوره قرآن مجید به شرح زیر آمده است:

به علاوه، در آیات 87 و 88 سوره انبیاء بدون ذکر نام یونس، داستانش را آورده است:

و ذالنون یونس را (به یاد آور) در آن هنگام که خشمگین (از میان قوم خود) رفت؛ و چنین می پنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت؛ (اما موقعی که در کام نهنگ فرو رفت، در آن ظلمتها(ی متراکم) صدا زد: «(خداوندا!) جز تو معبودی نیست؛ منزهی تو! من از ستمکاران بودم.» (87) ما دعای او را به اجابت رساندیم؛ و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم؛ و این گونه مؤمنان را نجات میدهیم. (88)

«سوره 21آیات 87 و 88»

و در سوره صافات آیات 139 الی 148 می فرماید:

و یونس از پیامبران (ما) بود. (139) (به خاطر بیاور) زمانی را که به سوی کشتی پر (از جمعیت و بار) فرار کرد. (140) و با آنها قرعه افکند، و (قرعه به نام او افتاد و) مغلوب شد. (141) (او را به دریا افکندند) و ماهی عظیمی او را بلعید، در حالی که درخور سرزنش بود. (142) و اگر او از تسبیح کنندگان نبود، (143) تا روز قیامت در شکم آن (ماهی) می ماند! (144) و سرانجام (او را رهایی بخشیدیم و) او را در سرزمینی خالی از گیاه افکندیم در حالی که بیمار بود. (145) و بوته کدویی بر او رویاندیم (تا در سایه برگهای پهن و مرطوبش آرامش یابد). (146)

ص: 113

و او را به سوی جمعیت یکصد هزار نفری - یا بیشتر - فرستادیم. (147) و آنها ایمان آوردند، از این رو تا مدت معلومی آنان را (از مواهب زندگی) بهره مند ساختیم. (148)

«سوره 37 آیات 139 الی 148»

یونس نه خواستار فرار به ترشیش (محل فعلی کشور تونس) بود. از این رو در یافاه مستقر شد. اما پس از به دریا افکنده شدن و بلعیده شدن توسط ماهی عظیم، از خداوند طلب بخشش نمود و وقتی از دل ماهی خارج شد، به نینوا (در نزدیکی موصل) رفت.

منابع و مآخذ:

- قصص الأنبیاء، ابن کثیر 225

- قصص الأنبیاء، الثعلبی 410

- قصص الانبیاء، الطبری 221

- قصص الأنبیاء، النجار 362

- المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم 75

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 1360

ص: 114

تصویر

ص: 115

زکریا

نام زکریا له 7 نوبت در 4 سوره قرآن مجید به شرح زیر آمده است:

در آیات 37 الی 41 سوره آل عمران می فرماید:

خداوند، او [مریم را به طرز نیکویی پذیرفت؛ و به طرز شایسته ای، (نهال وجود) او را رویانید (و پرورش داد)؛ و سرپرستی او را به «زکریا، سپرد. هر زمان زکریا وارد محراب او می شد، غذای مخصوصی در کنار او می دید. پس از او پرسید: «ای مریم! این روزی از کجا نصیب تو شده؟!» گفت: «این از سوی خداست. خداوند به هر کس بخواهد، بی حساب روزی می دهد.» (37) آن جا بود که زکریا، (با مشاهده آن همه شایستگی در مریم، پروردگار خویش را خواند و گفت: «پروردگارا! از سوی خود، فرزند پاکیزهای (نیز) به من عطا فرما، که تو دعا را می شنوی.» (38) و در حالی که او در محراب ایستاده، مشغول نیایش بود، فرشتگان او را صدا زدند که: «خدا تو را به «یحیی» بشارت میدهد؛ (کسی) که کلمه خدا [مسیح را تصدیق می کند؛ و رهبر خواهد بود؛ و از هوسهای سرکش برکنار، و پیامبری از صالحان است.» (39) او گفت: «پروردگارا! چگونه ممکن است پسری برای من باشد، در حالی که پیری به سراغ من آمده، و همسرم نازا است؟!» فرمود: «بدین گونه خداوند هر کاری را بخواهد انجام میدهد.» .(40) زکریا) گفت: «پروردگارا! نشانه ای برای من قرار ده.» فرمود: «نشانه تو آن است که سه روز، جز به اشاره و رمز، با مردم سخن نخواهی گفت. (و زبان تو، از کار می افتد.) و پروردگار خود را (به شکرانه این نعمت بزرگ، بسیار یاد کن و به هنگام صبح و شام، او را تسبیح بگو!» (41)

«سوره 3 آیات 37 الی 41»

ص: 116

زکریا نجار بود. گفته شده به مرگ طبیعی در گذشت و هم چنین گفته شده در حادثه قتل فرزندش یحیی که در بیت المقدس به شهادت رسید. زکریا بنای یاد بود بزرگی هم در مسجد جامع شهر حلب دارد.

منابع و مآخذ:

- قصص الانبیاء، ابن کثیر 404

- قصص الأنبیاء، الثعلبی 373

- قصص الانبیاء، الطبری 441

- قصص الأنبیاء، النجار 368

- المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم 331

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 532

ص: 117

تصویر

ص: 118

تصویر

ص: 119

یحیی

نام یحیی 5 نوبت در 4 سوره قرآن مجید به شرح زیر آمده است:

در آیات 2 الی 15 سوره مریم می فرماید:

(این) یادی است از رحمت پروردگار تو نسبت به بنده اش زکریا، (2) در آن هنگام که پروردگارش را در خلوتگاه (عبادت) خواند. (3) گفت: «پروردگارا! استخوانم سست شده؛ و شعله پیری سرم را فراگرفته؛ و من هرگز در دعای تو ای پروردگار من، از اجابت محروم نبوده ام. (4) و من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم (که حق پاسداری از آیین تو را نگاه ندارند)؛ و در حالی که همسرم نازا و عقیم است؛ تو از نزد خود جانشینی به من ببخش، (5) که وارث من و وارث دودمان یعقوب باشد؛ و او را ای پروردگار من مورد رضایت خود قرار ده.» (6) ای زکریا! ما تو را به پسری بشارت می دهیم که نامش «یحیی» است؛ و پیش از این، همنامی برای او قرار نداده ایم. (7) گفت: «پروردگارا! چگونه برای من پسری خواهد بود؟! در حالی که همسرم ناز است، و من نیز به سبب پیری ناتوان شده ام!» (8) فرمود: «این گونه است؛ پروردگارت گفته این کار بر من آسان است؛ و قبلا تو را آفریدم در حالی که چیزی نبودی!، (9) عرض کرد: پروردگارا! نشانه ای برای من قرار ده!» فرمود: «نشانه تو این است که سه شبانه روز قدرت تکلم با مردم را نخواهی داشت؛ در حالی که سالم هستی.» (10) او از محراب عبادت به سوی مردم بیرون آمد؛ و با اشاره به آنها گفت: «به شکرانه این موهبت، صبح و شام (خدا را) تسبیح گویید.» (11) ای یحیی! کتاب الهی

ص: 120

را با قوت بگیر. و ما در کودکی فرمان (نبوت) به او دادیم! (12) و محبت و پاکی (روح) از ناحیه خود به او بخشیدیم، و او پرهیزگار بود! (13) و نسبت به پدر و مادرش نیکو کار بود؛ و جبار (و متکبر) و عصیانگر نبود. (14) سلام بر او، روزی که تولد یافت، و روزی که می میرد، و روزی که زنده برانگیخته می شود! (15)

سوره 19 آیات 12 الی 15»

یحیی مسیح را در رود اردن (نهرالشریعه) غسل تعمید داد و به همین دلیل یوحنا یا یحیی المعمدان [تعمید دهنده هم نامیده شده است. سر یحیی روی صخره ای در بیت المقدس بریده و به دمشق برده شد. علت به شهادت رساندن یحیی این بود که پادشاه زمانش قصد ازدواج با یکی از محارمش را داشت و یحیی او را از این کار منع کرد. وقتی پادشاه با همان زن ازدواج کرد، زن خون یحیی را از شاه خواست و چون شاه خواسته اش را قبول نمود، فردی را مأمور قتل یحیی کرد و او سر حضرت را برای زن آورد.

برخی روایات هم می گوید: یحیی در دمشق به قتل رسید. و تا امروز بنای یادبودی برای وی در مسجد جامع اموی دمشق وجود دارد.

ص: 121

تصویر

ص: 122

منابع و مآخذ

- قصص الأنبیاء، ابن کثیر 404

- قصص الأنبیاء، الثعلبی 377

- قصص الأنبیاء، الطبری 317

- قصص الانبیاء، النجار 369

- المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم 325

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 1328

ص: 123

تصویر

ص: 124

عیسی

همان گونه که جدول های زیر نشان می دهد، نام عیسی که در سوره های قرآن مجید مجموعا 59 مرتبه و به شرح زیر آمده است: نام عیسی 25 نوبت در 11 سوره، عنوان مسیح 11 مرتبه در 4 سوره و نام پسر مریم معه 23 نوبت در 11 سوره.

1. آیاتی که نام عیسی در آنها ذکر شده است:

2. آیاتی که عنوان مسیح در آنها ذکر شده است:

ص: 125

٣. آیاتی که نام پسر مریم در آنها ذکر شده است:

در آیات 59 و 60 سوره آل عمران می فرماید:

مثل (خلقت) عیسی در نزد خدا، همچون آدم است؛ که او را از خاک آفرید، و سپس به او فرمود: «موجود باش!» و (بی درنگ) موجود شد. (بنابراین، ولادت عیسی بدون پدر، هرگز دلیل بر الوهیت او نیست.) (59) اینها حقیقتی است از جانب پروردگار تو؛ بنابر این، از تردید کنندگان مباش. (60)

«سوره 3 آیات 59 و 60»

و در آیات 171 و 172 سوره نساء می فرماید:

ای اهل کتاب! در دین خود، غلو (و زیاده روی نکنید؛ و درباره خدا، غیر از حق نگویید. مسیح - عیسی بن مریم - فقط فرستاده خدا، و کلمه (و مخلوق) اوست؛ که او را به مریم القا نمود؛ و روحی (شایسته) از طرف او بود. پس به خدا و پیامبران او، ایمان بیاورید؛ و نگویید: «(خداوند) سه گانه است.» (از این سخن) خودداری کنید که برای شما بهتر است. خدا، تنها معبود یگانه است؛ او منزه است که

ص: 126

فرزندی داشته باشد؛ بلکه از آن اوست آنچه در آسمانها و زمین است؛ و برای تدبیر و سرپرستی آنها، خداوند کافی است. (171) هیچ گاه مسیح از این ابا نداشت که بنده خدا باشد؛ و نه فرشتگان مقرب (از این ابا دارند). و آنها که از بندگی او، روی بر تابند و تکبر کنند، بزودی خداوند همه آنها را (در قیامت) نزد خود جمع خواهد کرد.(172)

سوره 4 آیات 171 و 172»

در سوره آل عمران آیات 42 الی 49 می فرماید:

و (به یاد آورید) هنگامی را که فرشتگان گفتند: «ای مریم! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته؛ و بر تمام زنان جهان، برتری بخشیده است. (42) های مریم ! (به شکرانه این نعمت برای پروردگار خود، خضوع کن و سجده به جا آور؛ و با رکوع کنندگان، رکوع کن.» (43) (ای پیامبر!) این، از خبرهای غیبی است که به تو وحی می کنیم و تو در آن هنگام که قلمهای خود را (برای قرعه کشی به آب می افکندند تا کدام یک کفالت و سرپرستی مریم را عهده دار شود، و (نیز) به هنگامی که علمای بنی اسرائیل، برای کسب افتخار سرپرستی او، با هم کشمکش داشتند، حضور نداشتی. (44) (به یاد آورید) هنگامی را که فرشتگان گفتند: «ای مریم! خداوند تو را به کلمه ای وجود باعظمتی از سوی خود بشارت میدهد که نامش «مسیح، عیسی پسر مریم» است؛ در حالی که در دنیا و آخرت، آبرومند؛ و از مقربان (الهی) خواهد بود. (45) و با مردم، در گاهواره و در حال میانسالی سخن خواهد گفت؛ و از صالحان است.» (46) (مریم) گفت: «پروردگارا! چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد، در حالی که انسانی با من تماس نداشته است؟!» فرمود: «خداوند، این گونه هر چه را بخواهد می آفریند. هنگامی که فرمان وجود چیزی را صادر کند، تنها به آن می گوید: «موجود باش!» آن چیز نیز، بیدرنگ) موجود می شود. و(47) و به او، کتاب و دانش و تورات و انجیل، خواهد آموخت. (48) و به سوی بنی اسرائیل فرستاده خواهد شد (تا به آنها بگوید: من نشانه ای از طرف پروردگار شما، برایتان آورده ام؛ من از گل، چیزی به شکل پرنده می سازم؛ سپس در آن می دمم و به اذن خدا، پرندهای می گردد. و به اذن خدا، کور مادرزاد و مبتلا به بیماری پیسی را بهبودی می بخشم؛ و مردگان را به اذن خدا زنده می کنم و به شما خبر میدهم از آنچه

ص: 127

می خورید، و آنچه را در خانه های خود ذخیره می کنید، به یقین در این (معجزات)، نشانه ای برای شماست، اگر ایمان داشته باشید. (49)

و «سوره 3 آیات 42 إلی 49»

و هم چنین در آیات 27 الی 34 سوره مریم می فرماید:

(مریم) در حالی که او را در آغوش گرفته بود، وی را نزد قومش آورد؛ گفتند: دای مریم! کار بسیار عجیب و بدی انجام دادی! (27) ای خواهر هارون! نه پدرت مرد بدی بود، و نه مادرت زن بدکاره ای!» (28) (مریم) به او اشاره کرد؛ گفتند: «چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوییم؟!» (29) (ناگهان عیسی زبان به سخن گشود و گفت: «من بنده خدایم؛ او کتاب آسمانی به من داده؛ و مرا پیامبر قرار داده است. (30) و هر جا که باشم مرا وجودی پربرکت قرار داده؛ و تا زمانی که زنده ام، مرا به نماز و زکات توصیه کرده است. (31) و مرا نسبت به مادرم نیکو کار قرار داده؛ و جبار و عصیانگر قرار نداده است. (32) و سلام (خدا) بر من، روزی که متولد شدم، و روزی که میمیرم، و روزی که زنده برانگیخته خواهم شد!» (33) به این است عیسی پسر مریم؛ گفتار حقی که در آن تردید می کنند. (34)

«سوره 19 آیات 27 الی 34»

در آیات 157 الی 159 سوره نساء به ماجرای به صلیب کشیده شدن شخصی به جای مسیح پرداخته و می فرماید:

و اینکه گفتند: «ما، مسیح - عیسی بن مریم به پیامبر خدا را کشتیم. در حالی که نه او را کشتند، و نه بر دار کردند؛ بلکه امر بر آنها مشتبه شد. و کسانی که در مورد (قتل) او اختلاف کردند، نسبت به آن در شک هستند و به هیچ صورت علم به آن ندارند و تنها از پندارهای بی اساس پیروی می کنند؛ و به یقین او را نکشتند؛(107) و بلکه خدا او را به سوی خود، بالا برد. و خداوند، توانا و حکیم است. (108) و هیچ یک از اهل کتاب نیست مگر این که پیش از مرگش به او حضرت مسیح ایمان می آورد؛ و روز قیامت، بر آنها گواه خواهد بود. (109)

«سوره 4 آیات 157 الی 159»

ص: 128

تصویر

ص: 129

و در آیات 116 الی 118 سوره مائده به گفتگوی خداوند با مسیح در رد تثلیث و سه گانگی خدا در دین متداول مسیحیت اشاره نموده و می فرماید:

و (به یاد آورید) آنگاه که خداوند به عیسی بن مریم می گوید: «آیاتو به مردم گفتی که من و مادرم را بعنوان دو معبود در برابر خدای یکتا انتخاب کنید؟!»، او می گوید: «منزهی تو! من حق ندارم آنچه را که شایسته من نیست، بگویم! اگر چنین سخنی را گفته باشم، تو میدانی. تو از آنچه در روح و جان من است، آگاهی؛ و من از آنچه در ذات (پاک) توست، آگاه نیستم. بیقین تنها تو دانای همه اسرار نهان هستی. (116) من، جز آنچه مرا به آن فرمان دادی، چیزی به آنها نگفتم؛ (به آنها گفتم:) خداوندی را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شماست. و تا زمانی که در میان آنها بودم، گواه بر (اعمال) آنها بودم؛ ولی هنگامی که مرا از میانشان بر گرفتی، تو خود مراقب آنها بودی؛ و تو بر هر چیز، گواهی. (117) (با این حال، اگر آنها را مجازات کنی، بندگان تواند. (و اختیار آنها به دست توست)؛ و اگر آنان را ببخشی، توانا و حکیمی. (نه کیفر تونشانه بی حکمتی است، و نه بخشش تو نشانه ناتوانی)، (118)

«سوره 5 آیات 116 الی 118»

و در آیات 75 و 76 سوره مائده در تأیید خدا نبودن! مسیح له و مادرش می فرماید:

مسیح فرزند مریم، فقط پیامبر (خدا) بود؛ پیش از وی نیز، پیامبرانی بودند؛ مادرش، زن بسیار راستگویی بود، هر دو، غذا می خوردند؛ با این حال، چگونه ادعای الوهیت مسیح و پرستش مریم را دارید؟!) بنگر چگونه نشانه های حق) را برای آنها آشکار می سازیم؛ سپس بنگر چگونه از حق منحرف می شوند! (75) بگو: آیا جز خدا چیزی را می پرستید که مالک سود و زیانی برای شما نیست؟! و خداوند، شنوا و داناست.» (76)

«سوره 5 آیات 75 و 76»

حضرت عیسی که در «بیت لحم، فلسطین به دنیا آمد. درخت خرما و نهر کوچک (الری) مشهور که در روایات مربوط به تولد عیسی قه به آنها اشاره شده است در این شهر بوده اند. او اصالتا اهل ناصره در «الجلیل» (شمال فلسطین) بود. عیسی به همراه مادر پاک عذرایش در ناصره زندگی می کرد. در برخی منابع آمده است که او همراه مادرش و

ص: 130

یوسف نجار به مصر (عین شمس) رفتند. این خانواده گرامی در حوالی المطریة» (درخت عذرا) سکنی گزیدند و سپس به ناصره برگشتند. در انجیل هیچ اشاره ای به سالهای 12 تا 30 سالگی عیسی قه، یعنی تا زمانی که با یحییان ملاقات کرد و به دست او در رود اردن تعمید داده شد نمی کند. برخی مدعی شده اند که در این فاصله او عازم هند شده بوده و از تعالیم بودا آگاهی یافته است.

در سال 1975، یونسکو متونی از انجیل را منتشر کرد که در نجع حمادی در مصر علیا و در سال 1945 کشف شده بود. در میان این متون جملات زیر است که کلمه به کلمه نقل می شود: «آن کس را که خوشبخت دیدی و می خندید، او عیسای زنده بود، ولی آن که به دستها و پاهایش میخ می کوبیدند، او بدل بود. طوق رسوایی را بر گردن کسی آویختند که مانند عیسی بود، من به او مینگرسیتم و او به من می نگریست.»

شخصی دیگر سرکه و تلخی را نوشید و من نبودم. و شخص دیگری (شمعون) بود که صلیب را بر شانه هایش حمل کرد و شخص دیگری بود که تاج خار را بر سرش قرار دادند. من در نقطه ای عالی بر نادانی ایشان می خندیدم.»

منابع و مآخذ:

- العقائد الوثینه فی الدیانه النصرانیه 7

- قصص الأنبیاء، ابن کثیر 416

- قصص الأنبیاء، الثعلبی 383

- قصص الأنبیاء، الطبری 449

- قصص الانبیاء، النجار 371

- مجله المجله العدد 712 تشرین الأول 1993م

- المعجم المفهرس لالفاظ القرآن کریم 494، 665، 666

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 856

- ینابیع المسیحیه 160

ص: 131

تصویر

ص: 132

لقمان حکیم

نام لقمان حکیم در قرآن مجید دو نوبت در آیات 12 و 13 سوره لقمان آمده است:

در آیات 12 الی 20 سوره لقمان می فرماید:

ما به لقمان حکمت دادیم؛ (و به او گفتیم:) شکر خدا را به جای آور. هرکس شکر گزاری کند، تنها به سود خویش شکر می کند؛ و آن کس که کفران کند، زیانی به خدا نمی رساند)؛ چرا که خداوند بی نیاز و ستوده است. (12) (به خاطر بیاور) هنگامی را که لقمان به فرزندش - در حالی که او را موعظه می کرد . گفت : «پسرم! چیزی را همتای خدا قرار مده که شرک، ظلم بزرگی است.» (13) و و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم؛ مادرش او را با ناتوانی روز افزون حمل کرد و دوران شیرخوارگی او در دو سال پایان می یابد؛ (آری به او توصیه کردم که برای من و برای پدر و مادرت شکر به جا آور که بازگشت همه شما به سوی من است. (14) و هر گاه آن دو، تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی، که از آن آگاهی نداری (بلکه میدانی باطل است)، از ایشان اطاعت مکن، ولی با آن دو، در دنیا بطرز شایسته ای رفتار کن؛ و از راه کسانی پیروی کن که (توبه کنان به سوی من آمده اند؛ سپس بازگشت همه شما به سوی من است و من شما را از آنچه انجام میدادید، باخبر میسازم. (15) پسرم! اگر به اندازه سنگینی دانه خردلی (کار نیک یا بد) باشد، و در دل سنگی یا در گوشه ای از آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامت برای حساب می آورد، خداوند از اسرار دقیق باخبر و آگاه است. (16) و پسرم! نماز را برپا دار، و امر به معروف و نهی از منکر کن، و در برابر مصایبی که به تو میرسد شکیبا باش که این از کارهای مهم است. (17) (پسرم!) با بی اعتنایی از مردم روی مگردان، و با تکبر و غرور بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبر

ص: 133

فخرفروشی را دوست ندارد. (18) (پسرم!) در راه رفتن، اعتدال را رعایت کن؛ از صدای خود بکاه (و هرگز فریاد مزن) که زشت ترین صداها صدای خران است. (19) آیا ندیدید خداوند آنچه را در آسمانها و زمین است مسخر شما کرده، و نعمتهای آشکار و پنهان خود را بطور فراوان برشما ارزانی داشته است؟! ولی بعضی از مردم بدون هیچ دانش و هدایت و کتاب روشنگری درباره خدا مجادله می کنند. (20)

«سوره 31آیات 12 الی 20»

لقمان ال پسر خواهر یا پسرخاله ایوب انه است. و گفته شده است که لقمان تا زمان پیامبری داود که زنده بود. وقتی داود پیامبری اش را اعلام عمومی نمود، لقمان افتاء و صدور احکام را تعطیل نمود. وقتی از علت این توقف از لقمان سؤال شد، فرمود: «آیا به آنچه مرا کفایت نموده است خشنود نباشم؟»

لقمان اصالتا اهل سرزمین نوبه بود. و از ابن عباس چنین روایت شده است:

او نه پیامبر و نه پادشاه بود، بلکه چوپانی بود که به وسیله صاحبش آزاد شد. روزی صاحبش از او خواست تا گوسفندی را ذبح و دو تا از بهترین قسمت هایش را جدا کند. لقمان زبان و قلبش را جدا کرد. چند روز بعد صاحبش دستور مشابهی صادر کرد، ولی این بار درخواست بدترین اعضای گوسفند را نمود. لقمان مجددا قلب و زبانش را جدا کرد. وقتی صاحبش از وی توضیح خواست، پاسخ داد: «این دو عضو اگر پاک و خوب باشند بهترین اعضای بدن هستند و وقتی فاسد شوند، بدترین اعضای بدن هستند.» در میان حکمت های منقول از لقمان یکی این که فرمود: «سکوت حکمت است ولی عده قلیلی به آن عمل می کنند.» پ

منابع و مآخذ

- موسوعه القرن العشرین 370/8

ص: 134

تصویر

ص: 135

ارم ذات العماد

برخی گفته اند این مکان اسکندریه بوده است. دیگران مکان آن را دمشق ذکر کرده اند و اما عده ای که نظرشان ارجح است، معتقدند این شهر نزدیک دن بین صنعا و حضرموت واقع بوده است.

در کتاب معجم البلدان (جلد 1 صفحه 155) آمده است: «برخی می گویند این شهر وجود داشته و خراب شده و مکان آن ناشناخته باقی مانده است. دیگران اسکندریه و اکثرا دمشق را محل آن دانسته اند.» و دیگران روایت کرده اند که «ارم ذات عماد» شهری که در هیچ جا مانند آن پدید نیامده است، در یمن و بین حضرموت و صنعا واقع شده و توسط شداد پسر عاد ساخته شده بود.

در آیات 6 الی 14 سوره فجر می خوانیم:

آیا ندیدی پروردگارت با قوم «عاد» چه کرد؟! (6) و با آن شهر با عظمت دارم»، (7) که مانندش در شهرها آفریده نشده بود! (8) و قوم ثموده که صخره های عظیم را از (کنار) دره می بریدند (و از آن خانه و کاخ میساختند). (9) و فرعونی که قدرتمند و شکنجه گر بود، (10) همان کسانی که در شهرها طغیان کردند، (11) و فساد فراوان در آنها به بار آوردند؛ (12) به همین سبب پروردگارت تازیانه عذاب را بر آنان نواخت! (13) به یقین پروردگار تو در کمینگاه (ستمگران) است. (14)

«سوره 89 آیات 6 الی 14»

ص: 136

تصویر

ص: 137

اصحاب الرس

نام اصحاب الرس یا ساکنان الرس، دو نوبت در قرآن کریم (به شرح زیر) آمده است: در آیات 38 و 39 سوره فرقان می فرماید:

(همچنین) قوم عاد و ثمود و اصحاب رس گروهی که درختان صنوبر را می پرستیدند و اقوام بسیاری را که در این میان بودند، (هلاک کردیم) (38) و برای هر یک از آنها مثلها زدیم؛ و (چون سودی نداد، همگی را نابود کردیم. (39)

«سوره 25 آیات 38 إلی 39 »

و در آیه 12 سوره قاف می فرماید:

پیش از آنان قوم نوح و «اصحاب رس» [قومی که در یمامه زندگی می کردند و پیامبری به نام حنظله داشتند و قوم ثمود (پیامبرانشان را تکذیب کردند، (12)

و «سوره 50 آیه 12»

در زبان عربی «رس» به معنی چاهی است که دیواره آن سنگ چین شده باشد. و گفته شده که آیات فوق به چاه مخصوصی اشاره دارد که متعلق به یکی از نسل های قوم ثمود بوده است. اعضای این قبیله به «اصحاب الرس» شناخته شدند. عده ای می گویند آنها به این علت اصحاب رس" نامیده شدهاند که پیامبر خدا را که برای هدایتشان آمد، به داخل رس یا چاه انداختند. برخی از مفسران هم معتقدند اصحاب الرس و «اصحاب الأخدوده یکی هستند. هم چنین اعتقاد بر این است که آنها در یمامه در شهری به نام فلج زندگی می کردند. و عده ای هم گفته اند که آن موضع، سرزمین طایفه ای از ثمود بوده است، و آرای دیگری هم گفته شده است.

ص: 138

منابع و مآخذ:

- القاموس الاسلامی 120/1

- المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم 312

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 500

- موسوعه القرن العشرین 215/4

ص: 139

تصویر

ص: 140

قوم تبع

در قرآن کریم دو بار از «قوم تبع» یاد شده است: در آیات 36 الی 38 سوره دخان پس از طرح دعوی کافران و در پاسخ به آنها می فرماید:

اگر راست می گویید پدران ما را زنده کنید و) بیاورید (تا گواهی دهند)!» (36) آیا آنان بهترند یا قوم بع» و کسانی که پیش از آنها بودند؟! ما آنان را هلاک کردیم، چرا که آنها مجرم بودند. (37) ما آسمانها و زمین و آنچه را که در میان این دو است به بازی (و بی هدف) نیافریدیم. (38)

«سوره 44آیات 36 الی 38»

هم چنین در آیات 14 و 15 سوره قاف می فرماید:

دو اصحاب ایکه» [قوم شعیب و قوم تبع (که در سرزمین یمن زندگی می کردند)، هر یک از آنها پیامبران را تکذیب کردند و وعده عذاب درباره آنان تحقق یافت. (14) آیا ما از آفرینش نخستین عاجز ماندیم (که قادر بر آفرینش دوباره آنها نباشیم)؟! ولی آنها با این دلایل روشن) در آفرینش جدید تردید دارند. (15)

«سوره 50 آیات 14 و 15»

تبع عنوانی است که به یکی از پادشاهان سلسله حمیریه در یمن اطلاق شده است و به همین سبب، این شاهان به تبابعه معروف شدند. مهم ترین این پادشاهان حسان بن سعد بن آبی کرب است که گفته شده در قرن دهم قبل از میلاد مسیح زندگی می کرد و قلمرو خود را از شمال تا شام و از شرق تا سرزمین ترکستان گسترش داده و سمرقند را هم تصرف کرده بود. بع دو شهر را به عنوان پایتخت خود انتخاب کرده بود: مأرب که سد مشهور در آن ساخته شد و دیگری شهر ظفار بود. گفته شده است او نخستین کسی بود که پوششی برای خانه کعبه قرار داد.

ص: 141

منابع و مآخذ:

- القاموس الاسلامی 437/1

- المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم 152

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 221

- موسوعه القرن العشرین 523/2

ص: 142

تصویر

ص: 143

یأجوج و مأجوج

در آیات 93 الی 97 سوره کهف می خوانیم:

(و همچنان به راه خود ادامه داد) تا هنگامی که به میان دو کوه رسید؛ و در کنار آن دو (کوه) قومی را یافت که هیچ سخنی را نمی فهمیدند (و زبانشان مخصوص خودشان بود). (93) (آن گروه با اشاره به او گفتند: «ای ذوالقرنین! (قوم) یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد می کنند؛ آیا ممکن است ما هزینه ای برای تو قرار دهیم، که میان ما و آنها سدی ایجاد کنی؟!» (94) ذوالقرنین گفت: «آنچه پروردگارم در اختیار من گذارده، بهتر است؛ (از آنچه شما پیشنهاد می کنید، کافی است مرا با نیرویی یاری دهید، تا میان شما و آنها سد محکمی قرار دهم. (95) قطعات بزرگ آهن برایم بیاورید و روی هم بچینید).» تا وقتی که کاملا میان دو کوه را پوشانید، گفت: «در اطراف آن آتش بیفروزید، و در آن) بدمید.» (آنها دمیدند) تا آتش، قطعات آهن را سرخ کرد، گفت: (اکنون) مس مذاب برایم بیاورید تا بر روی آن بریزم (و شکافهای آن را پر کنم).» (96) سر انجام چنان سدی ساخت که آنها (طایفه یأجوج و مأجوج قادر نبودند از آن بالاروند؛ و نمی توانستند سوراخی در آن ایجاد کنند. (97)

«سوره 18 آیات 93 الی 97»

هم چنین در آیات 95 الی 97 سوره انبیاء می فرماید:

و حرام است بر شهرها و آبادیهایی که (بر اثر گناه) نابودشان کردیم (که به دنیا باز گردند؛) آنها هرگز باز نخواهند گشت. (95) تا آن زمان که (راه بر) «یأجوجه و «مأجوجه گشوده شود؛ و آنها از هر محل مرتفعی بسرعت عبور کنند. (96) و وعده حق (و رستاخیز نزدیک شود؛ در آن هنگام چشمهای کافران (از وحشت) از حرکت باز می ماند؛ (می گویند: ای وای بر ما که از این (امر) در غفلت بودیم؛ بلکه ما ستمکار بودیم! (97)

سوره 21 آیات 95 الی 97»

ص: 144

یأجوج و مأجوج دو قبیله ترک هستند شرح دقیقی از مردم این دو قبیله شامل شکل و ویژگی های جسمانی آنها در قرآن مجید ذکر نشده است. به ذکر همین موضوع بسنده شده که آنها قومی مفسد در زمین بوده اند. اگر هر چیز خارق العاده دیگری درباره آنها وجود می داشت، از آن خبر می داد.

از آنها مردمی قوی بودند که به همسایگان خود حمله و سرزمین آنها را غارت می کردند. معنی این آیه به تحقیق که یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد می کنند" (سوره 18 آیه 94)، آن می شود که آنها شهرها را چپاول می کردند، گروهی از ساکنان آن را به قتل می رساندند و دیگران را به اسارت می بردند. بنابراین اخبار دور از عقل و باور نکردنی که درباره یأجوج و مأجوج گفته شده است و هیچ ذکری از آنها در کتاب خدا یا سنت معتبر پیامبر نرفته است، جایگاهی ندارد.

منابع و مآخذ:

- دایره المعارف القرن العشرین 68/1

- المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم 70

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 1326

ص: 145

تصویر

ص: 146

هاروت و ماروت در بابل

در آیات 102و103 سوره بقره می فرماید:

و (یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم می خواندند پیروی کردند. و سلیمان کافر نشد (و هرگز دست به سحر نیالود)؛ ولی شیاطین کفر ورزیدند؛ و به مردم سحر آموختند. و (نیز یهود) از آنچه بر دو فرشته بابل «هاروت» و «ماروت»، نازل شد پیروی کردند. حال آنکه آن دو به هیچ کس چیزی از سحر) یاد نمی دادند، مگر این که از پیش به او می گفتند: «ما وسیله آزمایشیم، کافر نشو (و سوء استفاده نکن.)» ولی آنها از آن دو فرشته، مطالبی را می آموختند که بتوانند بوسیله آن، میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند؛ در حالی که هیچ گاه نمی توانند بدون اجازه خداوند، به کسی زبان برسانند. آنها مطالبی را فرا می گرفتند که به آنان زیان می رسانید و نفعی نمی داد. به یقین می دانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد، در آخرت بهره ای نخواهد داشت. و چه بد و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند، اگر میدانستند! (102) و اگر آنها ایمان می آوردند و پرهیز گاری پیشه می کردند، به یقین پاداشی که نزد خداست، برای آنان بهتر بود، اگر آگاهی داشتند. (103)

«سوره 2 آیات 102و103»

جادو گری در میان سران یهودیان متداول شد از این رو، خداوند دو فرشته به نام های هاروت و ماروت را به مملکت بابل واقع در بین النهرین (سرزمینهای رافدین: دجله و فرات) برای آزمایش و ابتلای مردم فرستاد. چنان که در آیه 102 سوره بقره فرمود:

حال آنکه آن دو به هیچ کس چیزی (از سحر) یاد نمی دادند، مگر این که (از پیش به او می گفتند: «ما وسیله آزمایشیم، کافر نشو (و سوء استفاده نکن.)»

یعنی این دو فرشته هیچ آموزش جادویی ارائه نمی کردند، مگر این که ابتدا مخاطبان خود را موعظه می کردند و می گفتند: آنچه ما به شما می آموزیم، فتنه و آزمایشی

ص: 147

از سوی خداوند است، لذا از آن برای آسیب رساندن استفاده نکنید و به واسطه آن کفر نورزید. پس هر کس که از این تعالیم برای دفع آسیب از دیگران استفاده کند نجات می یابد و هر کسی آن را برای آسیب رساندن به دیگران بیاموزد، به بیراهه و هلاکت کشیده می شود.

شاید یکی از دلایل آمدن این فرشتگان برای آموزش سحر این بود که مردم قدرت تمیز و تشخیص بین جادو و اعجاز را پیدا کنند و لذا آنها بتوانند جادوگران دروغگویی را که دعوی کاذب پیامبری داشتند، شناسایی نمایند.

منابع و مآخذ:

- التفسیر المنیر 244/1

- صفوة التفاسیر 83/ 1

- المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم 736

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 1274

ص: 148

تصویر

ص: 149

اهل قریه یا ساکنان شهر انطاکیه

در آیات 13 الی 30 سوره یاسین می فرماید:

و برای آنها، اصحاب شهر (انطاکیه) را مثال بزن هنگامی که فرستادگان خدا به سوی آنان آمدند؛ (13) و در آن زمان که دو نفر از رسولان خود را به سوی آنها فرستادیم، اما آنان فرستادگان (ما) را تکذیب کردند؛ پس برای تقویت آن دو، شخص سومی را فرستادیم؛ و آنها گفتند: «ما فرستادگان (خدا) به سوی شما هستیم.» (14) اما آنان (در جواب گفتند: «شما جز بشری همانند ما نیستید، و خداوند رحمان چیزی نازل نکرده، شما فقط دروغ می گویید.» (15) (فرستادگان ما) گفتند: «پروردگار ما می داند که ما قطعة فرستادگان (او) به سوی شما هستیم، (16) و بر عهده ما چیزی جز ابلاغ آشکار نیست.» (17) آنان گفتند: «ما شما را به فال بد گرفته ایم (و شما را شوم می دانیم)، و اگر از این سخنان دست برندارید شما را سنگسار خواهیم کرد و عذاب دردناکی از ما به شما خواهد رسید! (18) (فرستادگان) گفتند: «اگر درست بیندیشید فال بدشما با خود شماست، بلکه شما گروهی اسرافکارید.» (19) و مردی (با ایمان) از دورترین نقطه شهر با شتاب آمد، گفت: «ای قوم من! از فرستادگان (خدا) پیروی کنید. (20) از کسانی پیروی کنید که از شما اجر و پاداشی نمی خواهند و خود هدایت یافته اند. (21) چرا کسی را پرستش نکنم که مرا آفریده، و همگی به سوی او بازگشت داده می شوید؟! (22) آیا غیر از او معبودانی را انتخاب کنم که اگر خداوند رحمان بخواهد زیانی به من برساند، شفاعت آنها کمترین فایدهای برای من ندارد و مرا (از مجازات او) نجات نخواهند داد؟! (23) اگر چنین کنم، در گمراهی آشکاری خواهم بود. (24) (به همین دلیل من به پروردگارتان ایمان آوردم؛ پس به سخنان من گوش فرا دهید.» (25) سرانجام او را شهید کردند و به او گفته شد: «وارد بهشت شو.» گفت: «ای کاش قوم من می دانستند... (26) که پروردگارم مرا آمرزیده و از گرامی داشتگان قرار داده است!» (27) و ما بعد از او بر قومش هیچ لشکری از آسمان نفرستادیم، و هرگز ست ما بر این نبود؛ (28) (بلکه فقط یک صیحه آسمانی بود و ناگهان همگی

ص: 150

خاموش شدند. (29) افسوس بر این بندگان که هیچ پیامبری به سراغ آنان نیامد مگر این که او را استهزا می کردند! (30)

«سوره 36 آیات 13 الی 30 »

طبق نظر تمامی مفسران «اصحاب قریه»، اهالی شهر انطاکیه هستند. انطاکیه کنار رود «عاصی» پیش از آن که به سویدیه در دریای مدیترانه بریزد، واقع بود. این شهر در زمان سلوکوس اول در سال 307 قبل از میلاد بنا شد و آن را پس از اسکندر مقدونی پایتخت مملکت خود قرار داد. این شهر در دوران عباسیان مرکز استان عواصم واقع در مرز شام بود. این منطقه به خاطر پاکی، زیبایی و هوا، گوارایی آب و نعمتهای فراوانش معروف بود. قرطبی می گوید: انطاکیه همان جایی است که مسیح ته سه فرستاده به نامهای صادق و مصدوق و شمعون را به آنجا فرستاد و در آنجا) حبیب نجار برای کمک به آنها آمد و ایمانش را برای آنها اعلام کرد. مردم به او حمله کردند، و او را زیر لگدهایشان گرفتند تا مرد و خداوند شهر را ویران کرد.

منابع و مآخذ:

- صفوة التفاسیر 9/3

- القاموس الاسلامی 202/1

- معجم البلدان 266/1

- المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم 459

ص: 151

تصویر

ص: 152

اصحاب کهف (ساکنان غار)

در آیات 9 الی 27 سوره کهف می فرماید:

آیا گمان کردی اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت انگیز ما بودند؟! (9) زمانی را (به خاطر بیاور) که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: «پروردگارا! از سوی خودت رحمتی به ما عطا کن، و از کار (فرو بسته) ما راه نجاتی برایمان فراهم ساز» (10) ما (پرده خواب را) سالیانی دراز در آن غار بر گوششان زدیم، و سالها در خواب فرو رفتند. (11) سپس آنان را برانگیختیم تا آشکار گردد که کدام یک از آن دو گروه، مدت خواب خود را بهتر احصا کرده اند. (12) ما داستان آنان را به درستی برای تو بازگو می کنیم؛ آنها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند، و ما بر هدایتشان افزودیم. (13) و به دلهایشان نیرو بخشیدیم در آن هنگام که قیام کردند و گفتند: «پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمین است؛ هرگز غیر او معبودی را نمی خوانیم؛ که اگر چنین کنیم، سخنی بگزاف گفته ایم. (14) این قوم ما هستند که معبودهایی جز او انتخاب کرده اند؛ چرا دلیل آشکاری بر این کار نمی آورند؟! پس چه کسی ستمکارتر است از آن کس که بر خدا دروغ ببندد؟!» (15) و (به آنها گفتیم:) هنگامی که از آنان و آنچه جز خدا می پرستند کناره گیری کردید، به غار پناه برید؛ که پروردگارتان رحمتش را بر شما می گستراند؛ و در کارتان، آرامشی برای شما فراهم می سازد. (16) و و (اگر در آن جا بودی) خورشید را میدیدی که به هنگام طلوع، به سمت راست غارشان متمایل می گردد؛ و به هنگام غروب، به سمت چپ؛ و آنها در فراخنایی از آن (غار) قرار داشتند؛ این از نشانه های خداست. هر کس را خدا هدایت کند، هدایت یافتہ (واقعی) اوست؛ و هر کس را گمراه نماید، هرگز سرپرست و راهنمایی برای او نخواهی یافت. (17) و (اگر به آنها نگاه می کردی) آنها را بیدار می پنداشتی؛ در حالی که در خواب فرو رفته بودند. و ما آنها را به سمت راست و چپ می گرداندیم (تا بدنشان سالم بماند). و سگ آنها (مانند نگهبان) دستهای خود را بر دهانه غار گشوده بود. اگر از حال آنان آگاه میشدی، از آنان می گریختی؛ و تمام وجودت را وحشت فرا می گرفت! (18) این گونه آنها را از خواب برانگیختیم تا از یکدیگر سؤال کنند؛ یکی از آنها

ص: 153

گفت: «چه مدت در خواب بوده اید؟» گفتند: «یک روز، یا بخشی از یک روز» و چون نتوانستند مدت خوابشان را دقیقا بدانند) گفتند: «پروردگار تان از مدت خوابتان آگاهتر است. اکنون یک نفر از خودتان را با این سگهای که دارید به شهر بفرستید، پس بنگرد کدام یک از آنها غذای پاکیزه تری دارند، و مقداری از آن را برای روزی شما بیاورد. اما باید مراقب باشید، و هیچ کس را از وضع شما باخبر نسازد؛ (19) زیرا اگر آنان به شما دسترسی پیدا کنند، سنگسارتان می کنند؛ یا شما را به آیین خویش باز می گردانند؛ و در آن صورت، هیچگاه روی رستگاری را نخواهید دید.» (20) و اینچنین مردم را از حال آنها آگاه کردیم، تا بدانند که وعده خداوند در مورد رستاخیز حق است؛ و در قیام قیامت شکی نیست؛ (و به یاد آور) هنگامی را که مردم میان خود درباره کار آنها نزاع داشتند، گروهی می گفتند: «بنایی بر آنان بسازید (تا از نظرها پنهان شوند که) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است.» ولی کسانی که از راز آنها آگاهی یافتند (و آن را دلیلی بر رستاخیز دیدند) گفتند: «ما عبادتگاهی در کنار (مدفن) آنها می سازیم (تا خاطره آنان فراموش نشود).» (21) به زودی گروهی خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، که چهارمین آنها سگشان بود.» و گروهی می گویند: پنج نفر بودند، که ششمین آنها سگشان بود.» - در حالی که اینها سخنانی بی دلیل است . و گروهی می گویند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمین آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است.» جز گروه کمی، تعداد آنها را نمی دانند. پس درباره آنان جز با دلیل سخن مگو؛ و از هیچ کس درباره آنها سؤال مکن. (22) و هرگز در مورد کاری نگو: «من فردا آن را انجام می دهم »، (23) مگر این که خدا بخواهد. و هرگاه فراموش کردی، پروردگارت را به خاطر بیاور؛ و بگو: «امیدوارم که پروردگارم مرا به راهی روشن تر از این هدایت کند.» (24) آنها در غارشان سیصد سال درنگ کردند، و نه سال (نیز) بر آن افزودند. (25) بگو: «خداوند از مدت درنگ آنها آگاهتر است؛ غیب آسمانها و زمین تنها از آن اوست. خداوند چه بینا و شنواست! آنها هیچ ولی و سرپرستی جز او ندارند. و او هیچ کس را در حکومت خود شرکت نمی دهد.» (26) آنچه را از کتاب پروردگارت به تو وحی شده تلاوت کن؛ هیچ چیز سخنان او را دگرگون نمی سازد؛ و هرگز پناهگاهی جز او نمی یابی. (27)

«سوره 18 آیات 9 الی 27»

ص: 154

به «اصحاب کهف» از آن جهت این نام اطلاق شده است که آنها به یک غار وسیع واقع در کوهی پناه بردند. «رقیم» براساس نظر مشهور مفسران اشاره به لوحی دارد که نام اصحاب کهف بر روی آن نوشته شده بود.

در آن زمان، پادشاه بت پرستی به نام «دقیانوس» بر روم حکومت می کرد و طرسوس نام شهری در قلمرو فرمانروایی وی بود که در آن هر مؤمن موحدی را می کشتند. وقتی گروهی از جوانان این اوضاع را دیدند، به شدت غمگین شدند و تصمیم به فرار از او گرفتند. و به همراه یک چوپان و سگش، به غاری در نزدیکی طرسوس پناه بردند. خداوند خواب عمیقی را بر آنها مستولی نمود و بدون این که خودشان متوجه باشند، به مدت 300 سال خورشیدی و معادل 309 سال قمری در خواب بودند.

وقتی به امر خداوند بیدار شدند، پنداشتند برای یک روز یا بخشی از یک روز را در خواب بوده اند. یک نفر از میان خودشان را برای تأمین غذا فرستادند. وقتی این فرد به شهر رفت و دید همه چیز تغییر کرده، تصور کرد راه را گم کرده است. وقتی به میان مردم رفت، مردم از نوع سکه ای که او در اختیار داشت، شگفت زده شدند. آن گاه همه مردم متوجه آن چه اتفاق افتاده بود، شدند. از طرفی، اوضاعی که در زمان دقیانوس وجود داشت تغییر کرده بود. در نهایت اصحاب کهف از خداوند درخواست کردند تا آنها را بمیراند. از این رو ایشان در همان غار مدفون ماندند. پس مردم گفتند: «ما مسجدی در کنار آنها میسازیم.» (آیه 21 سوره کهف).

منابع و مآخذ:

- التفسیر المنیر 207/15

- دایره المعارف القرن العشرین 220/8

- صفوة التفاسیر 183/2

ص: 155

تصویر

ص: 156

صابئین یا صابئان

ذکر نام صابئین سه نوبت در سه سوره قرآن مجید به شرح زیر آمده است:

در آیه 62 سوره بقره می فرماید: کسانی که (به پیامبر اسلام) ایمان آوردند، و کسانی که به آیین یهود گرویدند و نصاری و صابئان پیروان یحیی هر کدام که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده، و کاری شایسته انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است؛ و نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهگین می شوند. (62)

« سوره 2 آیه 62»

و در بیان مشابهی در آیه 69 سوره مائده می فرماید:

کسانی که (به پیامبر اسلام) ایمان آوردند، و کسانی که به آیین یهود گرویدند و صابئان پیروان یحیی او نصاری، هر کدام که به خداوند یگانه و روز بازپسین، ایمان بیاورند، و کارهای شایسته انجام دهند، نه ترسی بر آنهاست، و نه اندوهگین می شوند. (69)

«سوره 5 آیه 69»

و هم چنین در آیه 17 سوره حج می فرماید: به یقین کسانی که (به پیامبر اسلام) ایمان آوردند، و کسانی که به آیین یهود گرویدند و صابئان پیروان یحیی او نصاری و مجوس و مشرکان، خداوند در

ص: 157

میان آنان روز قیامت داوری می کند؛ (و حق را از باطل جدا می سازد؛) زیرا خداوند بر هر چیز گواه (و از همه چیز آگاه) است. (17)

«سوره 22 آیه 17»

صابئه ای که ذکر آنها در قرآن مجید رفته است، حتفا و موحدانی بودند که پیش از یهودیان و مسیحیان زندگی می کردند. آنها تنها خدا را پرستش می کردند و اعتقاد داشتند خداوند خالق هستی می باشد. همچنین به معاد جسمانی اعتقاد داشتند. بعدها عقاید آنها به شدت آلوده به ستاره پرستی شد تا جایی که به بت پرستی متهم شدند. صابئان گروهی مذهبی در شمال عراق بودند و هستند که مرکز اصلی آنها در شهر گران قرار داشت و سپس از اوایل دوره خلافت عباسی به بغداد و سایر شهرها نقل مکان کردند و برخی از آنان اسلام را پذیرفتند. آنها به مطالعه و بررسی پدیده های طبیعی توجه نشان دادند و بسیاری از متون یونانی و سریانی را به زبان عربی ترجمه کردند. امروزه گروه بسیار کوچکی از آنها در شمال عراق زندگی می کنند و از ترس این که مبادا با گذشت زمان، مذهب شان در معرض تغییر و انقراض قرار گیرد، اعتقادات خود را به صورت محرمانه نگه می دارند.

منابع و مآخذ:

- دایره المعارف القرن العشرین 426/5

- القاموس الأسلامی 223/4

- معجم البلدان 235/2

- المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم 399

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 657

ص: 158

تصویر

ص: 159

تصویر

ص: 160

مجوس یا زردشتیان

در آیه 17 سوره حج آمده است: به یقین کسانی که (به پیامبر اسلام) ایمان آوردند، و کسانی که به آیین یهود گرویدند و صابئان پیروان یحیی و نصاری و مجوس و مشرکان، خداوند در میان آنان روز قیامت داوری می کند؛ (و حق را از باطل جدا می سازد؛) زیرا خداوند بر هر چیز گواه (و از همه چیز آگاه) است. (17)

«سوره 22 آیه 17»

زردشت که در قرن ششم ق.م در ماد (واقع در ری) به دنیا آمد اعتقادات نهایی زرتشتی را بنیاد نهاد. برخی منابع ادعا کرده اند که او پیامبر بوده است. اصالتا اهل آذربایجان بود و کتابی به نام « زند اوستا» تصنیف کرد. آن گونه که فیدیارتی (Fideyarti) در اثرش به نام "محمد در کتب مقدس عالم" بیان کرده است: زرتشت در این کتاب آمدن و ظهور حضرت محمد را پیش بینی کرده بود.

در هنگام ظهور اسلام، آئین زرتشتی دین اصلی ایرانیان بود. و از اواسط سده سوم پیش از میلاد، زرتشتی دین رسمی حکومت ساسانیان بود. عقاید اساسی دین زرتشت در بر گیرنده جنگ و تضاد بین ایزد خوبی و روشنایی یعنی اهورا مزدا و ایزد بدی و تاریکی یعنی اهریمن است. زرتشتیان با مقدس پنداشتن آتش، همواره آن را به احترام اهورا مزدا روشن نگه می دارند. برخی از آتشکده های باستانی زرتشتیان امروزه هنوز هم سالم هستند. مهم ترین و معروف ترین این آتشکده ها در شهر باکو پایتخت آذربایجان قرار دارد. آتشکده مشابهی هم در بالای تپه ای در حومه اصفهان وجود دارد. ایرانیان یک آتشکده در یمن از خود به جای گذاشتند که امروزه ساختمان آن هنوز محفوظ و سالم است. امروزه هنوز پیروان آئین زرتشتی در بمبئی هندوستان و هم چنین در یزد و کرمان که هر دو در مناطق مرکزی ایران واقع است، وجود دارند.

ص: 161

منابع و مآخذ:

تاریخ العالم، 366/4

- الحضاره العربیه الاسلامیه 68

- دایره المعارف القرن العشرین 550/ 4 و 446/8

- القاموس الاسلامی 44٫3 - قصه الحضاره 424/2

- المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم 661

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 1071

ص: 162

تصویر

ص: 163

سیل العرم

در آیات 15 الی 20 سوره سبا می فرماید:

برای قوم «سباه در محل سکونتشان نشانه ای از قدرت الهی) بود: دو باغ (بزرگ با میوه های فراوان) از راست و چپ (رودخانه عظیم؛ و به آنها گفتیم: از روزی پروردگارتان بخورید وشکر او را به جا آورید؛ شهری است پاک و پاکیزه، و پروردگاری آمرزنده و مهربان). (15) اما آنها (از خدا) روی گردان شدند، و ما سیل ویرانگر را بر آنان فرستادیم، و دو باغ (پر برکت) شان را به دو باغ بی ارزش) با میوه های تلخ و درختان «شورہگز» و اندکی درخت سدر مبدل ساختیم. (16) این کیفر را بخاطر کفرانشان به آنها دادیم؛ و آیا ما کسی جز افراد کفران کننده را مجازات می کنیم؟! (17) و میان آنها و شهرهایی که بر کت داده بودیم، آبادیهای آشکاری بر سر راهشان قرار دادیم؛ و سفر در میان آنها را بطور متناسب با فاصله نزدیک) مقرر داشتیم؛ (و به آنان گفتیم:) شبها و روزها در این آبادیها با ایمنی (کامل) سفر کنید. (18) ولی این ناسپاسان) گفتند: «پروردگارا! میان سفرهای ما دوری بیفکن» (تا بینوایان نتوانند دوش به دوش اغنیا سفر کنند. و اینگونه به خویشتن ستم کردند؛ و ما آنان را داستانهایی برای عبرت دیگران) قرار دادیم و جمعیتشان را به طور کامل متلاشی ساختیم؛ در این ماجرا، نشانه های عبرتی برای هر صبور شکر گزار است. (19) (آری) به یقین، ابلیس گمان خود را در باره آنها محقق ساخت که همگی از او پیروی کردند جز گروه اندکی از مؤمنان. (20)

«سوره 34آیات 15 الی 20»

سبأ: حکومتی با تمدنی ریشه دار در سال های 950 الی 115 پیش از میلاد در سرزمین یمن مستقر شد. پایتخت آن شهر مأرب بود. بعد از آنان حمیریون که خودشان از سبائیان بودند حکمفرمایی کردند. همین حمیریون بودند که ابتدا با حبشه و سپس با ایران درگیر شدند و در نهایت منقرض گشتند.

ص: 164

اماکن، اقوام و نشانه ها

شهر سباء به مأرب (به معنی آب فراوان) هم معروف بود. آب سیلابها در دره مجاور آن، جایی که سد معروف مأرب بنا شده بود، جمع می شد. از آب این سد بود که ساکنان شهر سبأ به عنوان آب آشامیدن و نیز برای آبیاری باغ هایشان استفاده می کردند.

سیل عرم» پس از در هم شکستن سد مأرب ایجاد شد. این حادثه تقریبا 400 سال پیش از ظهور اسلام رخ داد. «گرم» به معنی «شدید» و «سپاهیان انبوه و فراوان» است. هم چنین گفته شده است که عرم نام درهای بوده که سد مأرب بر آن بنا شده بود.

منابع و مآخذ:

- دایره المعارف القرن العشرین 390/6

- القاموس الاسلامی 221٫3 و 610

- المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم 374

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 612

ص: 165

تصویر

ص: 166

اصحاب اخدود یا صاحبان گودال آتش

خداوند در آیات 1 الی 10 سوره بروج، می فرماید:

سوگند به آسمان که دارای برجهای اصورتهای فلکی بسیار است، (1) و سوگند به آن روز موعود، (2) و سوگند به «شاهد» و «مشهود»! ( پیامبر و اعمال امت (3) مرگ بر شکنجه گران و صاحبان حفره های (آتش)، (4) آتشی عظیم و شعله ور! (5) هنگامی که در کنار آن نشسته بودند، (6) و آنچه را با مؤمنان انجام می دادند (با خونسردی و قساوت) تماشا می کردند! (7) آنها هیچ ایرادی بر مؤمنان نداشتند جز این که به خداوند توانا و شایسته ستایش ایمان آورده بودند؛ (8) همان کسی که حکومت آسمانها و زمین از آن اوست و خداوند بر همه چیز گواه است. (9) کسانی که مردان و زنان با ایمان را شکنجه دادند سپس توبه نکردند، برای آنها عذاب دوزخ و عذاب آتش سوزان است! (10)

«سوره 85 آیات 1 الی 10»

معنای لغوی «أخدود، شکاف طولانی در زمین است. مانند چیزی که به سبب زمین لرزه پدید می آید. داستان اصحاب اخدود یا صاحبان گودال آتش در سوره بروج آمده است. مفسران با اتفاق نظر می گویند گروهی از مؤمنان حاضر به برگشتن از دین خود نبودند و مرگ و سوخته شدن در شکافها را که شاه ظالم دستور به حفرشان داده بود، بر ترک عقایدشان ترجیح دادند. برخی از مفسران و مورخان این حاکم ظالم را «یوسف ذونواس» از حاکمان حمیر متوفی به سال 524 میلادی می دانند. وی از پیروان متعصب یهودیت بود که مسیحان نجران را در درون گودال آتشی که برایشان فراهم آورده بود، پرتاب کرد. او حق انتخاب بین ترک دین و عقایدشان و یا در افکنده شدن در گودال آتش را به مؤمنان مسیحی نجران داده بود. اما آن مسیحیان حاضر به ترک عقایدشان نشدند، لذا

ص: 167

آنها را در سال 523 میلادی در آتش سوزاند. نجاشی حاکم مسیحی حبشه انتقام سختی از "یوسف ذونواس " گرفت.

حکایتی از ماجرای اصحاب اخدود در کتاب صحیح مسلم آمده است که وقتی پادشاه گودال آتش را فراهم نمود، به سربازانش دستور داد مردان و زنان مؤمن را بیاورد و شعله های آتش را به آنها نشان دهند. هر کس حاضر به برگشت و ترک اعتقاداتش نبود، به داخل آتش پرتاب و به زندگی اش خاتمه داده می شد. وقتی نوبت به زنی با فرزند خردسال همراهش رسید، زن ترسیده و نگران بود. فرزندش (به زبان آمد و به او گفت: "مادرم صبور باش، به تحقیق که تو بر حقی

منابع و مآخذ:

- تفسیر المنیر 155/30

- صفوة التفاسیر 3/ 540

- القاموس الاسلامی 120/1

- المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم 227

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم 80

- الموسوعه الیمنیه 1035/2

ص: 168

تصویر

ص: 169

اصحاب الجنه یا صاحبان باغ

خداوند در آیات 17 الی 33 سوره قلم می فرماید:

ما آنها را آزمودیم، همان گونه که «صاحبان باغ» را آزمایش کردیم، هنگامی که سوگند خوردند که میوه های باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستمندان) بچینند. (17) و هیچ کس را از آن استثنا نکنند؛ (18) و اما عذابی فراگیر از سوی پروردگارت (شب هنگام بر باغ آنها فرود آمد در حالی که آنان در خواب بودند، (19) و آن باغ (سرسبز) همچون شب سیاه و ظلمانی شد. (20) صبحگاهان یکدیگر را صدا زدند، (21) که اکنون به سوی کشتزار و باغ خود حرکت کنید اگر قصد چیدن میوه ها را دارید. (22). آنها حرکت کردند در حالی که آهسته با هم می گفتند: (23) «مواظب باشید امروز حتی یک فقیر در آن باغ بر شما وارد نشود.» (24) (آری) آنها صبحگاهان تصمیم داشتند که با قدرت از مستمندان جلوگیری کنند. (25) و هنگامی که وارد باغ شدند و آن را دیدند گفتند: «حقا ما گمراهیم. (26) بلکه ما محرومیم (و همه چیز از دست ما رفته).» (27) آنکه از همه آنها عاقلتر بود گفت: «آیا به شما نگفتم چرا تسبیح خدا نمی گویید؟!» (28) گفتند: «منزه است پروردگار ما، به یقین ما ستمکار بودیم.»(29) سپس رو به یکدیگر کرده به سرزنش هم پرداختند، (30) (و فریادشان بلند شد) گفتند: «وای بر ما که طغیانگر بودیم! (31) امیدواریم پروردگارمان (ما را ببخشد و بهتر از آن به جای آن به ما بدهد، چرا که ما به سوی پروردگارمان روی آوردیم.» (32) این گونه است عذاب (خداوند در دنیا)، و عذاب آخرت از آن بزرگتر است اگر میدانستند. (33)

«سوره 68 آیات 17 الی 33»

«اصحاب الجنه» در ضوران می زیستند. ضوران از دژهای بنی هرش بود. نام این ناحیه (ضوران) بر گرفته از نام کوهی مشرف بر آن بود.

ص: 170

منابع و مآخذ:

- التفسیر المنیر 59/29

- صفوة التفاسیر 427/3

- معجم البلدان 464/3

ص: 171

تصویر

ص: 172

اصحاب فیل

خداوند در آیات 1 الی 5 سوره فیل (کل سوره) می فرماید:

آیا ندیدی پروردگارت با فیل سواران ا لشکر ابرهه که برای نابودی کعبه آمده بودند، چه کرد؟! 1 آیا نقشه آنها را در ضلالت (و تباهی) قرار نداد؟! 2 و بر سر آنها پرندگانی را گروه گروه فرستاد، 3 که با سنگ هایی از علل متحجر آنان را هدف قرار میدادند؛ 4 سرانجام آنها را همچون کاه خورده شده (و متلاشی) قرار داد. 5

«سوره 105 آیات 1 الی 5»

اصحاب فیل» اشاره به سپاه ابرهه پسر آشرم حبشی دارد که که بعد از یوسف ذی نواس بر یمن حکومت می کرد. در سال 571 میلادی همان سالی که پیامبر اسلام حضرت محمد تولد یافت، ابرهه سپاهیانش را به قصد تخریب کعبه معظمه به سوی شهر مقدس مکه گسیل داشت. هدف او بازداشتن اعراب از زیارت و طواف خانه خدا و رونق یافتن زیارت کلیسای قلیس که او در شهر صنعا بنا نهاد، بود.

جلوی سپاه فیل هایی در حرکت بودند و فیل عظیم الجثه ای در پیشاپیش آنها حرکت می کرد. در یک روایت منقول است که وقتی سپاه ابرهه آماده ورود به شهر مکه می شدند، فیل پیش قراول سپاه زانو زد و از حرکت به جلو امتناع ورزید. و هر چه برای به حرکت در آوردن این فیل سعی نمودند، تکان نخورد وقتی روی فیل را از سمت مکه برگردانده و به سوی شام یا یمن می نمودند، سریع حرکت می کرد، اما از حرکت به سوی مکه سرباز می زد. نزدیک مکه، ابرهه و سپاهش دارایی های اعراب را غصب کردند. در میان دارایی های نصب شده، شترهای متعلق به عبدالمطلب بن هاشم پدر بزرگ حضرت محمد وجود داشت. وی شترهایش را طلب کرد. ابرهه تعجب کرد و گفت: تو با من درباره 200 شتر که از تو گرفته ام، صحبت می کنی و هیچ توجهی نداری که من برای

ص: 173

تخریب خانه ای آمده ام که دین تو و پدرانت است و تو هیچ چیز در آن باره به من نمی گویی؟ عبدالمطلب گفت: من خداوند شتران هستم و این خانه خداوندی دارد که آن را از آسیب محافظت خواهد کرد.

سپس خداوند پرندگان ابابیل (دسته هایی در پی یکدیگر) را فرستاد، که سنگهایی از جنس گل سخت) به همراه داشتند. پرندگان سنگ ها را بر سر سربازان ابرهه پرتاب کردند و آن گاه سپاه ابرهه شبیه «صف» خورده شده (و عصف برگ محصول بعد از درو است) شدند. پوست گندم هم «عصف» نامیده می شود زیرا باد آن را به این سوی و آن سوی می پراکند.

فرد خائنی به نام ابورغال وجود داشت که راهنمای سپاه ابرهه در حمله به مکه بود. قبر وی در منطقه مغمس در میانه راه طایف است و تا امروز اعراب بر قبر ابورغال سنگ پرتاب می کنند.

منابع و مآخذ:

- التفسیر المنیر 404/30

- صفوة التفاسیر 604/3

- القاموس الاسلامی 121/1

ص: 174

تصویر

ص: 175

تصویر

ص: 176

رحلة الشتاء و الصیف (سفرهای زمستانی و تابستانی)

خداوند در آیات 1 الی 4 سوره قریش می فرماید:

(نابودی فیل سواران) بخاطر این بود که قریش (به این سرزمین مقدس) الفت گیرند (و زمینه ظهور پیامبر فراهم شود). 1 الفت آنها (به این سرزمین و بازگشت آنها به آنجا) در سفرهای زمستانه و تابستانه. 2 پس (به شکرانه این نعمت بزرگ) باید پروردگار این خانه را عبادت کنند، 3 همان کس که آنها را از گرسنگی نجات داد و از ترس و ناامنی ایمن ساخت. 4

«سوره 106 آیات 1 الی 4»

همه ساله رهبران قریش به دو سفر می رفتند. در زمستان به سوی یمن و حبشه سفر می کردند و در تابستان به شام و عراق می رفتند. چهار پسر "عبدمناف " این کاروانها را هدایت و رهبری می نمودند. هاشم رئیس کاروانی بود که به شامات و به ویژه به منطقه غره عزیمت مینمود، تا جایی که شهر غزه به "غزه هاشمی" معروف گردید. مطلب رئیس کاروانی بود که به یمن سفر می کرد. عبدشمس رئیس کاروانی بود که به حبشه عازم میشد و نوفل کاروان عراق را ریاست مینمود. این کاروان های تجاری قریش در ایمنی کامل حرکت می کردند و هیچ کس جرأت حمله به آنها را در مسیر حرکتشان نداشت، زیرا آنها همسایگان خانه خدا و ساکنان حرم او بودند.

منابع و مآخذ:

- التفسیر المنیر 412/3

- صفوة التفاسیر 606/3

- القاموس الاسلامی 507/2

ص: 177

تصویر

ص: 178

ود، سواع، یغوث، یعوق، نسر، لات، عزا و منات

خداوند در سوره نوح آیات 22 الی 25 می فرماید:

و (این رهبران گمراه) مکر عظیمی به کار بردند، (22) و گفتند: دست از معبودان خود برندارید (بخصوص) بتهای «ود»، «واع»، «یوث»، «یعوق» و«نسر» را رها نکنید. (23) و آنها بسیاری را گمراه کردند. خداوندا، ستمکاران را جز گمراهی میفزا!» (24) (آری، سرانجام همگی بخاطر گناهانشان غرق شدند و در آتش دوزخ وارد گشتند، و جز خدا یاورانی برای خود نیافتند. (25)

«سوره 71آیات 22 الی 25»

هم چنین در سوره نجم آیات 19 الی 25 می فرماید:

به من خبر دهید آیا بتهای «لات» و «عزی»، (19) و «مناتی که سومین آنهاست دختران خدا هستند)؟! (20) آیا سهم شما پسر است و سهم او دختر؟! (در حالی که به زعم شما دختران کم ارزش ترند!) (21) در این صورت این تقسیمی ناعادلانه است. (22) اینها فقط نامهایی است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشته اید (نامهایی بی محتوا و اسمهایی بی مسما)، و هرگز خداوند دلیل و حجتی بر آن نازل نکرده؛ آنان فقط از گمانهای بی اساس و هوای نفس پیروی می کنند در حالی که هدایت از سوی پروردگارشان برای آنها آمده است. (23) آیا آنچه انسان تمنا دارد به آن می رسد؟! (24) و در حالی که آخرت و دنیا از آن خداست (و بدون اراده او کسی به چیزی نمی رسد). (25)

سوره 53 آیات 19 الی 25 نصب و انصاب: سنگهای حول کعبه بودند. در کنار آنها حیوانات قربانی می شدند که در هنگام ذبح آنها نام غیر خدا آورده می شد. اولین نفری که در مکه به نصب بتها اقدام کرد، عمروبن لحی الازدی بود. او آنها را از سرزمین شام آورد. مهم ترین بتها شامل موارد زیر بود:

+ اساف و نائله: که در مجاور در ورودی کعبه در مسجدالحرام قرار داشت.

ص: 179

+ أقیصر : بت قضاعه، لخم و عامله که در اطراف شام قرار داشت.

+ جلسد: بتی که در حضرموت بود و قبیله کنده آن را پرستش می نمودند. و ذوالخلصه: بتی که در منطقه تباله در میانه راه مکه و یمن قرار داشت. قبایل خثعم، بجیله، آزدالستراه، و عربهایی از طایفه هوازن که به آنها نزدیک بودند، آن را می پرستیدند.

+ ذوالشری: بتی که به (قبیله بنی حارث بن مبشر آزدی تعلق داشت.

+ ذوالکفین: بتی که به قبیله دوس تعلق داشت.

+ سواع: بت هذیل از مدرکه، که در سرزمین منبع در نزدیکی مدینه منوره قرار داشت.

+ ضیزنان: این دو بت به جذیمه آبرش در حیره تعلق داشت. گفته شده که منذر کبیر این بت ها را در ورودی شهر حیره قرار داده بود و هر تازه واردی، ملزم به سجده در مقابل آن دو بت، برای امتحان فرمانبرداری اش بود.

+ عائم: بت قبیله آزدالستراه بود.

+ عزی: این بت در مکه در سمت راست راه عراق قرار داشت. بت غزی محترم ترین و مهم ترین بت نزد قریش بود.

+ لات: این بت در طایف قرار داشت. امروزه مناره سمت چپ مسجد طائف در محل سابق این بت واقع است.

+ منات: منات قدیمی ترین بت اعراب بود که در ساحل دریا در ناحیه مشکل در قدید در بین راه مکه و مدینه منوره قرار داشت.

+ نسر: این بت در یمن قرار داشت. قبیله حمیر در سرزمین بلع آن را پرستش می کردند.

+ هبل این بت درون کعبه قرار داشت.

+ ود : این بت را قبیلة کلب در دومة الجندل پرستش می نمودند.

ص: 180

+ یعوق: بت قبیله همدان واقع در شهر یا قریه ای بزرگ به نام خیوان، نزدیک صنعا بود.

+ یغوث: قبایل مذحج و جرش و دیگران این بت را پرستش می نمودند.

منابع و مآخذ

- الاصنام (صفحات متعدد)

- الاعلام 84/5

- القاموس الاسلامی(تعدادی از مکانها در جلدهای مختلفی از کتاب)

ص: 181

تصویر

ص: 182

ادنی الارض

کم ارتفاع ترین یا نزدیک ترین سرزمین

خداوند در سوره روم آیات 1 الی 6 می فرماید:

الم. 1 رومیان شکست خوردند. (2) (و این شکست) در سرزمین نزدیکی رخ داد؛ اما آنان پس از این شکست بزودی پیروز خواهند شد... (3) در چند سال (آینده، این پیروزی رخ میدهد). همه کارها از آن خداست؛ چه قبل و چه بعد (از این شکست و پیروزی)؛ و در آن روز، مؤمنان (بخاطر پیروزی دیگری) خوشحال خواهند شد.(4) و به سبب یاری خداوند؛ و او هر کس را بخواهد یاری می دهد؛ و او توانا و مهربان است. (5) این وعده خداست؛ و خداوند هرگز از وعده اش تخلف نمی کند، ولی بیشتر مردم نمی دانند! (6)

«سوره 30 آیات 1 الی 6»

أدنی الأرض: اشاره به پست ترین بخش های سرزمین فلسطین، نزدیک بحر المیت دریاچه لوط) دارد که ارتفاع آن 392 متر پایین تر از سطح آبهای آزاد است. در لسان العرب، لغت "ادنی" به معنی نزدیک تر و پایین تر است. آنچه قرآن مجید در آیات فوق ما را از آن مطلع می نماید، با پیروزی رومیان بر ایرانیان در فلسطین محقق شد. این پیروزی تقریبا همزمان با پیروزی مسلمانان در جنگ بدر (در سال دوم هجری، یا 624 میلادی) است. «ادنی الارض» پایین ترین سطح خشکیهای زمین و نزدیک ترین منطقه از سرزمینهای قلمرو روم به ایران و جزیره العرب است.

شروع این سوره یکی از معجزات غیبی قرآن مجید است. این آیات رخدادهایی را ذکر می کند که سالها پس از نزول این آیات) اتفاق می افتد. از این رو، این آیات نشانه آشکاری بر حقانیت پیامبر و تصدیق کننده تعلق قرآن به ذات مقدس خداوند است، زیرا از غیبی خبر می دهد که به جز خدا کسی از آن خبر ندارد.

ص: 183

منابع و مآخذ:

- تفسیر المنیر 42/21

- صفوة التفاسیر 470/2

- لسان العرب: دنا، سفل

ص: 184

تصویر

ص: 185

تین و زیتون طور سینین، بلدالامین

خداوند در سوره تین آیات 1 إلی 8 می فرماید:

سوگند به انجیر و زیتون یا: سوگند به سرزمین شام و بیت المقدس، (1) و سوگند به طور سینا»، (2) و سوگند به این شهر امن (مکه)، (3) که ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم، (4) سپس او را به پایین ترین مرحله بازگرداندیم، (5) مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند که برای آنها پاداشی تمام نشدنی است! (6) پس (ای انسان) چه چیز سبب می شود که بعد از این (دلایل روشن) روز جزا را انکار کنی؟! (7) آیا خداوند بهترین حاکمان نیست؟! (8)

«سوره 95 آیات 1 الی 8»

در این جا خداوند به اماکن مقدس و سرزمین های مشرف قسم یاد می کند، سرزمین هایی که آنها را برای نزول وحی بر پیامبران و انبیایش برگزیده است و اینها عبارتند از:

تین و زیتون (انجیر و زیتون): که شامل سرزمین شامات به طور عام و بیت المقدس به طور خاص است؛ یعنی جاهایی که انجیر و زیتون در آن سرزمین ها فراوان می روید. در واقع، خداوند به رسالتی قسم یاد می کند که بر حضرت مسیح نازل کرده است.

و طور سینین: در سینا قرار دارد و گویی خداوند به رسالتی قسم یاد می کند که بر حضرت موسی که در طورسینین (سینا) نازل کرده است و سینین به معنی مبارک است. و بلدالامین» اشاره به مکه مکرمه دارد، جایی که وحی بر حضرت محمد نازل شده است.

بنابراین، این آیات کریمه به ادیان آسمانی سه گانه ای قسم یاد می کند که بر عیسی ، موسی و محمد وحی شده است. این نکته روح برادری بین پیامبران الهی را

ص: 186

می رساند زیرا که دین، واحد و شریعت ها مختلف است. "دین نزد خداوند، اسلام است"

«سوره 30 آیه 19».

منابع و مآخذ:

- التفسیر المنیر 301/30

- صفوة التفاسیر 577/3

ص: 187

تصویر

ص: 188

أم القری یا مادر شهرها

مکه مکرمه

در قرآن مجید تعابیر و اسامی مختلف برای اشاره به مکه استفاده شده است. یکی از آنها «أم القری» یا مادر شهرهاست. خداوند در آیه 92 سوره انعام می فرماید:

و این کتابی است مبارک و هماهنگ با آنچه پیش از آن آمده که ما آن را نازل کردیم؛ (تا مردم را بشارت دهی) و تا ام القری و کسانی را که گرد آن هستند،ساکنان سرزمین وحی و همه جهانیان را بترسانی. (یقین بدان) کسانی که به آخرت ایمان دارند، به آن ایمان می آورند؛ در حالی که نسبت به نمازهای خویش، مراقبت می کنند. (92)

«سوره 6 آیه 92»

و در آیه 24 سوره فتح با نام مکه به این شهر اشاره شده است:

او کسی است که دست آنها را از شما، و دست شما را از آنان در دل مگه کوتاه کرد، بعد از آن که شما را بر آنها پیروزساخت؛ و خداوند به آنچه انجام می دهید بیناست. (24)

سوره 48 آیه 24»

و در آیه 96 سوره آل عمران با نام «بکه» از آن یاد می کند:

نخستین خانه ای که برای مردم و نیایش خداوند) بنا نهاده شد، همان است که در سرزمین مکه است؛ که پر برکت، و مایه هدایت جهانیان است. (96) و در آن، نشانه های روشن، (از جمله) مقام ابراهیم است؛ و هر کس داخل آن (حرم) شود، در امان خواهد بود؛ و برای خدا بر مردم (واجب) است که آهنگ خانه (او) کنند، آنها که توانایی رفتن به سوی آن دارند. و هر کس کفر ورزد (وحج را ترک کند، به خود زیان رسانده)، و خداوند از همه جهانیان، بی نیاز است.(97)

سوره 3 آیات 96 و 97»

و در آیه 2 سوره مائده آن را «بیت الحرام» می نامد، زیرا خانه کعبه در حریم آن قرار دارد

ص: 189

ای کسانی که ایمان آورده اید! شعائر الهی و مراسم حج را محترم بشمرید؛ و مخالفت با حدود الهی) را حلال ندانید؛ و نه ماه حرام را، و نه قربانیهای بی نشان و نشاندار را، و نه آنها را که به قصد خانه خدا برای به دست آوردن فضل پروردگار و خشنودی او می آیند. اما هنگامی که از احرام بیرون آمدید، صید کردن برای شما مانعی ندارد. و دشمنی با جمعیتی که شما را از آمدن به مسجدالحرام (در سال حدیبیه باز داشتند، نباید شما را وادار به تعدی و تجاوز کند! و همواره در راه نیکی و پرهیزگاری به یکدیگر کمک کنید. و (هرگز) در راه گناه و تعدی همکاری ننمایید. و از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید که مجازات خدا شدید است! (2)

«سوره 5 آیه 2»

و در آیه 97 همین سوره می فرماید:

خداوند، کعبه - بیت الحرام - را وسیله ای برای استواری و سامان بخشیدن به کار مردم قرار داده و همچنین ماه حرام، و قربانیهای بینشان، و قربانیهای نشاندار را؛ این گونه احکام بخاطر آن است که بدانید خداوند، آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، می داند؛ و بدانید خدا بر هر چیزی داناست. (97)

«سوره 5 آیه 97»

هم چنین در آیات زیر نام «بیت العتیق» (خانه باستانی) به کعبه داده شده است:

خداوند در آیه 29 سوره حج می فرماید:

سپس، باید آلودگیهایشان را برطرف سازند؛ و به نذرهای خود وفا کنند؛ و بر گرد خانه گرامی کعبه، طواف کنند. (29)

«سوره 22 آیه 29»

و در آیات 32 و 33 همین سوره می فرماید:

این است (مناسک حج)؛ و هر کس شعائر الهی را بزرگ دارد، این کار نشانه تقوای دلها(ی آنها) است. (32) در آن (حیوانات قربانی)، منافعی برای شماست تا زمان معینی (و تا روز ذبح آنها می توانید از آنها استفاده کنید)، سپس محل (ذبح) آن، (نزدیک) خانه گرامی (کعبه) است. (33)

«سوره 22آیات 31و 31»

ص: 190

و در نهایت مکه را «بلد الامین» می نامد و در آیه 3 سوره تین می فرماید:

و سوگند به این شهر امن (مکه)، (3)

«سوره 95 آیه 3»

مکه قبله مسلمانان و همچنین شهری است که رسول خدا در آن به دنیا آمد و پرورش یافت و به پیامبری مبعوث شد.

ص: 191

تصویر

ص: 192

مکه مکرمه

وادی غیر قابل زرع سرزمین بی آب و علف

خداوند در آیات 35 الی 37 سوره ابراهیم می فرماید:

به یاد آورید زمانی را که ابراهیم گفت: «پروردگارا! این شهر (مکه) را شهر امنی قرار ده؛ و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار. (35) پروردگارا! آنها (بتهای بسیاری از مردم را گمراه ساختند. هر کس از من پیروی کند از من است؛ و هر کس نافرمانی من کند، تو آمرزنده و مهربانی. (36) پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی آب و علفی، در کنار خانه ای که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند؛ تو دلهای گروهی از مردم را متوجه آنها ساز؛ و از ثمرات به آنها روزی ده؛ شاید آنان شکر تو را به جای آورند. (37)

«سوره 14 آیات 35 الی 37»

در شهر مکه و در غار حرا بود که اولین آیات سوره علق بر قلب مبارک پیامبر وحی شد:

بخوان به نام پروردگارت که جهان را آفرید، 1 و انسان را از خون بسته ای خلق کرد. 2 بخوان که پروردگارت (از همه) والاتر است، 3 همان کسی که بوسیله قلم تعلیم نمود، 4 و به انسان آنچه را نمی دانست آموخت. 5

«سوره 96 آیات 1 الی 5»

پس از آن چند سالی نگذشت که اسلام از کاشغر در شرق تا سواحل اقیانوس اطلس در غرب و از قفقاز در شمال تا صحرای بزرگ در جنوب انتشار یافت و تمدنی بشری به همراه آورد که در کتاب جاودانش آمده است: « لا اکراه فی الدین» و از این رو، حق دیگری را به رسمیت می شناسد و گفتگو می کند و عقل را راه پذیرش یا رد قرار می دهد. میزان برتری هم این آیه است: «این الکرمکم عند الله اتقاکم» (حجرات آیه 13).

ص: 193

تصویر

ص: 194

تصویر

ص: 195

تصویر

ص: 196

قریتان یا دو شهر

خداوند در آیه 31 سوره ژرف از زبان بزرگان مشرکان می فرماید:

و گفتند: «چرا این قرآن بر مرد بزرگ و ثروتمندی از این دو شهر (مکه و طائف) نازل نشده است؟!» (31) آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند؟! ما معیشت آنها را در زندگی دنیا در میانشان تقسیم کردیم و درجات بعضی را برتر از بعضی قرار دادیم تا یکدیگر را به خدمت گیرند؛ و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع آوری می کنند بهتر است. (32)

«سوره 43 آیات 31 و 32»

دو قریه مورد اشاره در آیات فوق مکه و طائف هستند. مشرکان می گفتند که این قرآن باید بر مرد بزرگ و مهمی در شهر مکه یا طائف نازل می شد. مفسران بیان کرده اند که منظور مشرکان، ولید بن مغیره در مکه یا عروہ بن مسعود ثقفی در طائف بوده است. برای قریشیان دور از ذهن بود که قرآن بر محمد فقیر و یتیم نازل شود. آنها پیشنهاد کردند که به جای محمد قرآن باید بر یکی از این رهبران بزرگ وحی شود و می پنداشتند که مرد بزرگ» کسی است که مال و جاه داشته باشد. و نمی دانستند که «بزرگ» آن کسی است که نزد خداوند بزرگ است. همان گونه که خداوند در آیه 124 سوره انعام می فرماید:

و هنگامی که آیه ای برای آنها بیاید، می گویند: «ما هرگز ایمان نمی آوریم، مگر این که همانند چیزی که به پیامبران خدا داده شده، به ما داده شود.» خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را در کجا (و به عهده چه کسی قرار دهد. بزودی کسانی که مرتکب گناه شدند، (و مردم را از راه حق منحرف ساختند، در برابر مکر و فریب و نیرنگی) که می کردند، گرفتار حقارت در پیشگاه خدا، و عذاب شدید خواهند شد. (124)

«سوره 6 آیه 12»

ص: 197

مشرکان منظورشان از «مرد بزرگ» ولید بن مغیره بن عبدالله بن عمرو بن مخزوم بود (او سال 95 قبل از هجرت در سال 530 میلادی به دنیا آمد و سال 622 میلادی در اولین سال هجرت از دنیا رفت). مشرکان وی را ریحانه قریش و «عدل» خطاب می کردند و او را معادل یا هم وزن کل قریش می دانستند. اگر همه قریش با هم پرده خانه خدا را عوض می کردند، ولید این کار را تنها به انجام می رساند. فرد دیگر عروہ بن مسعود بن معتب ثقفی مهتر قومش در طائف بود. این مرد اسلام را پذیرفت و وقتی از مردم قبیله اش درخواست انجام همین کار را نمود، آنها نافرمانی را پیشه کردند و در نهایت یکی از آنها در سال نهم هجری (سال 630 میلادی) او را با افکندن پیکانی به قتل رساند.

منابع و مآخذ:

- الاعلام 227/4 و 122/8

- التفسیر المنیر 141/25

- صفوة التفاسیر 156/3

- هدایه البیان فی تفسیر القرآن 100/4

ص: 198

تصویر

ص: 199

کسی که از خانه اش به قصد مهاجرت خارج شد

خالد بن حزام بن خویلد اسدی

خداوند در آیه 100 سوره نساء می فرماید:

و هر کس که در راه خدا هجرت کند، مناطق امن فراوان و امکانات وسیعی در زمین می یابد. و هر کس از خانه خود بعنوان مهاجرت به سوی خدا و پیامبر او، خارج شود، سپس مرگش فرا رسد، پاداش او بر خداست؛ و خداوند، آمرزنده و مهربان است.(100)

«سوره 4 آیه 100»

خالد بن حزام بن خویلد بن اسد بن عبدالعزی بن قصی بن کلاب قرشی اسدی برادر حکیم بن حزام و برادر زاده حضرت خدیجة بنت خویلد است. او از اولین کسانی بود که به اسلام ایمان آورد. زمانی که وی مکه را ترک و به قصد پیوستن به دومین گروه مهاجرین به سوی سرزمین حبشه حرکت می کرد، در نتیجه مار گزیدگی قبل از ورود به حبشه دار فانی را وداع گفت. شأن نزول آیه فوق را مرگ وی دانسته اند.

همچنین گفته شده که این آیه درباره ضمره بن جندب نازل شد. ضمره به خانواده اش گفت: «مرا از سرزمین مشرکان به سوی پیامبر خدا برید» اما در راه پیش از ملحق شدن به پیامبر خدا در گذشت.

بر طبق سومین دیدگاه، این آیه در شأن جندع بن ضمره اللیثی از مستمندان ستمدیده مکه نازل شده است. او وقتی شنید خداوند اجازه مهاجرت مسلمانان را داده، گفت: "مرا از اینجا بیرون برید" و چون مریض بود، آنها مجبور به مهیا نمودن بستر خاصی برای حمل او بودند. آنها او را تا بیرون شهر مکه بردند، اما او در منطقه «تنعیم» در گذشت.

ص: 200

منابع و مآخذ:

- اسد الغابه 92/2

- الاستیعاب 411/1

- الاصابه 403/1

- التفسیر المنیر 227/5

- صفوة التفاسیر 300/1

ص: 201

تصویر

ص: 202

جن نصیبین

از جنیان جزیره

خداوند در آیات اولیه سوره جن می فرماید:

بگو: به من وحی شده است که جمعی از جن به سخنانم گوش فرا داده اند، سپس گفته اند: «ما قرآن عجیبی شنیده ایم، (1) که به راه راست هدایت می کند، پس ما به آن ایمان آورده ایم و هرگز کسی را همتای پروردگارمان قرار نمیدهیم، (2) و این که والا است مقام با عظمت پروردگار ما، و او هرگز برای خود همسر و فرزندی انتخاب نکرده است، (3)

«سوره 72 آیه 1 الی 2»

همچنین در آیات 29 إلی 32 سوره احقاف می فرماید:

(به یاد آور) هنگامی که گروهی از جن را به سوی تو متوجه ساختیم که قرآن را بشنوند؛ وقتی حضور یافتند به یکدیگر گفتند: «خاموش باشید (و گوش فرا دهید)» و هنگامی که پایان گرفت، به سوی قوم خود باز گشتند و آنها را انذار می کردند. (29) و گفتند: «ای قوم ما! به یقین ما کتابی را شنیدیم که بعد از موسی نازل شده، هماهنگ با نشانه های کتابهای پیش از آن، که به سوی حق و راه راست هدایت می کند. (30) ای قوم ما! دعوت کننده الهی را اجابت کنید و به خدا ایمان آورید تا گناهانتان را بیامرزد و شما را از عذابی دردناک پناه دهد. (31) و هر کس دعوت کننده الهی را اجابت نکند، هرگز نمی تواند از عذاب الهی در زمین فرار کند، و غیر از او یار و یاوری برایش نیست؛ چنین کسانی در گمراهی آشکارند.» (32)

«سوره 46 آیات 29 الی 32»

غرض از بیان استماع جن توبیخ و تقریع قریش به طور خاص و همه اعراب به طور عام است. زیرا در ایمان آوردن گند بودند، در حالی که جنیان بهتر از آنان بودند، چون برای پذیرش اسلام شتاب داشتند. این جنیان از لحظه شنیدن کلام وحی آن را بزرگ داشتند، به

ص: 203

آن ایمان آوردند و به سوی قوم خود بازگشتند و آنان را انذار دادند. در تضاد آشکار با جنیان، اعرابی که قرآن به زبان آنها نازل می شد، با این که می دانستند این کلمات قرآنی معجزه است، زیرا محمد بی سواد است و قادر به خواندن و نوشتن نیست، به ریشخند و تکذیب می پرداختند. موضع آدمیان کجا و موضع جنیان کجا؟

ابن مسعود در شب حضور جنیان نزد پیامبر بود. وی نقل می کند: پیامبر فرمود: «داعی جنیان نزد من آمد. به همراهش رفتم و بر جنیان قرآن خواندم.» جیان ملاقات کننده با پیامبر خدا از اهل جزیره (نواحی شمالی بین النهرین) بودند. در کتاب در المنثور آمده است: عده آنها هفت نفر و اهل نصیبین بودند.

منابع و مآخذ:

- التفسیر المنیر 164/29

- الدر المنثور 270/6

- صفوة التفاسیر 457/3

- الطبری 347/2

ص: 204

تصویر

ص: 205

سرزمینی که خداوند گرداگردش را پر برکت ساخت

بیت المقدس و پیرامونش

خداوند در آیه 137 سوره اعراف می فرماید:

و مشرقها و مغربهای پر برکت زمین را به آن قوم که (زیر زنجیر ظلم و ستم) به ضعف کشانده شده بودند، واگذار کردیم؛ و وعده نیک پروردگارت بر بنی اسرائیل، بخاطر صبر و استقامتی که به خرج دادند، تحقق یافت؛ و آنچه فرعون و فرعونیان (از کاخهای مجلل) می ساختند، و آنچه از باغهای داربست دار فراهم ساخته بودند، در هم کوبیدیم! (137)

«سوره 7 آیه 13»

هم چنین در نخستین آیه سوره اسراء می فرماید:

پاک و منزه است آن کس که بنده اش را در یک شب، از مسجدالحرام به مسجد الاقصی - که گرداگردش را پر بر کت ساخته ایم - برد، تا برخی از نشانه های خود را به او ارائه دهیم؛ چرا که او شنوا و بیناست. (1)

«سوره 17 آیه 1»

و در آیات 69 الی 71 سوره انبیاء می فرماید:

(سرانجام او را به آتش افکندند؛ ولی ما) گفتیم: «ای آتش! بر ابراهیم سرد و سالم باش.» (69) آنها خواستند برای ابراهیم نقشه (خطرناکی) بکشند؛ ولی ما آنها را زیانکارترین مردم قرار دادیم (70) و او و لوط را به آن سرزمین که آن را برای همه جهانیان پر بر کت ساختیم (سرزمین شام نجات دادیم. (71)

«سوره 21آیات 69 إلی 71»

و در آیه 81 همین سوره می فرماید:

و تندباد را مسخر سلیمان ساختیم، که به فرمان او به سوی سرزمینی که آن را پربرکت کرده بودیم حرکت می کرد؛ و ما از همه چیز آگاه بوده ایم. (81)

«سوره 21 آیه 181»

ص: 206

خداوند بیت المقدس و نواحی پیرامونی آن را به بسیاری نعمتهای مادی و معنوی برکت داده و مبارک ساخته است. منظور از «وماحولها» یا "نواحی پیرامونی آن شامات است. این مناطق محل زندگی پیامبران و محل نزول فرشتگان پاک خداوند بوده است.

عبارت «سبحان الذی أسری» براعت استهلال است، زیرا از آن جا که «إسراء » یک کار خارق العاده است، خداوند سوره را با چیزی شروع کرده است که به کمال قدرت و دوری او از هر گونه کاستی دلالت داشته باشد. «بعبده» هم اضافه تشریف و تکریم است.

پیامبر خدا می توانست در شب إسراء مستقیما از مکه به معراج برود، اما در آن صورت سفر پیامبر تنها یک برنامه آسمانی می بود که امکان اثبات مادی آن برای مشرکان و سایر انسانها وجود نداشت. چون غرض، پذیرفتن و تصدیق معراج بود و گرنه چه کسی است که قبلا سدرة المنتهی را دیده باشد و بتواند صحت قول رسول اکرم را بیازماید؟!

بخش زمینی سفر پیامبر از مکه به بیت المقدس سبب شد تا وقتی پیامبر خدا به مکه بازگشت، جزئیات دقیقی از بیت المقدس و مسجدالاقصی توصیف نماید. (در شرایطی که گروهی از مشرکان قریش قبلا به آن شهر سفر کرده بودند و پیامبر هرگز سفری به این شهر نداشته بود، امکان سؤال و جواب از پیامبر از بیت المقدس و راه های آن فراهم شد. آنها از پیامبر از کاروانی پرسیدند که در راه بازگشت از شامات به مکه بود و رسول خدا دقیقا تعداد شتران و خصوصیات آنها را توصیف کرد. حتی حضرت رسول زمان دقیق ورودشان به مکه را هم به ایشان گفت و شرح کاملی از اندام و بار یکی از شتران را که پیشاپیش قافله حرکت می کرد و «أورق» (یعنی شتر سفید مایل به سیاه بود، وصف کرد و همان گونه شد که پیامبر گفته بود. قریشیان از سفر معراج سؤال نکردند، چون معراج رویدادی آسمانی بود و آنان چیزی از شواهد آن نمی دانستند.

منابع و مآخذ:

- تفسیر المنیر 11/15

- صفوة التفاسیر 151/2

ص: 207

تصویر

ص: 208

تصویر

ص: 209

تصویر

ص: 210

هجرت

مهاجرت از مکه به مدینه

خداوند در آیه 30 سوره انفال می فرماید:

(به خاطر بیاور) هنگامی را که کافران برای تو نقشه می کشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به قتل برسانند، و یا (از مکه) بیرون کنند؛ آنها توطئه می کردند، و خداوند هم تدبیر می کرد؛ و خدا بهترین تدبیر کنندگان است. (30)

«سوره 8 آیه 30 »

و در سوره توبه آیه 40 می فرماید:

اگر او پیامبر را یاری نکنید، خداوند او را (در سخت ترین لحظات) یاری کرد؛ آن هنگام که کافران او را (از مکه بیرون کردند، در حالی که یکی از دو نفر بود و یک نفر بیشتر همراه نداشت)؛ در آن هنگام که آن دو در غار بودند، و او به همسفر خود می گفت: «غم مخور، خدا با ماست.» آنگاه، خداوند، آرامش خود را بر او فرستاد؛ و با لشکرهایی که مشاهده نمی کردید، او را تأیید نمود؛ و گفتار (و خواسته) کافران را پایین تر قرار داد، (و آنها را با شکست مواجه ساخت؛) و تنها سخن خدا (و آیین او)، برتر (و پیروز) است؛ و خداوند توانا و حکیم است. (40)

«سوره 4 آیه 40»

بعد از بیعتهای اول و دوم عقبه، قریشان احساس نمودند اوضاع در حال خارج شدن از دست آنهاست. لذا رهبرانشان در محلی به نام «دارالندوه» جمع شدند تا جلوی رویدادهایی را که از اختیارشان خارج شده بود، بگیرند. در طی این جلسه، بعد از مشورت و تبادل نظر راه حل هایی پیشنهاد شد:

زندانی نمودن پیامبر تا زمان مرگش و دیگری تبعید او از مکه، از طریق بستن پیامبر به شتری و راندن شتر به بیابان از جمله آنها بود. نظری که در نهایت بر آن توافق نمودند این بود که مردی قوی و جوان از هر قبیله انتخاب شده و با یک ضربه که همه آنها

ص: 211

بر او فرود خواهند آورد، وی را به قتل برسانند. به این طریق، خون او به گردن همه قبایل می افتاد.

هجرت به صورت پنهانی و در تاریکی انجام گرفت. پیامبر راه بلد و راهنمایی اختیار کرد که از بیراهه طی طریق کنند، زیرا قریشیان جایزهای بزرگ برای هر کس که زنده یا مرده پیامبر را برایشان می آورد، تعیین کرده بودند.

در این جا برخی از مهم ترین نتایج هجرت از مکه به یثرب ذکر میشود:

1- با اجتماع در یک سرزمین، مسلمانان قادر به دفاع از اسلام و دعوت آشکار شدند.

2- مسلمانان صاحب حکومتی شدند که براساس بنیان راسخی بنا نهاده شده بود و شرایط ثبات و استمرار آن مهیا بود.

3- دعوت جهانی اسلام شروع به جلوه نمایی کرد.

4- منافقانی ظهور کردند که رهبری آنها در دست عبدالله بن أبی بن سلول بود.

5- امکان تعرض مسلمانان به کاروان های تجاری تریشیان در مسیر عبورشان از مدینه به مقصد شامات فراهم شد.

منابع و مآخذ:

- ابن سعد 227/1

- ابن هشام 89/2

- البدایه و النهایه 170/3

- الطبری 370/2

- الکامل فی التاریخ 53/2

- عیون الأثر 81/2

- مروج الذهب 85/2

- الوفا بأحوال المصطفی 235/1

ص: 212

تصویر

ص: 213

تصویر

ص: 214

تصویر

ص: 215

مسجد قبا یا مسجد تقوا

خداوند در آیه 108 سوره توبه می فرماید:

هرگز در آن (مسجد به عبادت) نایست! مسجدی که از روز نخست بر پایه تقوا بنا شده، شایسته تر است که در آن (به عبادت) بایستی؛ در آن، مردانی هستند که دوست میدارند پاکیزه باشند؛ و خداوند پاکیزگان را دوست دارد. 108

«سوره 4 آیه 108»

در منطقه قبا که نزدیک مدینه منوره است، مسجد قبا قرار دارد، مسجدی که از روز نخست براساس پاکی و تقوا بنا شد. قبا اولین مسجدی است که پس از ظهور اسلام ساخته شد. وقتی پیامبر به مدینه مهاجرت کرد، ابتدا در منطقه با توقف کرد. ایشان در روز دوشنبه وارد این منطقه شد. و تا جمعه به مدت چهار روز در آنجا توقف نمود و روز جمعه راهی مدینه منوره شد. پیامبر اسلام در محل قبیله بنی سالم بن عوف نخستین نماز جمعه را در مدینه به جای آورد. در سال نهم هجرت، اندکی قبل از غزوه تبوک، یک گروه 12 نفره از منافقان، مسجد ضرار (مسجد منافقان) را بنا نهادند. آنها از رسول خدا برای اقامه نماز در مسجدشان درخواست کردند و حضرت فرمود: "اکنون من در حال سفر و بسیار مشغول هستم، چنانچه از این سفر برگردیم، به آن جا آمده و در مسجدتان نماز خواهیم گذارد. اما بعد از رفتن به تبوک خداوند آیات زیر را نازل کرد:

(گروهی دیگر از منافقان) کسانی هستند که مسجدی ساختند برای زیان رساندن (به اسلام)، و (تقویت) کفر، و تفرقه افکنی میان مؤمنان، و کمینگاهی برای کسی که از پیش با خدا و پیامبرش مبارزه کرده بود؛ آنها سوگند یاد می کنند که: «جز نیکی (و خدمت)، نظری نداشته ایم.» اما خداوند گواهی میدهد که آنها قطعة دروغگو هستند. (107) هرگز در آن (مسجد به عبادت) نایست! مسجدی که از روز نخست بر پایه تقوا بنا شده، شایسته تر است که در آن (به عبادت) بایستی؛ در آن، مردانی هستند که دوست می دارند پاکیزه باشند؛ و خداوند پاکیزگان را دوست دارد. (108) آیا کسی که شالوده آن را بر تقوای الهی و خشنودی او بنا

ص: 216

کرده بهتر است، یا کسی که شالوده آن را بر کنار پرتگاه سستی بنا نموده که ناگهان در آتش دوزخ فرو می ریزد؟! و خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمی کند. 109 بنایی را که آنها ساختند، همواره بصورت وسیله شک و تردید، در دلهایشان باقی می ماند؛ مگر این که دلهایشان پاره پاره شود (و بمیرند؛ و گرنه، هرگز از دل آنها بیرون نمی رود)؛ و خداوند دانا و حکیم است. 110

«سوره 9 آیات 107 الی 110»

منابع و مآخذ:

- التفسیر المنیر 38/11

- الدر المنثور 276/3

- صفوة التفاسیر 518/1

ص: 217

تصویر

ص: 218

تصویر

ص: 219

سریه عبدالله بن جحش

به سوی بطن نخله

خداوند در آیات 217 و 218 سوره بقره می فرماید:

از تو، در باره جنگ کردن در ماه حرام، سؤال می کنند؛ بگو: «جنگ در آن، (گناهی بزرگ است؛ ولی جلوگیری از راه خدا (و گرایش مردم به آیین حق) و کفر ورزیدن نسبت به او و (هتک احترام) مسجدالحرام، و اخراج ساکنان آن، نزد خداوند مهمتر از آن است؛ و ایجاد فتنه، (و محیط نامساعد، که مردم را به کفر، تشویق و از ایمان باز می دارد) حتی از قتل مهم تر است. و مشرکان، پیوسته با شما می جنگند، تا اگر بتوانند شما را از آیینتان برگردانند؛ ولی هر کس از شما که از آیینش برگردد، و در حال کفر بمیرد، تمام اعمال نیک گذشته او، در دنیا و آخرت، بر باد می رود؛ و چنین کسانی اهل دوزخند؛ و جاودانه در آن خواهند بود. (217) کسانی که ایمان آورده و کسانی که هجرت کرده و در راه خداجهاد نموده اند، آنها امید به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است. (218)

«سوره 2 آیات 217 و 218»

در جمادی الثانی سال دوم هجری رسول خدا گروهی متشکل از هشت تن از مهاجران را به فرماندهی عبدالله پسر جحش فرستاد تا بر سر راه کاروان تجاری به قریشیان که عمرو بن حضرمی و سه تن دیگر در آن بودند، کمین کنند. عمرو کشته شد و دو نفر دیگر به اسارت در آمدند. آن گاه عبدالله پسر جحش و یارانش با کاروانی برگشتند که شامل کالاهای تجاری طائف بود.

جنگ در روز اول ماه رجب که یکی از ماههای حرام است، رخ داده بود در حالی که مسلمانان به اشتباه آن را روز آخر جمادی الثانی پنداشته بودند. وقتی کاروان برگشت رسول خدا فرمود: «به خدا قسم من از شما نخواسته بودم که در ماه حرام بجنگید.» و رهبران قریش هم گفتند: "محمد جنگ در ماههای حرام را حلال نموده است، ماهی که در

ص: 220

اماکن، اقوام و نشانه ها آن هر کس احساس امنیت می کند (و ماهی که مردم در آن به دنبال معاش و زندگی شان می روند. آن گاه خداوند آیات فوق را نازل کرد. کل سرایا (1) و مأموریت ها آن گونه که در کتاب طبقات ابن سعد آمده است، بدین شرح است:

ص: 221


1- سریه با جمع آن سرایا به جنگهایی بین مسلمانان و مشرکان یا منافقان گفته میشود که رسول خدا شخصا در آن حضور نداشته است. در مقابل، غزوه و جمع آن غزوات به جنگهایی بین مسلمانان و مشرکان یا منافقان گفته می شود که رسول خدا شخصا در آن حضور داشته اند و فرماندهی جنگ به عهده خودشان بوده است. - مترجم

تصویر

ص: 222

تصویر

ص: 223

تصویر

ص: 224

تصویر

منابع و مآخذ:

- طبقات ابن سعد5/2 (و بعد از آن)

ص: 225

تصویر

ص: 226

بدر کبری

خداوند در آیات 123 الی 127 سوره آل عمران می فرماید:

خداوند شما را در «بدر» یاری کرد (و پیروز شدید)؛ در حالی که شما، (نسبت به آنها)، ناتوان بودید. پس، از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید، تا شکر نعمت اورا به جا آورده باشید! (123) در آن هنگام که به مؤمنان می گفتی: «آیا کافی نیست که پروردگارتان، شما را به سه هزار نفر از فرشتگان، که (از آسمان) فرود می آیند، یاری کند؟! (124) آری، امروز هم اگر استقامت و تقوا پیشه کنید، و دشمن به همین زودی به سراغ شما بیاید، پروردگارتان شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان نشان دار، مدد خواهد داد. (125) ولی این (یاری فرشتگان) را خداوند فقط برای بشارت، و اطمینان خاطر شما قرار داده؛ و گرنه، پیروزی تنها از جانب خداوند توانای حکیم است. (126) (این وعده را که خدا به شما داده،) برای این است که قسمتی از (پیکر لشکر) کافران را قطع کند؛ یا آنها را با ذلت برگرداند؛ تا مأیوس و ناامید، (به وطن خود بازگردند. (127)

«سوره 3 آیات 123 الی 127»

بعد از این که قریشیان املاک و اموال مسلمین را پس از مهاجرتشان به مدینه، توقیف کردند، به همان اندازه که قریش در این اندیشه بود که چگونه مسیر تجارتش به شام را از تعرض مسلمانانی که نیروهای شان در مدینه گرد آمده بودند، صیانت کند، مسلمانان هم به این فکر فرو رفتند که مسیر تجارتی قریشیان را ببندند. از این رو مسلمانان مدینه را به قصد بستن راه بر کاروان تجارتی قریشیان ترک کردند. در واقع، این نوعی محاصره اقتصادی مشروع قریش توسط مسلمانان بود. نتیجه کار «غزوه بدر گبری» بود که در هفدهم رمضان سال دوم هجری (13 مارس 624 م) رخ داد. خداوند در آیه 123 سوره آل عمران سپاه مسلمین در غزوه بدر را از لحاظ توانایی های مادی و ساز و برگ نظامی، ضعیف توصیف می کند.

ص: 227

پیروزی مسلمانان در جنگ بدر، نتایج حایز اهمیتی در بر داشت: با پخش شدن خبر پیروزی آنها در بدر، مسلمانان به عنوان یک قدرت نظامی جدی مورد توجه تمامی جزیره العرب واقع شدند. بت غرور قریش فرو ریخت و آسیب پذیر گردید. دیگر دستاورد جنگ بدر این بود که یهودیان مدینه به طور آشکار به بیان حسادت خود با مسلمانان پرداختند. خداوند می فرماید:

ای کسانی که ایمان آورده اید! محرم اسراری از غیر خود، انتخاب نکنید. آنها از هر گونه شر و فسادی درباره شما، کوتاهی نمی کنند. آنها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید. (نشانه های دشمنی از سخنانشان آشکار شده؛ و آنچه در دلهایشان پنهان می دارند، از آن مهمتر است. ما آیات (و راههای پیشگیری از شر آنها را برای شما بیان کردیم اگر بیندیشید. (118)

«سوره 3 آیه 118»

از این رو، قبیله یهودی بنو قینقاع که آشکارا دشمنی خود را ابراز کردند و توافق نامه با مسلمانان را زیر پا گذاشتند، از مدینه رانده شدند.

ص: 228

تصویر

ص: 229

غزوات حضرت رسول

تصویر

ص: 230

تصویر

ص: 231

تصویر

ص: 232

تصویر

پیامبر خدا هرگز آغازگر جنگ نبود، زیرا همواره در تلاش برای جلوگیری از هر گونه خونریزی بود. او پیامبر رحمت بود. اما وقتی وقوع یک نبرد اجتناب ناپذیر می شد، حضرت پیامبر در خط مقدم جنگ قرار داشت. در این جا پیامبر سخت و استوار بود. او چه در زمینه مهرورزی و رحمت بر مردم و چه در زمینه طرح ریزی و آمادگی نظامی برای نبرد و رسیدن به پیروزی فوق العاده بود.

از میان تمامی کاروانهایی که از مدینه با حوالی مدینه عبور می کردند، پیامبر تنها مجوز راه بستن بر کاروان هایی را می داد که به قریش تعلق داشت. زیرا این قریش بودند که جنگ اقتصادی را، با محاصره پیامبر در شعب ابی طالب در مکه و سپس با توقیف تمامی ثروت ها و دارایی های متعلق به مسلمانان مهاجر به مدینه آغاز نموده بودند.

ص: 233

تصویر

ص: 234

بنو قینقاع

خداوند در آیه 12 سوره آل عمران می فرماید: به کسانی که کافر شدند بگو: «(از پیروزی موقت خود در جنگ احد، شاد نباشید). بزودی مغلوب خواهید شد؛ و (سپس در رستاخیز به سوی جهنم، محشور خواهید شد. و چه بد جایگاهی است! (12)

«سوره 3 آیه 12»

هم چنین در آیات 118 الی 120 همین سوره می فرماید:

ای کسانی که ایمان آورده اید! محرم اسراری از غیر خود، انتخاب نکنید. آنها از هر گونه شر و فسادی درباره شما، کوتاهی نمی کنند. آنها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید. (نشانه های دشمنی از سخنانشان آشکار شده؛ و آنچه در دلهایشان پنهان می دارند، از آن مهمتر است. ما آیات و راههای پیشگیری از شر آنها را برای شما بیان کردیم اگر بیندیشید. (118) شما کسانی هستید که آنها را دوست دارید، اما آنها شما را دوست ندارند. و (شما) به همه کتابهای آسمانی ایمان دارید ولی (آنها) هنگامی که شما را ملاقات می کنند، (بدروغ می گویند:ایمان آورده ایم.» اما هنگامی که تنها می شوند، از شدت خشم بر شما، سر انگشتان خود را به دندان می گزند! بگو: «با همین خشم بمیرید! خدا از اسرار) درون سینه ها آگاه است.» (119) اگر نیکی به شما برسد، آنها را ناراحت می کند؛ و اگر حادثه ناگواری برای شما رخ دهد، خوشحال می شوند. ولی اگر (در برابرشان) استقامت و پرهیز گاری پیشه کنید، توطئه های آنان، به شما زیانی نمی رساند؛ زیرا خداوند بر آنچه انجام می دهند، احاطه دارد. (120)

«سوره 3 آیات 118 الی 120»

وقتی پیامبر خدا وارد مدینه شد، پیمان صلحی با قبایل یهودی مدینه منعقد کرد. دو شرط بسیار مهم در این پیمان وجود داشت:

1) یهودیان به هیچ فرد حمله کننده به مسلمین، کمک رسانی نکنند.

2) اگر دشمن حمله ناگهانی به شهر مدینه کرد، یهودیان به کمک مسلمانان بیایند.

ص: 235

اما بعد از شکست و کشته شدن مشرکان قریش در جنگ بدر (2 ه. ق)، قبایل یهودی مدینه، دشمنی و حسادت خود با مسلمانان را آشکار کردند و می گفتند: "محمد با کسی مواجه نشده است که جنگیدن بداند. اگر در آن نبرد با ما مواجه می شد، با نبردی روبرو می گردید که هیچ کس را یارای نزدیکی به آن نمی بود. به خدا سوگند، اگر محمد از قوم ما کسی را بکشد، زیر خاک برای ما بهتر از روی آن است به این ترتیب، پیمان را شکستند.

بعد از اعلام دشمنی و تنفر آشکار یهودیان، آنها شروع به استهزای مسلمانان نمودند. کار به جایی رسید که یک روز زن مسلمانی به بازار قبیله بنی قینقاع رفت تا جواهری از زیور آلات خود را بفروشد. او کنار زرگری از یهودیان قبیله بنوقینقاع نشست. زرگر کناره لباس او را به پشتش بست. وقتی زن بلند شد، عورتش آشکار شد، زرگر و اطرافیان بر او خندیدند. زن بانگ بر آورد. یک فرد مسلمان که در آن حدود بود، برجست و زرگر را گشت و گروهی از یهودیان بر سر آن مسلمان ریختند و وی را به قتل رساندند.

بدین ترتیب، یهودیان بنوقینقاع اولین قبیله یهودیان مدینه بودند که پیمانی را که با رسول خدا بسته بودند، شکستند. مسلمانان آنان را پانزده شبانه روز محاصره کردند تا این که بنو قینقاع تسلیم شدند. و با وساطت عبدالله بن أبی بن سلول از مدینه اخراج شدند.

منابع و مآخذ:

- ابن هشام 118/2

- البدایه و النهایه 3/4

- الطبری 481/2

ص: 236

تصویر

ص: 237

غزوه أحد

(15 شوال سال سوم هجری)

خداوند در آیه 152 سوره آل عمران می فرماید:

خداوند، وعده خود را به شما، (درباره پیروزی بر دشمن در احد، تحقق بخشید؛ در آن هنگام که دشمنان را به فرمان او، به قتل می رساندید؛ تا این که سست شدید و در کار (حفظ سنگرها) به نزاع پرداختید؛ و بعد از آن که خداوند آنچه را دوست میداشتید (از غلبه بر دشمن به شما نشان داد، نافرمانی کردید. بعضی از شما، خواهان دنیا بودند؛ و بعضی خواهان آخرت. سپس خداوند شما را از غلبه بر آنان بازگرداند؛ (و پیروزی شما به شکست انجامید؛) تا شما را بیازماید. و او شما را بخشید؛ و خداوند نسبت به مؤمنان، دارای احسان و بخشش است. (152)

«سوره 3 آیه 152»

قریش می خواست انتقام کشتگانش در نبرد بدر (2ه.ق) را بگیرد و برای تأمین هزینه این نبرد سودهای تجارت خویش را صرف کرد. همزمان با آمادگی سپاه (مشرکان) قریش برای نبرد، حضرت رسول هم یک نقشه عملیاتی قابل اطمینان را آماده نمودند. ایشان 50 نفر کمانگیر تیرانداز را برای دفع سواره نظام قریش روی کوه عینین (جبل الرماه یا کوه کمانگیران) به فرماندهی عبدالله بن جبیر منصوب کرد.

اما اغلب یک حرکت یا خطا، سرنوشت نبرد را تعیین می کند و بدون همدلی پیروزی به دست نمی آید. قریش در مراحل اولیه واقعا شکست خورده بود، اما اکثر تیراندازان از دستور رسول خدا نافرمانی کردند. پیامبر به آنها فرموده بود: «محل مأموریت خود را ترک نکنید. حتی اگر دیدید که ما در حال کشته شدن هستیم، برای دفاع یا کمک به ما، محل ماموریت خود را ترک نکنید. چنانچه شما محل مأموریت خود را ترک نکنید، ما پیروز میدان مبارزه خواهیم بود.» (اما این افراد به خاطر جمع آوری غنائم نافرمانی کردند. این نافرمانی موجب آن شد که قریش در موقعیت بهتری قرار گیرد و انتقام کشتگان بدر را بگیرد. در عین حال قریشیان قادر به انهدام کامل سپاه مسلمین در آن

ص: 238

اماکن، اقوام و نشانه ها روز نشدند؛ کما این که موفق به جلوگیری از دعوت رو به رشد اسلام نیز نگردیدند. هم چنین آنها نتوانستند راهی امن برای حرکت کاروان های تجاری شان به سرزمین شام باز کنند. خداوند در 80 آیه انتهایی سوره آل عمران شرح رخدادها و عبرتهای جنگ احد را متذکر شده است:

و (به یاد آور) زمانی را که (در آستانه جنگ احد) صبحگاهان، از میان خانواده خود، جهت انتخاب اردوگاه جنگ برای مؤمنان، بیرون رفتی. و خداوند، شنوا و داناست. (121) و (و به یاد آور) زمانی را که دو طایفه از شما تصمیم گرفتند سستی نشان دهند و از وسط راه بازگردند)؛ و خداوند باور آنها بود که از این فکر باز گردند)؛ و افراد با ایمان، باید تنها بر خدا توکل کنند. (122) و خداوند شما را در «بدر» یاری کرد و پیروز شدید)؛ در حالی که شما، (نسبت به آنها)، ناتوان بودید. پس، از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید، تا شکر نعمت اورا به جا آورده باشید! (123) در آن هنگام که به مؤمنان می گفتی: «آیا کافی نیست که پروردگارتان، شما را به سه هزار نفر از فرشتگان، که از آسمان) فرود می آیند، یاری کند؟!» (124) آری، امروز هم اگر استقامت و تقوا پیشه کنید، و دشمن به همین زودی به سراغ شما بیاید، پروردگارتان شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان نشان دار، مدد خواهد داد. (125) ولی این (یاری فرشتگان) را خداوند فقط برای بشارت، و اطمینان خاطر شما قرار داده؛ وگرنه، پیروزی تنها از جانب خداوند توانای حکیم است. (126) (این وعده را که خدا به شما داده) برای این است که قسمتی از (پیکر لشکر) کافران را قطع کند؛ یا آنها را با ذلت برگرداند؛ تا مأیوس و ناامید، (به وطن خود بازگردند. (127) هیچ گونه اختیاری درباره عفو کافران، یا مؤمنان فراری از جنگ، برای تو نیست؛ مگر این که (خدا) بخواهد آنها را ببخشد، یا مجازات کند؛ زیرا آنهاستمکارند. (128) و آنچه در آسمانها و زمین است، از آن خداست. هر کس را بخواهد (و شایسته بداند)، می آمرزد؛ و هر کس را بخواهد، مجازات می کند؛ و خداوند آمرزنده مهربان است. (129) و ای کسانی که ایمان آورده اید! ربا (و سود پول) را چند برابر نخورید. و از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید، تا رستگار شوید. (130) و از آتشی بپرهیزید که برای کافران آماده شده است! (131) و خدا و پیامبر را اطاعت کنید، تا مشمول رحمت شوید. (132) و شتاب کنید برای رسیدن به

ص: 239

آموزش پروردگارتان؛ و بهشتی که وسعت آن، آسمانها و زمین است؛ و برای پرهیزگاران آماده شده است. 133 (همان کسانی که در توانگری و تنگدستی، انفاق می کنند؛ و خشم خود را فرو می برند؛ و از (خطای مردم در می گذرند؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد 134 و کسانی که هرگاه مرتکب عمل زشتی شوند، یا به خود ستم کنند، خدا را یاد کرده و برای گناهان خود، طلب آمرزش می کنند - و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد؟ - و اصرار بر گناه، نمی ورزند، در حالی که آگاهند. 135 به چنین کسانی پاداششان آمرزش پروردگار است، و باغهایی بهشتی که از پای درختان آن، نهرها جاری است؛ جاودانه در آن می مانند؛ و چه نیکو است پاداش عمل کنندگان! 136 پیش از شما، ستتها (و مجازات های الهی بر طبق اعمال امتها) وجود داشت پس در روی زمین، گردش کنید و ببینید سرانجام تکذیب کنندگان (آیات خدا) چگونه بوده است؟! 137 این، بیان و هشداری است برای عموم مردم؛ و هدایت و اندرزی است برای پرهیزگاران. 138 و هرگز سست نشوید! و غمگین نگردید؛ و شما برترید اگر ایمان داشته باشید. 139 اگر (در جنگ احد، به شما جراحتی رسید (و ضربه ای وارد شد)، به آن جمعیت (نیز در جنگ بدر)، جراحتی همانند آن وارد گردید. و ما این روزها(ی پیروزی و شکست) را در میان مردم می گردانیم؛ (و این خاصیت زندگی دنیاست) تاخدا، افرادی را که ایمان آورده اند، مشخص سازد؛ و (خداوند) از میان خودتان، شاهدانی بگیرد. و خدا ستمکاران را دوست نمیدارد. 140 و تا خداوند، افراد باایمان را خالص گرداند (و ورزیده شوند)؛ و کافران را (بتدریج) نابود سازد. 141 آیا چنین پنداشتید که تنها با ادعای ایمان وارد بهشت خواهید شد، در حالی که خداوند هنوز مجاهدان از شما و صابران را مشخص نساخته است؟! 142 و شما مرگ (و شهادت در راه خدا) را، پیش از آن که با آن رو به رو شوید، آرزو می کردید؛ سپس آن را با چشم خود دیدید، در حالی که به آن نگاه می کردید (و حاضر نبودید به آن تن در دهید.) 143 محمد فقط فرستاده خداست؛ و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، شما به گذشته (و دوران جاهلیت) باز برمی گردید؟! و هر کس به گذشته باز گردد، هرگز به خدا ضرری نمی رساند؛ و خداوند بزودی شاکران (و ثابت قدمان) را پاداش خواهد داد. و 144 هیچ کس، جز به فرمان خدا، نمی میرد؛ سرنوشتی است تعیین شده؛

ص: 240

و هر کس پاداش دنیا را بخواهد (و در زندگی خود، در این راه گام بردارد،) سهمی از آن را به او خواهیم داد؛ و هر کس پاداش آخرت را بخواهد، سهمی از آن به او می دهیم؛ و بزودی شکر گزاران را پاداش خواهیم داد. (145) چه بسیار پیامبرانی که مردان الهی فراوانی به همراه آنان جنگ کردند. آنها هیچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان می رسید، سستی نکردند و ناتوان نشدند و تن به تسلیم ندادند؛ و خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد. (146) سخنشان تنها این بود که: «پروردگارا! گناهان و تندروی های ما در کارها را بر ما ببخش. قدمهای ما را استوار بدار. و ما را بر جمعیت کافران، پیروز گردان. (147) ز این رو خداوند پاداش دنیا، و پاداش نیک آخرت را به آنها داد؛ و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد. (148) ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از کسانی که کافر شده اند اطاعت کنید، شما را به گذشته هایتان بازمی گردانند؛ و سرانجام، زیانکار خواهید شد. (149) (آنها تکیه گاه شما نیستند،) بلکه ولی و پشتیبان شما، خداست؛ و او بهترین یاوران است. (150) بزودی در دلهای کافران، به سبب این که، چیزهایی را برای خدا همتا قرار دادند که (خداوند) هیچ گونه دلیلی درباره آن نازل نکرده بود، رعب و وحشت می افکنیم؛ و جایگاه آنها، آتش است؛ و چه بد است جایگاه ستمکاران! (151) و خداوند، وعده خود را به شما، (درباره پیروزی بر دشمن در أحد، تحقق بخشید؛ در آن هنگام که دشمنان را به فرمان او، به قتل می رساندید؛ تا این که سست شدید؛ و در کار (حفظ سنگرها) به نزاع پرداختید؛ و بعد از آن که خداوند آنچه را دوست می داشتید (از غلبه بر دشمن) به شما نشان داد، نافرمانی کردید. بعضی از شما، خواهان دنیا بودند؛ و بعضی خواهان آخرت. سپس خداوند شما را از غلبه بر آنان باز گرداند؛ (و پیروزی شما به شکست انجامید؛) تا شما را بیازماید. و او شما را بخشید؛ و خداوند نسبت به مؤمنان، دارای احسان و بخشش است. (152) (به خاطر بیاورید) هنگامی را که از کوه بالا می رفتید؛ و (یا در بیابان پراکنده میشدید؛ و از وحشت، به هیچ کس از عقب ماندگان) نگاه نمی کردید؛ درحالی که پیامبر از پشت سر، شما را صدا می زد. سپس اندوهها را یکی پس از دیگری به شما جزا داد؛ این بخاطر آن بود که دیگر نه برای از دست رفتن چیزی (مانند غنایم جنگی) غمگین شوید، و نه بخاطر مصیبتهایی که بر شما وارد می گردد. و خداوند از آنچه انجام می دهید، آگاه است. (153)؛ سپس به دنبال این غم و

ص: 241

اندوه، آرامشی بر شما فرستاد. این آرامش، به صورت خواب سبکی بود که (در شب بعد از حادثه أحد، گروهی از شما را فرا گرفت؛ اما گروه دیگری در فکر جان خویش بودند؛ (و خواب به چشمانشان نرفت.) آنها گمانهای نادرستی ۔ همچون گمانهای دوران جاهلیت - درباره خدا داشتند؛ و می گفتند: «آیا سهمی از پیروزی نصیب ما می شود؟!» بگو: «همه کارها (و پیروزیها) به دست خداست.» آنها در دل خود، چیزی را پنهان میدارند که برای تو آشکار نمیسازند؛ می گویند: «اگر ما سهمی از پیروزی داشتیم، در این جا کشته نمیشدیم.» بگو:اگر در خانه های خود نیز، بودید، آنهایی که کشته شدن بر آنها مقرر شده بود، قطعا به سوی قتلگاه های خود، بیرون می آمدند (و کشته می شدند. و اینها برای این است که خداوند، آنچه در سینه هایتان پنهان دارید، بیازماید؛ و آنچه را در دلهای شما از ایمان است، خالص گرداند؛ و خداوند از آنچه در درون سینه هاست، آگاه است.» (154) کسانی از شما که در روز رو به رو شدن دو جمعیت با یکدیگر (در جنگ احد)، فرار کردند، شیطان آنها را بر اثر بعضی از گناهانی که مرتکب شده بودند، به لغزش انداخت؛ ولی خداوند آنها را بخشید. زیرا خداوند، آمرزنده و دارای حلم است. (155) و ای کسانی که ایمان آورده اید! همانند کافران نباشید که چون برادرانشان به مسافرتی می روند (و می میرند) یا در جنگ شرکت می کنند (و کشته میشوند)، می گویند: «اگر آنها نزد ما بودند، نمی مردند و کشته نمی شدند!» (شما از این گونه سخنان نگویید، تا خدا این حسرت را بر دل آنها بگذارد. خداوند، زنده می کند و می میراند؛ (و زندگی و مرگ، به دست اوست؛) و خدا به آنچه انجام می دهید، بیناست. (156) و اگر در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، (زیان نکرده اید؛ زیرا) آمرزش و رحمت خدا، از آنچه آنها در طول عمر خود، جمع آوری می کنند، بهتر است. (157) و اگر بمیرید یا کشته شوید، به سوی خدا محشور میشوید. (و در جوار رحمت او خواهید بود.) (158) و به سبب رحمت الهی، در برابر مؤمنان، نرم و مهربان شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده می شدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب؛ و در کارها، با آنان مشورت کن !اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش و) بر خدا توکل کن؛ زیرا خداوند تو گل کنندگان را دوست دارد. (159) و اگر خداوند شما را یاری کند، هیچ کس بر شما غلبه نخواهد کرد؛ و اگر دست از یاری شما بردارد، کیست که بعد از او، شما

ص: 242

را یاری کند؟! و مؤمنان باید، تنها بر خداوند توکل کنند. (160) ممکن نیست هیچ پیامبری خیانت کند. و هر کس خیانت کند، روز رستاخیز، آنچه را در آن خیانت کرده، با خود به صحنه محشر) می آورد؛ سپس نتیجه اعمال هر کس، بطور کامل به او داده می شود؛ و به آنها ستم نخواهد شد. (161) آیا کسی که به دنبال رضای خدا بوده، همانند کسی است که به خشم الهی گرفتار شده و جایگاه او جهنم، و پایان کار او بسیار بد است؟! (162) و هر یک از آنان، درجه و مقامی در پیشگاه خدا دارند؛ و خداوند به آنچه انجام می دهند، بیناست. (163) و خداوند بر مؤمنان نعمت بزرگی بخشید، هنگامی که در میان آنها، پیامبری از خودشان برانگیخت؛ تا آیات او را بر آنها بخواند، و آنها را پاکیزه سازد و کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن، در گمراهی آشکاری بودند. (164) آیا هنگامی که مصیبتی (در أحد) به شما رسید، در حالی که دو برابر آن را (در بدر بر دشمن) وارد ساخته بودید، گفتید: «این مصیبت از کجاست»؟! بگو: «از ناحیه خود شماست که در جنگ احد، با دستور پیامبر مخالفت کردید)! خداوند بر هر چیزی تواناست. (165) و آنچه در احد، روزی که دو گروه (مؤمنان و کافران) با هم نبرد کردند به شما رسید، به فرمان خدا (و طبق سنت الهی) بود؛ و برای این بود که مؤمنان را مشخص کند. (166) و (نیز) برای این بود که منافقان شناخته شوند؛ آنهایی که به ایشان گفته شد: «بیایید در راه خدا نبرد کنید؛ یا (از حریم خود،) دفاع نمایید.» گفتند: «اگر می دانستیم جنگی روی خواهد داد، از شما پیروی می کردیم. اما می دانیم جنگی نمی شود.)» آنها در آن روز، به کفر نزدیکتر بودند تا به ایمان به زبان خود چیزی می گویند که در دلهایشان نیست. و خداوند به آنچه کتمان می کنند، آگاهتر است. (167) همان کسانی (از منافقان) که به برادران (مؤمن) خود . در حالی که از حمایت آنها دست کشیده بودند. گفتند: «اگر آنها از ما پیروی می کردند، کشته نمیشدند.» بگو: «(اگر می توانید مرگ افراد را پیش بینی کنید، پس مرگ را از خودتان دور سازید اگر راست می گویید!» (168) (ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مرده اند! بلکه زنده اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. (169) و آنها بخاطر نعمتهایی که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحالند؛ و بخاطر کسانی که هنوز به آنها ملحق نشده اند مجاهدان و شهیدان آینده، شادمانند؛ که نه ترسی بر آنهاست، و نه اندوهی خواهند داشت.

ص: 243

(170) و از نعمت خدا و فضل او (نسبت به خودشان نیز) مسرورند؛ و (می بینند که خداوند، پاداش مؤمنان را ضایع نمی کند. (171) کسانی که دعوت خدا و پیامبر را، پس از (آن همه) جراحاتی که به ایشان رسید، اجابت کردند (و به سوی میدان دیگری شتافتند) برای کسانی از آنها، که نیکی کردند و تقوا پیشه نمودند، پاداش بزرگی است. (172) (همان کسانی که بعضی از مردم، به آنان گفتند: «دشمنان برای حمله به شما گرد آمده اند؛ از آنها بترسید، اما این سخن، بر ایمانشان افزود؛ و گفتند: «خدا ما را بس است؛ و او بهترین حامی ماست.» (173) و به همین جهت، آنها از این میدان، با نعمت و فضل پروردگار، بازگشتند؛ در حالی که هیچ بدی به آنان نرسید: و خشنودی خدا را بدست آوردند؛ و خداوند دارای فضل و بخشش بزرگی است. (174) این فقط شیطان است که پیروان خود را (با سخنان و شایعات بی اساس، می ترساند. از آنها نترسید؛ و تنها از (مخالفت) من بترسید اگر ایمان دارید! (175) و کسانی که در راه کفر، شتاب می کنند، تو را غمگین نسازند! به یقین، آنها هرگز زبانی به خداوند نمی رسانند. و خدا می خواهد (آنها را به حال خودشان واگذارد؛ و در نتیجه،) بهره ای برای آنها در آخرت قرار ندهد. و برای آنها مجازات بزرگی است؟ (176) (آری،) کسانی که ایمان را دادند و کفر را خریداری کردند، هرگز به خدا زیانی نمی رسانند؛ و برای آنها، مجازات دردناکی است! (177) آنها که کافر شدند، (و راه طغیان پیش گرفتند،) گمان نکنند مهلتی که به آنان می دهیم، به سودشان است. ما به آنان مهلت میدهیم فقط برای این که بر گناهان خود بیفزایند و برای آنها، عذاب خوار کننده ای (آماده شده) است. (178) ممکن نبود که خداوند، مؤمنان را به همین گونه که شما هستید واگذارد، مگر آن که ناپاک را از پاک جدا سازد. و ممکن نبود که خداوند شما را از اسرار غیب، آگاه کند (تا مؤمنان و منافقان را از این راه بشناسید)؛ ولی خداوند از میان پیامبران خود، هر کس را بخواهد برمی گزیند؛ (و برای رهبری مردم از غیب آگاهش می کند پس به خدا و پیامبران او ایمان بیاورید! و اگر ایمان بیاورید و تقوا پیشه کنید، پاداش بزرگی برای شماست (179) کسانی که نسبت به آنچه خدا از فضل خویش به آنان داده، بخل می ورزند (و انفاق نمی کنند)، گمان نکنند این کار به سود آنهاست؛ بلکه برای آنها شر است؛ بزودی در روز قیامت، آنچه نسبت به آن بخل ورزیدند، همانند طوقی به گردنشان افکنده می شود. و میراث آسمانها و

ص: 244

زمین، از آن خداست؛ و خداوند، از آنچه انجام می دهید، آگاه است. (180) خداوند، سخن آنها [گروهی از یهود را که گفتند: «خدا فقیر است، و ما بی نیازیم »، شنید! بزودی آنچه را گفتند، و (نیز) کشتن پیامبران را به ناحق، خواهیم نوشت؛ و به آنها خواهیم گفت: «بچشید عذاب سوزان را!» (181) این بخاطر کارهایی است که با دست خود از پیش فرستاده اید و اینکه خداوند، نسبت به بندگان (خود)، هرگز ستم روا نمی دارد. (182) (اینها همان کسانی هستند) که گفتند: «خداوند از ما پیمان گرفته که به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم تا (به عنوان معجزه) یک قربانی بیاورد، که آتش (صاعقه) آن را بسوزاند!» بگو: پیامبرانی پیش از من، برای شما آمدند؛ و دلایل روشن، و آنچه را گفتید آوردند؛ اگر راست می گویید چرا آنها را به قتل رساندید؟!» (183) پس اگر این بهانه جویان) تو را تکذیب کنند، (چیز تازه ای نیست؛) پیامبران پیش از تو (نیز) تکذیب شدند؛ (پیامبرانی که دلایل آشکار، و نوشته های متین و محکم، و کتاب روشنی بخش آورده بودند. (184) و هر انسانی مرگ را می چشد؛ و شما پاداش خود را بطور کامل در روز قیامت خواهید گرفت؛ و هر کس از آتش (دوزخ) دور شده، و به بهشت وارد شود، نجات یافته و رستگار شده است و زندگی دنیا، چیزی جز مایه فریب نیست. (185) و به یقین (همه شما در اموال و جانهای خود، آزمایش می شوید و از کسانی که پیش از شما به آنها کتاب آسمانی داده شده و از مشرکان، سخنان آزار دهنده فراوان خواهید شنید. و اگر استقامت کنید و تقوا پیشه سازید، (شایسته تر است؛ زیرا این استقامت و تقوا) از کارهای مهم است (186) و (به خاطر بیاورید) هنگامی را که خدا، از کسانی که کتاب آسمانی به آنها داده شده، پیمان گرفت که حتما آن را برای مردم آشکار سازید و کتمان نکنید! ولی آنها، آن را پشت سر افکندند؛ و به بهای ناچیزی فروختند؛ و چه بد متاعی می خرند؟! (187) و گمان مبر آنها که از اعمال (زشت) خود خوشحال می شوند، و دوست دارند در برابر کار (نیکی) که انجام نداده اند مورد ستایش قرار گیرند، از عذاب (الهی) بر کنارند. (بلکه) برای آنها، عذاب دردناکی است! (188) و حکومت و مالکیت آسمانها و زمین، از آن خداست؛ و خدا بر هر چیزی تواناست. (189) به یقین در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و شد شب و روز، نشانه های (روشنی) برای خردمندان است. (190) (همان) کسانی که خدا را ایستاده و نشسته، و در حالی که بر پهلو خوابیده اند، یاد می کنند؛ و در

ص: 245

اسرار آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند؛ (و می گویند:) پروردگارا! اینها را بیهوده نیافریده ای؛ منزهی تو! ما را از عذاب دوزخ، نگاهدار. (191) پروردگارا! هر که را تو (بخاطر اعمالش، به آتش افکنی، او را خوار و رسوا ساخته ای؛ و برای ستمکاران، هیچ یاوری نیست. (192) پروردگارا! ما صدای منادی (تو) را شنیدیم که به ایمان دعوت می کرد که: «به پروردگار خود، ایمان بیاورید.» و ما ایمان آوردیم. پروردگارا! گناهان ما را ببخش؛ و بدیهای ما را بپوشان؛ و ما را با نیکان و در مسیر آنها) بمیران ! (193) پروردگارا! آنچه را بوسیله پیامبرانت به ما وعده فرمودی، به ماعطا کن؛ و ما را در روز رستاخیز، رسوا مگردان؛ زیرا تو هیچ گاه از وعده خود، تخلف نمی کنی. (194) پروردگارشان، درخواست آنها را پذیرفت؛ و فرمود: من عمل هیچ کسی از شما را، زن باشد یا مرد، ضایع نخواهم کرد؛ شما از جنس یکدیگر (و پیرو یک آیین). لذا کسانی که در راه خدا هجرت کردند، و از خانه های خود بیرون رانده شدند و در راه من آزار دیدند، و جنگ کردند و کشته شدند، بیقین گناهانشان را می بخشم؛ و آنها را در باغهای بهشتی، که از پای درختانش نهرها جاری است، وارد می کنم. این پاداشی است از طرف خداوند؛ و بهترین پاداشها نزد خدا است. (195) از آمد و شد (پیروزمندانه) کافران در شهرها، تو را نفریبد! (196) این متاع ناچیزی است؛ و سپس جایگاهشان دوزخ است، و چه بد جایگاهی است ! (197) ولی کسانی که (ایمان دارند، و ) از (نافرمانی) پروردگارشان می پرهیزند، برای آنها باغهایی بهشتی است، که از پای درختانش نهرها جاری است؛ جاودانه در آن خواهند بود. این، (نخستین) پذیرایی است که از سوی خداوند به آنها می رسد؛ و آنچه در نزد خداست، برای نیکان بهتر است ! (198) و از اهل کتاب، کسانی هستند که به خدا، و آنچه بر شما نازل شده، و آنچه بر خودشان نازل گردیده، ایمان دارند؛ در برابر فرمان خدا خاضعند؛ و آیات خدا را به بهای ناچیزی نمی فروشند. پاداش آنها، نزد پروردگارشان است. خداوند، سریع الحساب است. تمام اعمال نیک آنها رابسرعت حساب می کند، و پاداش می دهد.) (199) و ای کسانی که ایمان آورده اید! (در برابر مشکلات و هوسها، استقامت کنید و در برابر دشمنان، پایدار باشید و از مرزهای خود، مراقبت کنید و از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید، شاید رستگار شوید! (200)

«سوره 3 آیات 120 الی 200»

ص: 246

منابع و مآخذ:

- ابن هشام 21/3

- البدایه و النهایه 17/4

- الطبری 522/2

- الکامل فی التاریخ 110/2

ص: 247

تصویر

ص: 248

حمراء الأسد

خداوند در آیات 172 الی 175 سوره آل عمران می فرماید:

کسانی که دعوت خدا و پیامبر را، پس از (آن همه) جراحاتی که به ایشان رسید، اجابت کردند؛ (و به سوی میدان دیگری شتافتند؛) برای کسانی از آنها، که نیکی کردند و تقوا پیشه نمودند، پاداش بزرگی است. (172) (همان کسانی که بعضی از مردم، به آنان گفتند: «دشمنان برای حمله به شما گرد آمده اند؛ از آنها بترسید، اما این سخن، بر ایمانشان افزود؛ و گفتند: «خدا ما را بس است؛ و او بهترین حامی ماست.» (173) به همین جهت، آنها از این میدان، با نعمت و فضل پروردگار، باز گشتند؛ در حالی که هیچ بدی به آنان نرسید؛ و خشنودی خدا را بدست آوردند؛ و خداوند دارای فضل و بخشش بزرگی است. (174) این فقط شیطان است که پیروان خود را (با سخنان و شایعات بی اساس، می ترساند. از آنها نترسید؛ و تنها از (مخالفت) من بترسید اگر ایمان دارید! (175)

«سوره 3آیات 172 الی 175»

روز بعد از جنگ احد رسول خدا و مسلمانان به تعقیب ابوسفیان و مشرکان از شهر بیرون رفتند تا قریشیان بدانند شکست مسلمانان باعث ضعف و ترس آنها نشده است. پیامبر و اصحابش به حمراء الأسد رسیدند. مردی به نام معبد بن ابی معبد از قبیله خزاعه از کنار آنها گذشت. قبیله خزاعه رازدار رسول خدا بودند. معبد به سوی ابوسفیان و همراهانش رفت. وقتی به آنها رسید، در منطقه الروحا واقع در میانه راه مکه و مدینه بودند. معبد به ابوسفیان گفت: «محمد و اصحابش در تعقیب شما هستند. من هرگز چنین نیروی مجتمعی را ندیده بودم. آنها با درونهای آتشین به دنبال شما روان هستند.» ابوسفیان و همراهانش راه فرار به سوی مکه را در پیش گرفتند، آن شب در منطقه حمراء الأسد مسلمانان 500 مشعل روشن کردند که از فاصله بسیار در صحرا قابل رؤیت بود. این شعله های آتش، تعداد مسلمانان را هزاران نفر وانمود می کرد.

ص: 249

منابع و مآخذ:

- ابن خلدون 27/2

- ابن هشام 45/3

- البدایه و النهایه 47/4

- عیون الأثر، 38/2

ص: 250

تصویر

ص: 251

بنو نضیر

(ربیع الأول، سال 4 هجری)

خداوند در آیات 7و8 سوره حشر می فرماید:

آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به پیامبرش باز گرداند، از آن خدا و پیامبر و خویشاوندان او، و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا این اموال عظیم) درمیان ثروتمندان شما دست به دست نگردد. آنچه را پیامبر برای شما آورده بگیرید (و اطاعت کنید)، و از آنچه شما را نهی کرده خودداری نمایید؛ و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است! (7) (این اموال) برای مهاجران نیازمندی است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند در حالی که فضل الهی و رضای او را می طلبند و خدا و پیامبرش را یاری می کنند و آنها راستگویانند. (8)

«سوره 59 آیات 7و 8»

پیامبر خدا و تعدادی از اصحابش، با هم به سوی قبیله بنونضیر یکی از سه قبیله (اصلی) یهودیان مدینه حرکت کردند تا از آنان برای خونبهای دو نفر از افراد قبیله بنی عامر که کشته شده بودند، یاری بگیرد. زیرا بر اساس مفاد پیمان نامه ای با بتونضیر قرار شده بود که آنها در مورد خونبها به پیامبر کمک کنند. وقتی پیامبر علت حضورش را برای آنها تبیین نمود، گفتند: «آری، ای ابوالقاسم، ما این مبلغ را پرداخت خواهیم کرد. اما اکنون برای ملاقات ما آمده ای، بر سر سفره ما بنشین و سپس با آنچه در خواست نمودهای برگرد.»

در زمانی که پیامبر منتظر بود و بر دیوار یکی از خانه های بنونضیر تکیه داده بود، رهبران آنها در نهان به یکدیگر گفتند: مطمئنا هرگز دوباره این مرد را در چنین وضعیتی نخواهید یافت. لذا چه کسی آمادگی دارد تا از این خانه بالا رود و سنگ بزرگی برسرش اندازد و ما را از او راحت نماید؟

ص: 252

واقعیت این است که اسلام جدیت و تسامح را با یکدیگر دارد. اما اسلام به دیگران این اجازه را نمی دهد که مزیت تسامح اسلامی دستاویز و مستمسکی برای آسیب رساندن به اسلام یا مکر علیه آن گردد. رأفت اسلامی نقش محافظتی برای تقویت قدرت تعالیم اسلامی را ایفا می کند.

پیامبر به وسیله جبرئیل از موضوع اطلاع یافت و از منطقه بنونضیر خارج شد. سپس محمدبن مسلمه انصاری را نزدشان فرستاد تا این موضوع را به آنها منتقل نماید که او در جریان کامل و دقیق نقشه آنها برای قتل خود قرار گرفته است. یهودیان بنونضیر هیچ حرفی نزدند. رسول خدا به آنها ده روز وقت داد تا به طور کامل از مدینه خارج شوند و به آنها اخطار دادند چنان چه بعد از مدت مقرر هنوز در شهر باشند، کشته خواهند شد. در این جا دیگر گذشت جایی ندارد، چون موضع طرف مقابل کینه ورزی و حیله گری و پیمان شکنی است.

منافقان مدینه به رهبران بنونضیر گفتند که از آنها حمایت خواهند کرد. عبدالله بن أبی بن سلول به آنها گفت: «از خانه های تان خارج نشوید و در قلعه های تان باقی بمانید.» پیامبر خدا آنها را محاصره کرد. چند روز همین وضعیت ادامه داشت؛ آن گاه برای نشان دادن شدت جدیت مسلمانان دستور آتش زدن شش درخت خرما توسط رسول خدا صادر شد. با توجه به این که هیچ راه دیگری وجود نداشت و جدیت تصمیم مسلمانان هم بر بنونضیر ثابت شده بود، رهبران آنها تصمیم به تسلیم گرفتند. به بنونضیر اجازه ترک مدینه داده شد تا بجز هر گونه تجهیزات نظامی، هر آنچه از دارایی های شان را که می توانند با خود حمل کنند و ببرند. در نهایت آنها با 600 شتر و دارایی که بار این شتران بود، شهر را ترک کردند. آنها به سمت منطقه خیبر رفتند و در آن جا مستقر شدند. آیات زیر درباره بنو نضیر و دارایی هایی که آنها در مدینه به جای گذاشتند، نازل شد. آن جا که در آیات 7 الی 19 سوره حشر می فرماید:

آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به پیامبرش باز گرداند، از آن خدا و پیامبر و خویشاوندان او، و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا این اموال

ص: 253

عظیم) در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد. آنچه را پیامبر برای شما آورده بگیرید (و اطاعت کنید)، و از آنچه شما را نهی کرده خودداری نمایید؛ و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است! (7) (این اموال) برای مهاجران نیازمندی است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند در حالی که فضل الهی و رضای او را می طلبند و خدا و پیامبرش را یاری می کنند؛ و آنها راستگویانند. (8) و برای نیازمندان از کسانی است که در این سرا [سرزمین مدینه و در سرای ایمان پیش از مهاجران مسکن گزیدند و کسانی را که به سویشان هجرت کنند دوست می دارند، و در دل خود نیازی به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمی کنند و آنها را بر خود مقدم می دارند هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند؛ و کسانی که از بخل و حرص نفس خویش باز داشته شده اند رستگارانند. (9) (همچنین) کسانی که بعد از آنها بعد از مهاجران و انصار آمدند و می گویند: «پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دلهایمان حسد و کینه ای نسبت به مؤمنان قرار مده. پروردگارا، تو رئوف و مهربانی.» (10) و آیا منافقان را ندیدی که پیوسته به برادران کافرشان از اهل کتاب می گفتند: «اگر شما را (از وطن) بیرون کنند، ما هم با شما بیرون خواهیم رفت و هرگز از هیچ کس درباره شما اطاعت نخواهیم کرد؛ و اگر با شما پیکار شود، یاریتان خواهیم نمود»؟! خداوند شهادت می دهد که آنها دروغ می گویند. (11) و اگر آنها را بیرون کنند با آنان بیرون نمی روند، و اگر با آنها پیکار شود یاریشان نخواهند کرد، و اگر یاریشان کنند پشت (به میدان) کرده فرار می کنند؛ سپس کسی آنان را یاری نمی کند. (12) به وحشت از شما در دلهای آنها بیش از ترس از خداست؛ این بخاطر آن است که آنها گروهی نادانند.(13) آنها همگی جز در دژهای محکم یا از پشت دیوارها باشما نمیجنگند. پیکارشان در میان خودشان شدید است، (اما در برابر شما ضعیف !) گمان می کنی آنها متحدند، در حالی که دلهایشان پراکنده است؛ این بخاطر آن است که آنها گروهی هستند که تعقل نمی کنند. (14) (مثل این گروه از یهود) مثل کسانی است که کمی پیش از آنان بودند، کیفر کار خود را چشیدند و برای آنها عذابی دردناک است! (15) آنها مثل شیطانند که به انسان گفت: «کافر شو (تا مشکلات تو را حل کنم).» اما هنگامی که کافر شد گفت : «من از تو بیزارم، من از خداوندی که پروردگار جهانیان است بیم دارم.» (16) سرانجام کار آن در این

ص: 254

شد که در آتش دوزخ خواهند بود، جاودانه در آن می مانند؛ و این است کیفر ستمکاران! (17) و ای کسانی که ایمان آورده اید! تقوای الهی پیشه کنید؛ و هر کس باید بنگرد تا برای فردایش چه چیز از پیش فرستاده؛ و تقوای الهی داشته باشید که خداوند از آنچه انجام می دهید آگاه است. (18) و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد؛ آنها گناهکارانند. (19)

«سوره 59 آیات 17 الی 19»

منابع و مآخذ:

- ابن هشام 108/3

- البدایه و النهایه 74/4

- الطبری 2/ 550

- الکامل فی التاریخ 119/2

- عیون الأثر 48/2

ص: 255

تصویر

ص: 256

تصویر

ص: 257

یهودیان خیبر

(ایمان آورندگان به جبت و طاغوت)

خداوند در آیات 51 الی 53 سوره نساء می فرماید:

آیا ندیدی کسانی را که بهره ای از کتاب آسمانی به آنان داده شده، با این حال، به «جبت» و «طاغوت» بت و بت پرستان ایمان می آورند، و درباره کافران می گویند: «آنها، از کسانی که ایمان آورده اند، به راه هدایت نزدیک ترند»؟! (51) آنها کسانی هستند که خداوند، ایشان را از رحمت خود، دور ساخته است؛ و هر کس را خدا از رحمتش دور سازد، هرگز یاوری برای او نخواهی یافت. (52) آیا آنها (یهود سهمی در حکومت دارند که بخواهند چنین داوری کنند)؟! در حالی که اگر چنین بود کمترین حقی را به مردم نمی دادند. (53)

«سوره 4 آیات 51 الی 53»

به دلایلی که در بخش قبلی مورد بحث قرار گرفت، بنونضیر از مدینه اخراج شدند. تعدادی از رهبران آنها نظیر حیی بن اخطب نضری و سلام بن مشکم و کنانه بن ابی الحقیق و هوذه بن قیس الوائلی به سوی مکه سفر نمودند تا رهبران قریش را دعوت و تهییج و تحریک به جنگ علیه پیامبر خدا نمایند. نمایندگان بنونضیر گفتند: «ما همراه شما علیه او خواهیم جنگید تا او را نابود کنیم، ابوسفیان گفت: «خوش آمدید، محبوب ترین افراد برای ما کسانی اند که در دشمنی با محمد به ما یاری برسانند، اما ما تنها در صورتی به شما اطمینان و از ناحیه شما احساس ایمنی خواهیم کرد که شما در مقابل خدایان ما به سجده در افتید.» نمایندگان بنی نضیر در مقابل بتهای قریشیان به سجده افتادند، آن گاه رهبران قریش گفتند: ای گروه یهودیان، شما مردم صاحب دانش و اهل کتاب نخستین هستید. ما را مطلع کنید که ریشه اختلاف ما و محمد چیست؟ آیا دین ما بهتر است یا دین محمد؟ آیا راه ما درست تر است یا محمد؟ یهودیان بنو نضیر پاسخ دادند: «قطعا دین شما

ص: 258

بهتر از دین اوست و شما بهره بیشتری از حقیقت نسبت به او دارید. و شما بر طریق هدایت هستید، زیرا به تکریم این خانه مشغولید و به زائران آن آب می نوشانید و حیوانات را قربانی می نمایید و شما چیزهایی را می پرستید که پدرانتان می پرستیدند. بنابراین، قطعا شما از بهره والاتری از حقیقت نسبت به او برخور دارید. در این جا بود که خداوند آیات فوق را درباره این رفتار آنها نازل کرد.

همچنین رهبران بنونضیر اقدام به مذاکره با قبیله غطفان، برای تحریک آنها به جنگ بر ضد رسول خدا، نمودند. آنها به عنوان مشوقی اضافی، به قبیله غطفان قول نصف محصول خرمای نخلستان های خیبر را دادند.

آن گاه، قریش، غطفان، بنومه، أشجع، سلیم و اسد و سایر قبایل با اجتماع نیروی شان آماده حمله به مدینه شدند. این اتحاد و تجهیز قوا، به وقوع جنگ معروف به گروهها یا احزاب منجر شد. جنگ خندق نام دیگر این نبرد است که در شوال سال پنجم هجری به وقوع پیوست.

منابع و مآخذ

- ابن خلدون 29/2

- ابن هشام 137/3

- البدایه و النهایه 92/4

- الطبری 564٫2

- عیون الأثر 55/2

ص: 259

تصویر

ص: 260

غزوه خندق

(جنگ احزاب، شوال سال پنجم هجری)

در آیات 10و11 سوره احزاب می فرماید:

به خاطر بیاورید زمانی را که آنها از طرف بالا و پایین (شهر) بر شما هجوم آوردند (و مدینه را محاصره کردند) و زمانی را که چشمها از شدت وحشت خیره شده و دلها به گلوگاه رسیده بود، و گمانهای گوناگون بدی به خدا می بردید. (10) آن جا بود که مؤمنان آزمایش شدند و تکان سختی خوردند. (11)

سوره 33 آیات 10 و 11»

قبیله خزاعه یک پیک از مکه به مدینه فرستادند. اگر چه این سفر به طور معمول 6 روز طول می کشید، آنها این مأموریت را در چهار روز به انجام رساندند. مأموریت آنها، اطلاع رسانی به پیامبر خدا در مورد حمله قریب الوقوع احزاب به مدینه بود.

سلمان فارسی پیشنهادی به رسول خدا ارائه کرد: «ای رسول خدا، وقتی ما در سرزمین فارس مورد حمله قرار می گرفتیم، و از سواره نظام دشمن ترس داشتیم و وقتی در محاصره بودیم، دور خودمان خندق حفر می کردیم، بدین ترتیب، مسلمانان مشغول حفر خندق در قسمت شمالی شهر مدینه شدند. کار 9 یا 10 روز به طول انجامید. نیروهای قریش و متحدانشان سر رسیدند. آنها 10000 نیروی جنگی بودند. آنها در شمال مدینه أردو زدند، زیرا آنجا تنها جایی بود که برای حمله مناسب بود. ورودی های شرقی و غربی شهر مدینه مناسب جنگ نبود، زیرا پوشیده از سنگهای آتشفشانی و صخره های سنگی بود. جنوب شهر هم به دلیل پوشش به وسیله نخل های خرما و همچنین قرار گرفتن کوه عیر، مناسب جنگ نبود.

در همین زمان بود که بنوقریظه نیز، عهدشان را شکستند. خداوند در آیات زیر از سوره احزاب به موضوعات فوق اشاره دارد:

ص: 261

(به خاطر بیاورید) زمانی را که آنها از طرف بالا و پایین (شهر) بر شما هجوم آوردند (و مدینه را محاصره کردند) و زمانی را که چشمها از شدت وحشت خیره شده و دلها به گلوگاه رسیده بود، و گمانهای گوناگون بدی به خدا می بردید. (10) آن جا بود که مؤمنان آزمایش شدند و تکان سختی خوردند. (11) و (نیز به خاطر آورید زمانی را که منافقان و بیماردلان می گفتند: «خدا و پیامبرش جز وعده های دروغین به ما نداده اند.» (12) و (نیز به خاطر آورید) زمانی را که گروهی از آنها گفتند: «ای اهل یثرب (ای مردم مدینه)! این جا جای ماندن شما نیست؛ به خانه های خود باز گردید.» و گروهی از آنان از پیامبر اجازه (باز گشت) می خواستند و می گفتند: «خانه های ما بی حفاظ است.» در حالی که بی حفاظ نبود؛ آنها فقط می خواستند (از جنگ) فرار کنند. (13)

«سوره 33آیات 10 الی 13»

سعد بن عباده به وسیله تیری مجروح شد. رسول خدا او را به محلی که برای رسیدگی به مجرومان تعبیه شده بود، و نزدیک مسجدش در چادر رفیده اسلمی قرار داشت، منتقل کرد. پس از یک ماهی که از محاصره شهر می گذشت، نعیم بن مسعود اشجعی بر پیامبر خدا وارد و به دین اسلام مشرف شد، در حالی که احزاب هیچ اطلاعی از مسلمان شدن وی نداشتند. او به رسول خدا برای هر گونه کمک، اعلام آمادگی نمود. پیامبر به او فرمود: «جنگ حیله و تدبیر است. یعنی از حیله و تدبیر باید در صورت امکان برای خاتمه جنگ استفاده کرد. نعیم با روشی هوشمندانه و توأم با حکمت، موفق به ایجاد تفرقه بین احزاب شد. همچنین خداوند تند بادی فرستاد که چادرهای لشکر احزاب را وارونه و دیگهای آنها را واژگون و آتش آنها را خاموش نمود. بنابراین احزاب با ناامیدی کامل از پیروزی و تفوق در جنگ عقب نشینی کردند و راهی خانه های شان شدند.

ص: 262

خداوند در آیه 9 سوره احزاب می فرماید:

ای کسانی که ایمان آورده اید! نعمت خدا را بر خود به یاد آورید آنگاه که (در جنگ احزاب) لشکرهایی (عظیم) به سراغ شما آمدند؛ ولی ما باد و طوفان سختی بر آنان فرستادیم و لشکریانی که آنها را نمی دیدید (و به این وسیله آنها را در هم شکستیم)؛ و خداوند همیشه به آنچه انجام می دهید بینا است. 9

«سوره 33آیه 9 »

منابع و مآخذ:

- ابن خلدون 8/2

- ابن هشام 131/3

- البدایه و النهایه 104/4

- الطبری 571/2

- الکامل فی التاریخ 125/2

- عیون الأثر 59/ 2

ص: 263

تصویر

ص: 264

تصویر

ص: 265

غزوه بنو قریظه

(ذی القعده سال پنجم هجری)، ابولبابه یارفاعه بن عبدالمنذر

خداوند در آیه 102 سوره توبه می فرماید:

و گروهی دیگر (مؤمنانی هستند که به گناهان خود اعتراف کرده اند؛ و کار خوب و بد را به هم آمیخته اند؛ امید می رود که خداوند توبه آنها را بپذیرد؛ به یقین، خداوند آمرزنده و مهربان است. (102)

«سوره 4 آیه 102»

حمله مسلمانان بر قبیله بنو قریظه، تنها پاسخی به خیانت آشکار و پیمان شکنانه آنان بود. آنها مفاد پیمانی را نقض کردند که براساس آن ملزم به دفاع از مسلمانان در برابر حمله دشمن خارجی بودند. اما در زمان حمله دشمن خارجی، به جای دفاع از مسلمانان، به طور آشکار طرف دشمنان را گرفتند. آن هم وقتی که 10000 جنگجو را آماده حمله از شمال مدینه به این شهر دیدند و به اشتباه چنین ارزیابی نمودند که این پایان کار مسلمانان است.

این خیانت آشکار و ریا کاری مستوجب مکافات عادلانه ای بود. بنابراین، مسلمانان به سوی بنو قریظه حرکت و آنها را به محاصره خود در آوردند. هیچ کس از بنوقریظه را جرأت این نبود که از مسلمانان راجع به عملکردشان سؤالی بکند، زیرا آنها خود بهتر از هر کسی می دانستند که چه خیانت و پیمان شکنی در رفتارشان داشته اند. اما آنها از آبولبابه دعوت کردند، به نزدشان برود. پس از کسب اجازه از رسول خدا أبولبابه وارد قلعه یهودیان بنو قریظه شد. یهودیان بنو قریظه در مقابل او گریستند و گفتند: «ای ابولبابه، آیا تو فکر می کنی ما باید قضاوت محمد را در مورد خودمان بپذیریم» آبولبابه گفت: «آری» و سپس اشاره به گلویش کرد که علامتی از تفهیم این موضوع به آنها بود که مسلمانان قصد گشتن آنها را دارند. آبولبابه گفت: «به خدا قسم، هنوز قدم از قدم برنداشته بودم که دانستم

ص: 266

به خدا و پیامبر خدا خیانت کرده ام.» وقتی به مسجد پیامبر برگشت، خود را به یکی از ستونهای مسجد بست و گفت: «من این مکان را ترک نخواهم کرد تا این که خداوند مرا به خاطر آنچه کرده ام، بیامرزد و ببخشد.» ابولبابه شش شب و بنابر روایتی بیست شب در همان جا ماند. قبل از هر نماز همسرش می آمد و دستانش را برای وضو و نماز باز می کرد و پس از اتمام نماز، وی خود را به همان ستون محکم می کرد. این روند تا زمان نزول آیات زیر ادامه داشت:

و گروهی دیگر (مؤمنانی هستند که) به گناهان خود اعتراف کرده اند؛ و کار خوب و بد را به هم آمیخته اند؛ امید می رود که خداوند توبه آنها را بپذیرد؛ به یقین، خداوند آمرزنده و مهربان است. (102) از اموال آنهاصدقه ای (بعنوان زکات) بگیر، تا بوسیله آن، آنها را پاک سازی و پرورش دهی؛ و (به هنگام گرفتن زکات،) به آنها دعا کن که دعای تو، مایه آرامش آنهاست؛ و خداوند شنواو داناست. (103) آیا نمی دانستند که فقط خداوند توبه را از بندگانش می پذیرد، و صدقات را می گیرد، و خداوند توبه پذیر و مهربان است؟! (104)

«سوره 9 آیات 102 الی 104»

در نهایت رهبران یهودیان بنوقریظه تن به حکمیت سعد بن معاذ دادند. سعد را از چادر رفیده اسلمی (بیمارستان صحرایی) آوردند و او هم حکم داد که مردان بنوقریظه باید کشته شوند، اموالشان تقسیم گردد و زنان و کودکانشان هم به اسارت در آیند. آیات زیر از سوره احزاب در مورد غزوه بنوقریظه نازل شد:

و خدا کافران را با دلی پر از خشم (از میدان جنگ احزاب) باز گرداند بی آن که نتیجه مطلوبی (از کار خود) گرفته باشند؛ و خداوند (در این میدان)، مؤمنان را از جنگ بی نیاز ساخت و پیروزی را نصیبشان کرد)؛ و خدا تواناو شکست ناپذیر است. (25) و خداوند گروهی از اهل کتاب یهودی را که از آنان مشرکان عرب حمایت کردند از قلعه های محکمشان پایین کشید و در دلهایشان وحشت افکند؛ (و کارشان به جایی رسید که) گروهی را به قتل می رساندید و گروهی را اسیر می کردید. (26) و زمینها و خانه ها و اموالشان را در اختیار شما گذاشت، و (همچنین) زمینی را که هرگز در آن گام ننهاده بودید؛

ص: 267

و خداوند بر هر چیزی تواناست. 27

«سوره 33 آیات 25 الی 27»

منابع و مآخذ:

- ابن هشام 141/3

- أسد الغابه 375/2

- الروض الأنف 268/2

- الطبری 581/2

- فتوح البلدان 34

ص: 268

تصویر

ص: 269

المریسیع

(غزوه بنی مصطلق شعبان سال پنجم هجری)

حارث بن ضرار بزرگی بنی مصطلق (از قبیله خزاعه) هر چقدر توانست از جنگجویان قوم خود و اعراب بادیه نشین را برای جنگ با رسول خدا جمع آوری نمود. پیامبر خدا با اطلاع از موضوع، با 700 مرد جنگی در دوم شعبان سال پنجم هجری به قصد در هم شکستن نیروهای حارث حرکت کردند. دو لشکر یکدیگر را در محل چشمه آب المریسیع ملاقات کردند. و دیری نپایید که حارث و نیروهایش شکست خوردند.

در مسیر راه این غزوه، بین غلام عمر بن خطاب و جهجاه بن مسعود که از هم پیمانان قبیله خزرج بود، در گیری رخ داد. غلام عمر ضربه ای بر هم پیمان خزرجیان نواخت. به دنبال این واقعه، عبدالله پسر بی پسر سلول رهبر منافقان مدینه عصبانی شد و گفت: «به خدا قسم اگر به مدینه برگردیم، عزیزترین ما ذلیل ترین ما را از شهر اخراج خواهد کرد.» رسول خدا اوضاع را آرام و مانع بروز فتنه شد و برای انحراف اذهان و به فراموشی سپرده شدن موضوع، دستور بازگشت سریع به مدینه را صادر فرمود. وقتی زید پسر آرقم سخنان عبدالله پسر آبی را به گوش رسول خداترساند، پسر آبی قسم دروغین یاد کرد که هرگز چنین سخنانی را نگفته است و زید از دروغگویان است. برای برائت زید از تهمت دروغگویی، خداوند آیه زیر را نازل فرمود:

تا آن را وسیله تذکری برای شما قرار دهیم و گوشهای شنوا آن را دریابد (و درک کند). (12)

«سوره 61 آیه 12»

(بدین ترتیب) همگان دانستند که زید حقیقت را گفته است و از آن پس او به "صاحب گوشهای شنوا" ("ذو الأذن الواعیة") مشهور شد.

ص: 270

در شأن عبدالله پسر بی رهبر منافقان (شهر مدینه) هم آیات زیر در سوره منافقین نازل شد:

هنگامی که به آنان گفته شود: «بیایید تا پیامبر خدا برای شما طلب آمرزش کند.»، سرهای خود را از روی استهزا و غرور) تکان می دهند؛ و آنها را می بینی که از سخنان تو اعراض کرده و تکبر می ورزند. (5) برای آنها آمرزش بخواهی یا نخواهی برایشان تفاوت نمی کند، هرگز خداوند آنان را نمی بخشد؛ زیرا خداوند گروه فاسقان (لجوج و منافق) را هدایت نمی کند. (6) آنها کسانی هستند که می گویند: «به افرادی که نزد پیامبر خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند.» (غافل از این که) خزاین آسمانها و زمین از آن خداست، ولی منافقان نمی فهمند. (7) آنها می گویند: «اگر به مدینه باز گردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون می کنند. در حالی که عزت مخصوص خدا و پیامبر او و مؤمنان است؛ ولی منافقان نمی دانند. (8) ای کسانی که ایمان آورده اید! اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند! و کسانی که چنین کنند، زیانکارانند. (9)

«سوره 63 آیات 5 الی 9»

ابن ابی بن سلول به قسم دروغ قانع نبود. علاوه بر آن، در همان غزوه او آغازگر ماجرایی بود که به «حادثه افکن» معروف است.

وقتی لشکر مسلمانان در حال برگشت از غزوه بنو مصطلق بودند، عایشه برای یافتن گردن بندش که قبلا در اطراف اردوگاه گم کرده بود، از اردوگاه خارج شد. وقتی وی به محل اردوگاه برگشت، خود را تنها یافت. صفوان بن معطل که وظیفه او این بود که کمی عقب تر از سپاه حرکت کند و مراقب و یابنده اشیایی باشد که در مسیر حرکت بر زمین افتاده است، عایشه را دید، بلافاصله او را شناخت. شتر خویش را تقدیم عایشه نمود و عایشه سوار بر شتر شد. آن گاه صفوان مهار شتر را در دست گرفت و شتر را به سوی مدینه هدایت نمود. وقتی آنها به مدینه رسیدند، میانه روز بود. وقتی عبدالله بن أبی بن سلول آنها را دید، گفت: «همسر پیامبر شما شب را تا صبح با این مرد گذرانده و سپس آن مرد وی را به اینجا آورده است این زن مصون از آن مرد نبوده است و آن مرد هم مصون از این زن

ص: 271

نبوده است.» دیگر منافقان هم شروع به پخش این تهمت دروغین کردند، به طوری که تمام شهر مدینه را فراگرفت. آن گاه خداوند آیات زیر را در بی گناهی همسر عفیف و پاکدامن رسول خدا نازل فرمود:

به یقین کسانی که آن تهمت عظیم را عنوان کردند گروهی (متشکل و توطئه گر) از شما بودند؛ اما گمان نکنید این ماجرا به زبان شما است، بلکه خیر شما در آن است؛ هر یک از آنها سهم خود را از این گناهی که مرتکب شدند دارند؛ و آن کس از آنان که بخش مهم آن را بر عهده داشت عذاب عظیمی برای اوست!(11) چرا هنگامی که این (تهمت) را شنیدید، مردان و زنان با ایمان نسبت به کسی که از خودشان بود، گمان خیر نبردند و گفتند این دروغ بزرگ آشکاری است؟! (12) چرا چهار شاهد بر آن نیاوردند؟! و هنگامی که گواهان را نیاوردند، آنان در پیشگاه خدا دروغگویانند. (13) و اگر فضل و رحمت الهی در دنیا و آخرت شامل حال شما نمی شد، بخاطر این گناهی که کردید عذاب سختی به شما می رسید! (14) (به یاد آورید) زمانی را که این شایعه را از زبان یکدیگر می گرفتید، و با دهان خود سخنی می گفتید که به آن یقین نداشتید؛ و آن راساده و کوچک می پنداشتید در حالی که نزد خدا بزرگ است! (15) چرا هنگامی که آن را شنیدید نگفتید: «ما حق نداریم که به این سخن تکلم کنیم؛ خداوندا منزهی تو، این بهتان بزرگی است»؟! (16) و خداوند شما را اندرز می دهد که اگر ایمان دارید هرگز چنین کاری را تکرار نکنید. (17) و خداوند آیات را برای شما بیان می کند، و خدا دانا و حکیم است. (18) به یقین کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شایع شود برای آنان در دنیا و آخرت عذاب دردناکی است؛ و خداوند می داند و شما نمیدانید. (19) و اگر فضل و رحمت الهی شامل حال شما نبود و این که خدا رئوف و مهربان است مجازات سختی دامانتان را می گرفت)! (20) ای کسانی که ایمان آورده اید! از گامهای شیطان پیروی نکنید. هر کس پیرو گامهای شیطان شود او به کارهای زشت و منکر فرمان می دهد. و اگر فضل و رحمت الهی شامل حال شما نبود، هرگز احدی از شما پاک نمی شد؛ ولی خداوند هر که را بخواهد (و شایسته باشد) پاکیزه می سازد، و خدا شنوا و داناست. (21) آنها که از میان شما دارای برتری (مالی) و وسعت زندگی هستند نباید سوگند یاد کنند که از انفاق نسبت به

ص: 272

نزدیکان و مستمندان و مهاجران در راه خدا دریغ نمایند؛ آنها باید عفو کنند و چشم بپوشند؛ آیا دوست نمی دارید خداوند شما را بیامرزد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است. 22 کسانی که زنان پاکدامن و بی خبر از هر گونه آلودگی) و مؤمن را متهم می سازند، در دنیا و آخرت از رحمت الهی دور شدند وعذاب سختی برای آنهاست. 23 در روزی که زبانها و دستها و پاهایشان بر ضد آنها بر اعمالی که مرتکب می شدند گواهی میدهد. 24 آن روز، خداوند جزای واقعی آنان را بی کم و کاست می دهد؛ و می دانند که خداوند حق آشکار است.

سوره 24 آیات 11 الی 25»

منابع و مآخذ

- ابن خلدون 33/2

- ابن هشام 182/3

- البدایه و النهایه 156/4

- الطبری 604/2

- الکامل فی التاریخ 182/2

- عیون الأثر 91/2

ص: 273

تصویر

ص: 274

حدیبیه

(بیعت رضوان ذی القعده سال ششم هجری)

خداوند در آیات 18 و 19 سوره فتح می فرماید:

خداوند از مؤمنان - هنگامی که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند - خشنود شد؛ خدا آنچه را در درون دلهایشان از ایمان و صداقت) نهفته بود می دانست؛ از این رو آرامش را بر دلهایشان نازل کرد و پیروزی نزدیکی پاداش آنها قرار داد؛ 18 و (همچنین) غنایم بسیاری که آن را به دست می آورند؛ و خداوند شکست ناپذیر و حکیم است. 19

«سوره 48آیات 18 و 19»

در سال ششم هجری رسول خدا به همراه 1400 نفر از مسلمانان به قصد انجام عمره به سوی مکه عزیمت نمود. پیامبر به همراهش 70 راس دام برد که علامت گذاری شده بودند تا همگان بدانند اینها برای قربانی در نظر گرفته شده اند و در نتیجه باید از کشتن آنها برای مصارف روزمره خودداری شود. گروهی از اعراب بادیه نشین و منافقان مدینه با پیامبر خدا همراهی نکردند و از عمره عقب ماندند. و آیات زیر از سوره فتح نازل شد:

بزودی تخلف کنندگان از اعراب بادیه نشین (عذر تراشی کرده) می گویند: «(حفظ) اموال و خانواده هایمان، ما را به خود مشغول داشت (و نتوانستیم در سفر حدیبیه تو را همراهی کنیم، برای ما طلب آمرزش کن.» آنها به زبان خود چیزی می گویند که در دل ندارند. بگو: «هرگاه خدا زیانی برای شما بخواهد، چه کسی می تواند در برابر او از شما دفاع کند؛ و یا اگر نفعی اراده کند مانع گردد)؟! و خداوند آنچه که انجام می دهید آگاه است.» 11 ولی شما گمان کردید پیامبر و مؤمنان هرگز نزد خانواده های خود باز نخواهند گشت؛ و این (پندار غلط در دلهای شما زینت یافته بود و گمان بد کردید؛ و سرانجام گروهی بودید که در دام شیطان افتادید و) هلاک شدید. 12 و آن کس که به خدا و پیامبرش ایمان نیاورده (سرنوشتش دوزخ است، چرا که ما برای کافران آتشی سوزان آماده کرده ایم! 13

«سوره 48آیات 11 الی 13»

ص: 275

از آنجایی که رسول خدا و اصحابش نه به قصد جنگ و فقط برای انجام عمره راهی شده بودند، تجهیزات جنگی خاصی به همراه نداشتند و تنها به سلاح معمول همراه مسافران بسنده نموده بودند تا حجت بر قریشیان که تردید داشتند، تمام باشد که آنها برای جنگ نیامده اند. وقتی مسلمانان نزدیک مکه رسیدند، در محلی به نام حدیبیه اردو زدند. پس از آن که فرستادگان قریش در چند نوبت برای مذاکره با پیامبر آمدند، عثمان پسر ممقان به سفارش ایشان وارد مکه شد. به دلیلی نامشخص، یک باره شایعه شد که قریشیان عثمان را کشته اند. در نتیجه پخش خبر خیانت احتمالی قریش، مسلمانان پیمان مشهور "بیعت رضوان" را در زیر درختی بستند: "یا فتح مکه با شهادت ". به دنبال آن قریشیان خواستار امضای پیمان صلح شدند. خداوند در آیات زیر از سوره فتح می فرماید:

بزودی تخلف کنندگان از اعراب بادیه نشین (عذر تراشی کرده) می گویند: (حفظ) اموال و خانواده هایمان، ما را به خود مشغول داشت (و نتوانستیم در سفر حدیبیه تو را همراهی کنیم، برای ما طلب آمرزش کن.» آنها به زبان خود چیزی می گویند که در دل ندارند. بگو: «هر گاه خدا زیانی برای شما بخواهد، چه کسی می تواند در برابر او از شما دفاع کند؛ و یا اگر نفعی اراده کند مانع گردد)؟! و خداوند آنچه که انجام میدهید آگاه است.» (11) ولی شما گمان کردید پیامبر و مؤمنان هرگز نزد خانواده های خود باز نخواهند گشت؛ و این پندار غلط در دلهای شما زینت یافته بود و گمان بد کردید؛ و سرانجام گروهی بودید که در دام شیطان افتادید و) هلاک شدید. (12) و آن کس که به خدا و پیامبرش ایمان نیاورده (سرنوشتش دوزخ است)، چرا که ما برای کافران آتشی سوزان آماده کرده ایم! (13) و مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین از آن خداست؛ هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) می بخشد، و هر کس را بخواهد مجازات می کند؛ و خداوند آمرزنده و مهربان است. (14) هنگامی که شما برای به دست آوردن غنایمی حرکت کنید، متخلفان (حدیبیه) می گویند: «بگذارید ما هم در پی شما بیاییم، آنها می خواهند کلام خدا را دگرگون سازند»؛ بگو: «هرگز به دنبال ما نیایید؛ این گونه خداوند از قبل گفته است. آنها بزودی می گویند: شما نسبت به ما حسد می ورزید.» ولی آنها جز اندکی نمی فهمند. (15) به متخلفان از اعراب بگو: «بزودی از شما دعوت می شود که به سوی قومی نیرومند

ص: 276

و جنگجو بروید و با آنها پیکار کنید تا اسلام بیاورند؛ اگر اطاعت کنید، خداوند پاداش نیکی به شما میدهد؛ و اگر سرپیچی نمایید . همان گونه که در گذشته نیز سرپیچی کردید - شما را با عذاب دردناکی کیفر می دهد!» (16) بر نابینا و لنگی و بیمار (اگر در میدان جهاد شرکت نکنند) گناهی نیست، و هر کس خدا و پیامبرش را اطاعت نماید، او را در باغهای بهشتی وارد می کند که نهرها از پای درختانش جاری است؛ و آن کس که سرپیچی کند، او را با عذاب دردناکی کیفر می دهد! (17) به خداوند از مؤمنان هنگامی که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند . خشنود شد؛ خدا آنچه را در درون دلهایشان از ایمان و صداقت نهفته بود می دانست؛ از این رو آرامش را بر دلهایشان نازل کرد و پیروزی نزدیکی پاداش آنها قرار داد؛ (18) و (همچنین) غنایم بسیاری که آن را به دست می آورند؛ و خداوند شکست ناپذیر و حکیم است. (19) و خداوند غنایم فراوانی به شما وعده داده بود که آنها را به دست می آورید، ولی این یکی غنایم خیبرا را زودتر برای شما فراهم ساخت؛ و دست تعدی مردم دشمنان را از شما بازداشت تا نشانه ای برای مؤمنان باشد و شما را به راه راست هدایت کند. (20) و نیز غنایم و فتوحات دیگری (نصیبتان می کند که شما توانایی به دست آوردن آن را ندارید، ولی قدرت خدا به آن احاطه دارد؛ و خداوند بر همه چیز تواناست. (21) و اگر کافران (در سرزمین حدیبیه) با شما پیکار می کردند بزودی فرار می کردند، سپس سرپرست و یاوری نمی یافتند. (22) این سنت الهی است که در گذشته نیز بوده است؛ و هرگز برای سنت الهی تغییر و تبدیلی نخواهی یافت. (23) او کسی است که دست آنها را از شما، و دست شما را از آنان در دل مکه کوتاه کرد، بعد از آن که شما را بر آنها پیروزساخت؛ و خداوند به آنچه انجام می دهید بیناست. (24) آنها کسانی هستند که کافر شدند و شما را از (زیارت مسجدالحرام و رسیدن قربانیهایتان به قربانگاه بازداشتند؛ و اگر نبود که مردان و زنان با ایمانی در این میان بدون آگاهی شما، زیر دست و پا، از بین می رفتند و که از این راه عیب و عاری ناآگاهانه به شما می رسید، (خداوند هرگز مانع این جنگ نمیشد). هدف این بود که خدا هر کس را می خواهد در رحمت خود وارد کند؛ و اگر (مؤمنان و کار در مکه) از هم جدا می شدند، کافران را با عذاب دردناکی مجازات می کردیم! (25) (به خاطر بیاورید) هنگامی را که کافران در دلهای خود خشم و نخوت جاهلیت داشتند؛ و (در

ص: 277

مقابل، خداوند آرامش و سکینه خود را بر پیامبرش و مؤمنان نازل فرمود و آنها را به حقیقت تقوا ملزم ساخت، و آنان از هر کس شایسته تر و اهل آن بودند؛ و خداوند به همه چیز داناست. (26) خداوند آنچه را به پیامبرش در رؤیانشان داد، به حق راست گفت؛ بطور قطع همه شما به خواست خدا وارد مسجدالحرام می شوید در نهایت امنیت و در حالی که سرهای خود را تراشیده یا کوتاه کرده اید و از هیچ کس ترس و وحشتی ندارید؛ ولی خداوند چیزهایی را می دانست که شما نمی دانستید (و در این تأخیر حکمتی بود)؛ و قبل از آن، فتح نزدیکی (در خیبر برای شما قرار داده است. 27 او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاده تا آن را بر همه ادیان پیروز کند؛ و کافی است که خدا گواه این موضوع باشد. 28 محمد فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود می بینی در حالی که همواره فضل و رضای خدا را می طلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است؛ این توصیف آنان در تورات است و توصیف آنان در انجیل، همانند زراعتی است که جوانه اش را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پای خود ایستاده است و به قدری نمو و رشد کرده که زارعان را به شگفتی وا می دارد؛ این برای آن است که کافران را به خشم آورد! و کسانی از آنها را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، خداوند وعده آمرزش و پاداش عظیمی داده است. 29

«سوره 48 آیات 11 الی 29»

منابع و مآخذ:

- ابن خلدون 34/2

- ابن هشام 201٫3

- البدایه و النهایه 174/4

- الروض الأنف 38/4

- الطبری 627/2

- عیون الاثر 117/2

ص: 278

تصویر

ص: 279

خیبر

(محرم سال هفتم هجری)

خداوند در آیات 18 و 19 سوره فتح می فرماید:

خداوند از مؤمنان - هنگامی که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند - خشنود شد؛ خدا آنچه را در درون دلهایشان از ایمان و صداقت نهفته بود می دانست؛ از این رو آرامش را بر دلهایشان نازل کرد و پیروزی نزدیکی پاداش آنها قرار داد؛(18) و (همچنین) غنایم بسیاری که آن را به دست می آورند؛ و خداوند شکست ناپذیر و حکیم است. (19)

«سوره 48آیات 18 و 19»

همچنین در آیه 27 همین سوره می فرمایند:

خداوند آنچه را به پیامبرش در رؤیا نشان داد، به حق راست گفت؛ بطور قطع همه شما به خواست خدا وارد مسجدالحرام می شوید در نهایت امنیت و در حالی که سرهای خود را تراشیده یا کوتاه کرده اید و از هیچ کس ترس و وحشتی ندارید؛ ولی خداوند چیزهایی را می دانست که شما نمیدانستید (و در این تأخیر حکمتی بود)؛ و قبل از آن، فتح نزدیکی (در خیبر برای شما) قرار داده است.(27)

«سوره 48 آیه 27»

و یهودیان خیبر با افراد قبیله غطفان که در آن زمان سربازان مزدوری بودند، تماس گرفتند و به آنها در ازای جنگ با مسلمانان پیشنهاد محصولات زراعی شان شامل میوهها و خرما را دادند. آنها هم چنین با قبایل قدک، تیماء و وادی القراء پیمان بستند تا حمله ناگهانی را به مدینه سازماندهی نمایند. با مطلع شدن از نقشه آنها، رسول خدا مسلمانان را که شاهد حدیبیه بودند، به سوی خیبر برد تا به توطئه یهودیان و هم پیمانی شان بر ضد مسلمانان خاتمه دهد.

خیبر متشکل از قلعه و باروهای بود که مهم ترین آنها به شرح زیر بود:

ص: 280

- نطات که خود شامل دژهای ناعم، و صعب و قله بود.

- شق که شامل دژهای آبی و بریء بود.

- و کتیبه که متشکل از قوص، وطیح و سلالم بود.

ناعم اولین قلعه ای بود که توسط مسلمانان تسخیر شد و قموص بزرگترین قلعه های خیبریان بود. قلعه های وطیح و سلالم به طور مسالمت آمیزی تسلیم شدند. براساس قراردادی که بین مسلمانان و یهودیان منعقد شد، مقرر گردید یهودیان خیبر در سرزمین شان باقی بمانند، اما نصف تمامی محصول خرما و سایر محصولات زراعی خود را تقدیم مسلمانان نمایند.

منابع و مآخذ:

- ابن هشام 217/3

- البدایه و النهایه 198/4

- الطبری 14٫3

- عیون الأثر 138/2

ص: 281

تصویر

ص: 282

عمره قضا

عمره قصاص، عمره قضیه

(ذی القعده سال هفتم هجری)

خداوند در آیه 27 سوره فتح می فرماید:

خداوند آنچه را به پیامبرش در رؤیا نشان داد، به حق راست گفت؛ بطور قطع همه شما به خواست خدا وارد مسجدالحرام میشوید در نهایت امنیت و در حالی که سرهای خود را تراشیده یا کوتاه کرده اید و از هیچ کس ترس و وحشتی ندارید؛ ولی خداوند چیزهایی را می دانست که شما نمی دانستید (و در این تأخیر حکمتی بود)؛ و قبل از آن، فتح نزدیکی (در خیبر برای شما قرار داده است.

«سوره 48 آیه 27»

یکی از مفاد قرارداد صلح حدیبیه این بود که مسلمانان به جای همان سال، سال بعد برای انجام اعمال عمره وارد مکه شوند. لذا مسلمانان بدون به جای آوردن اعمال عمره، از دییه بر گشتند. یک سال بعد، پیامبر خدا و دو هزار نفر از مسلمانان برای انجام عمره قضا برنامه ریزی کردند.

عده ای از قریشیان برای سه روز مکه را ترک کردند و به کوههای اطراف رفتند و می گفتند به او و اصحابش نگاه نکنیم." و آنها به پخش این شایعه پرداختند که: « به سوی شما می آیند در حالی که تب یثرب ضعیف شان کرده است» پیامبر برای آن که نشان دهد مسلمانان قوی اند، دستور دادند تا مردان مسلمان یکی از کتف های خود را عریان نمایند و فرمود که: "رحمت خدا بر کسی باد که در این روز قدرت خود (و در واقع قدرت اسلام و مسلمانان را به مشرکان نشان دهد."

مسلمانان در کمال عزت و سربلندی وارد مکه مکرمه شدند. این عمره بعد از بیرون رانده شدن، و هجرت و برخورد و بعد از جنگ و نبردهای بدر و احد و خندق و بعد از پیروزی خیبر بود. رسول خدا بر اساس مفاد صلح حدیبیه سه روز در مکه ماند.

ص: 283

نمایش (باصلابت مسلمانان، یکی از زنان بزرگ مکه را متأثر ساخت به نحوی که به رسول خدا علاقمند شد. این شخص میمونه دختر حارث هلالیه بود که 26 سال داشت و تصمیم به ازدواج با حضرت رسول گرفت. شوهر او، ابورهم بن عبد الغزی قرشی بود که اخیرا مرده بود. او نزد خواهرش ام فضل همسر عباس رفت و احساس درونی اش را برای او فاش کرد.

عباس این خبر را به رسول خدا رسانید که میمونه خود را پیشکش پیامبر کرده است. پیامبر خدا در اندیشه خیر و شر این پیشنهاد بود که آیه شماره 50 سوره احزاب بر آن حضرت نازل شد:

ای پیامبر! ما همسران تو را که مهرشان را پرداخته ای برای تو حلال کردیم، و همچنین کنیزانی که از طریق غنایمی که خدا به تو داده است مالک شده ای و دختران عموی تو، و دختران عمه ها، و دختران دایی تو، و دختران خاله ها که با تو مهاجرت کردند (ازدواج با آنها برای تو جایز است) و (نیز) زن با ایمانی که خود را به پیامبر ببخشد (و مهری برای خود نخواهد) چنانچه پیامبر بخواهد می تواند او را به همسری برگزیند؛ اما چنین ازدواجی تنها برای تو مجاز است نه دیگر مؤمنان؛ ما میدانیم برای آنان در مورد همسرانشان و کنیزانشان چه حکمی مقرر داشته ایم و مصلحت آنان چه حکمی را ایجاب می کند)؛ این بخاطر آن است که مشکلی در ادای رسالت) بر تو نباشد و از این راه حامیان فزونتری فراهم سازی)؛ و خداوند آمرزنده و مهربان است. (50)

«سوره 33 آیه 50»

سپس پیامبر خدا با این خانم ازدواج نمود و او را همراه خود به مدینه برد.

منابع و مآخذ:

- البدایه و النهایه 220/4

- الطبری 22/3

- عیون الأثر 145/2

ص: 284

تصویر

ص: 285

موته

سپاه فرماندهان (جمادی الاول سال هشتم هجری)

خداوند در آیات 111 و 112 سوره توبه می فرماید:

خداوند از مؤمنان، جان و مالشان را خریداری کرده، که (در برابرش) بهشت برای آنان باشد؛ به این گونه که:) در راه خدا پیکار می کنند، می کشند و کشته می شوند؛ این وعده حقی است بر او، که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده؛ و چه کسی از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اکنون، به داد و ستدی که با خدا کرده اید، شادمان باشید؛ و این است همان رستگاری و پیروزی بزرگ! (111) توبه کنندگان، عبادت کنندگان، سپاس گویان، جهادگران، رکوع کنندگان، سجده گزاران، امر کنندگان به معروف، نهی کنندگان از منکر، و حافظان حدود (و مرزهای) الهی، (مؤمنان حقیقی اند)؛ و بشارت ده به (اینچنین) مؤمنان! (112)

«سوره 9 آیات 111 و 112»

در سال هفتم هجری، پیامبر خدا نامه هایی برای پادشاهان و رهبران فرستاد و آنها را به پذیرش اسلام دعوت فرمود. در میان حاملان نامه های رسول خدا، حارث بن عمیر آزدی بود که نزد حاکم بصری در شام رفت. وقتی حارث در موته توقفی داشت، با شرحبیل بن عمرو الغسانی مواجه شد که یکی از حاکمان منصوب قیصر بر شام بود. شرحبیل پیک فرستاده رسول خدا را کشت و بنابراین هدف از نبرد موته، تأدیب شرحبیل بود.

رسول خدا لشکری متشکل از سه هزار مرد جنگی را به فرماندهی زید بن حارثه به سوی این حاکم فرستاد. رسول خدا برای سپاهیانش شرح داد که در صورت مرگ زید، فرماندهی را جعفر بن ابو طالب در دست گیرد و چنانچه جعفر هم کشته شد، عبدالله بن رواحه فرمانده سپاه خواهد بود.

ص: 286

الشکر أمراء به موته رسید. از نظر تعداد لشکریان، برابری بین سپاهیان مسلمان و لشکر مقابل وجود نداشت. رومیان قادر به جمع آوری سپاهی بیشتر از 100000 مرد جنگی بودند. پس از شهادت هر سه فرمانده بیرق فرماندهی به دست خالد بن ولید افتاد. او قادر به یک عقب نشینی امن، بدون تحمیل خسارتهای مالی و جانی بیشتر بر مسلمانان شد.

وقتی لشکریان به مدینه بازگشتند. مسلمانان آنان را خطاب قرار داده و می گفتند: ای گریختگان، شما (از جهاد در راه خدا فرار کردید!»، در حالی که اگر عقب ننشسته بودند همگی از میان می رفتند. از این رو رسول خدا برای دفاع از عملکردشان فرمود: «و اما شما رزم آوران دلاوری هستید، من (نیز) خود را هم گروه و همرزم شما می دانم» هم چنین خداوند در آیات 15 الی 18 سوره انفال به این قضیه اشاره می کند و می فرماید:

ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که با کافران در میدان نبرد رو به رو شوید، به آنها پشت نکنید (و فرار ننمایید). (15) و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند به غضب خدا گرفتار خواهد شد؛ و جایگاه او جهنم است، و چه بد جایگاهی است! مگر آنکه هدفش از کناره گیری، تجدید نیرو برای حملة (مجدد) و با پیوستن به گروهی از مجاهدان) باشد. (16) به این شما نبودید که آنها را کشتید؛ بلکه خداوند آنها را کشت. و این تو نبودی (ای پیامبر که خاک و سنگ به صورت آنها) افکندی؛ بلکه خدا افکند. و (خدا می خواست) تا مؤمنان را از این طریق به خوبی امتحان کند؛ خداوند شنوا و داناست. (17) (سرنوشت مؤمنان و کافران، همان بود (که دیدید!) و خداوند سست کننده توطئه کافران است.(18)

سوره 8 آیات 15 الی 18»

منابع و مآخذ:

- ابن خلدون 40/2

- ابن سعد 341/1 ، 128/2 ، 234/3

- ابن هشام 8/4

ص: 287

- الطبری 37/3

- الکامل فی التاریخ 158/2

- عیون الأثر 153/2

ص: 288

تصویر

ص: 289

فتح اعظم

(دهم رمضان سال هشتم هجری)

خداوند در آیات 1 الی 3 سوره نصر می فرماید: هنگامی که یاری خدا و پیروزی (بر مشرکان مکه) فرا رسد، (1) و ببینی مردم گروه گروه وارد دین خدا می شوند، (2) پروردگارت را تسبیح و حمد گوی و از او آمرزش بخواه که او بسیار توبه پذیر است. (3)

«سوره 110 آیات 1 الی 3»

در رمضان سال هشتم هجری قریشیان به شکستن مفاد پیمان صلح حدیبیه، که در واقع خودشان به نحو لجوجانه ای در تدوین مفاد آن پای فشرده بودند، اقدام نمودند. چون مشرکان مکه خیلی زود دریافتند که پیمان ځدیبیه زمینه ساز گسترش اسلام در میان قبایل مختلف در شبه جزیره عربستان شده است. طی دو سالی که از اجرای این پیمان می گذشت، به همان تعدادی که تا پیش از این صلح به اسلام در آمده بودند، و بلکه بیشتر از آن تعداد،مسلمان شدند.

قریش به کمک و ترغیب قبیله بنوبکر پرداختند تا از قبیله خزاعه که از متحدان مسلمانان بود، انتقام سختی بگیرد. عمرو بن سالم خزاعی به سوی مدینه شتافت تا رسول خدا را از عملکرد قریشیان مطلع نماید. بلافاصله ابوسفیان (سعی نافرجامی را برای حل مسأله به وجود آمده به وسیله قریشیان به عمل آورد، اما او هیچ مسلمانی را نیافت که توجهی به او نماید. لذا ابوسفیان درس همبستگی آموخت و گفت: «من تمامی صحابی پیامبر را آزمودم، هرگز هیچ قومی را چنین تسلیم رهبرشان ندیده ام.»

پیامبر اسلام تصمیم به حرکت برای فتح مکه گرفت. حاطب پسر آبی بلتعه (که مسلمانی واقعی بود)، سعی در خبر رسانی به قریش در مورد سر رسیدن قریب الوقوع لشکر

ص: 290

اماکن، اقوام و نشانه ها مسلمانان نمود. حال آنکه رسول خدا سعی در ورود ناگهانی داشت. در مورد حاطب، خداوند آیات زیر از سوره ممتحنه را نازل فرمود:

ای کسانی که ایمان آورده اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید! شما نسبت به آنان اظهار محبت می کنید، در حالی که آنها به آنچه از حق برای شما آمده کافر شده اند و پیامبر خدا و شما را بخاطر ایمان به خداوندی که پروردگار همه شماست از شهر و دیار تان بیرون می رانند؛ و اگر شما برای جهاد در راه من و جلب خشنودیم هجرت کرده اید؛ (پیوند دوستی با آنان برقرار نسازید. شما مخفیانه با آنها رابطه دوستی برقرار می کنید در حالی که من به آنچه پنهان یا آشکار می سازید (از همه داناترم. و هر کس از شما چنین کند، از راه راست گمراه شده است. (1) اگر آنها بر شما دست یابند، دشمنانتان خواهند بود و دست و زبان خود را به بدی نسبت به شما می گشایند، و دوست دارند کافر شوید. (2) هرگز خویشاوندان و فرزندانتان روز قیامت سودی به حالتان نخواهند داشت؛ خداوند میان شما جدایی می افکند؛ و او به آنچه انجام می دهید بیناست. فر(3) برای شما سرمشق نیکویی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند وجود داشت، در آن هنگامی که به قوم (مشرک) خود گفتند: «ما از شما و آنچه غیر از خدا می پرستید بیزاریم؛ ما نسبت به شما کافریم؛ و میان ما و شما دشمنی و کینه آشکار شده است؛ تا آن زمان که به خدای یگانه ایمان بیاورید. جز آن سخن ابراهیم که به پدرش اسرپرستش که در آن زمان عمویش آزر بود گفت (و وعده داد که برای تو آمرزش طلب می کنم، و در عین حال در برابر خداوند برای تو مالک چیزی نیستم (و اختیاری ندارم. پروردگارا! ما بر تو توکل کردیم و به سوی تو بازگشتیم، و بازگشت همه بسوی توست. (4)

«سوره 60 آیات 1 الی 4»

سپاه مسلمانان متشکل از 10000 نفر و تحت فرماندهی پیامبر بود. وقتی لشکر مسلمین به ذی طوی و آذاخر رسید، پیامبر زبیر بن عوام را مأمور ورود به شهر از شمال، خالد بن ولید را مأمور ورود به شهر از جنوب، قیس بن سعد بن عباده را مأمور ورود از غرب و ابو عبیده بن جراح را مأمور ورود از ناحیه کوه هند فرمود، در حالی که محل تجمع مسلمین و پیامبر خدا در څجون بود. ورود ناگهانی مسلمانان سبب مبهوت شدن قریشیان

ص: 291

گشت به طوری که آنها احساس کردند (تا آن زمان) بر آهن سردی می کوبیده اند [کنایه از تلاش بیهوده آنها در جهت تقابل با اسلام و مسلمانان].

پیامبر خدا ورود فاتحانه خود به شهر مکه را در روز بیستم رمضان سال هشتم هجری به انجام رساند، در حالی که بارها آیات سوره نصر را تلاوت می فرمود:

هنگامی که یاری خدا و پیروزی (بر مشرکان مکه) فرا رسد، (1) و ببینی مردم گروه گروه وارد دین خدا می شوند، (2) پروردگارت را تسبیح و حمد گوی و از او آمرزش بخواه که او بسیار توبه پذیر است. (3)

«سوره 110 آیات 1 الی 13»

در زمان شکستن بتها این آیه را تلاوت می فرمود:

و بگو: «پروردگارا! مرا (در هر کار) با صداقت وارد کن، و با صداقت خارج ساز؛ و از سوی خود، حجتی یاری کننده برایم قرار ده.» (80) و بگو: «حق آمد، و باطل نابود شد؛ زیرا باطل نابود شدنی است.» (81)

«سوره 17 آیه 80 و 81»

پیامبر خدا اعلام عفو عمومی فرمود. سپس برای آن که دلها را فتح کند فرمود: "بروید، شما آزادشدگان هستید (آنتم طلقاء)". رهبران و شهروندان قریشی در نهایت رضایت دادند و پذیرفتند که دین اسلام حق است. به دنبال این پیروزی، بت پرستی در شبه جزیره عربستان پایان یافت. در سال بعد، یعنی سال نهم هجری به ویژه بعد از اسلام آوردن قریش و ثقیف، نمایندگان قبایل از اقصی نقاط شبه جزیره برای اعلام پذیرش اسلام آمدند و این سال را «سال وفود » نامیدند.

منابع و مآخذ:

- ابن خلدون 42/2

- ابن سعد 135/2

- ابن هشام 30/4

- البدایه و النهایه 285/4

ص: 292

اماکن، اقوام و نشانه ها

- الطبری 51/3

- الکامل فی التاریخ 163/2

عیون الأثر 167/2

ص: 293

تصویر

ص: 294

حنین و طایف

خداوند در آیات 25 تا 27 سوره توبه می فرماید:

خداوند شما را در مواضع بسیاری یاری کرد (و بر دشمن پیروز شدید)؛ و در روز حنین (نیز یاری نمود)؛ در آن هنگام که فزونی جمعیتتان شما را مغرور ساخت، ولی (این فزونی جمعیت) مشکلی را از شما حل نکرد و زمین با همه وسعتش بر شما تنگ شد؛ سپس پشت (به دشمن) کرده، فرار نمودید. (25) سپس خداوند و آرامش خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل کرد؛ و لشکرهایی فرستاد که شما آنها را نمی دیدید؛ و کافران را مجازات کرد؛ و این است جزای کافران! (26) سپس خداوند - بعد از آن - توبه هر کس را بخواهد (و شایسته ببیند)، می پذیرد؛ و خداوند آمرزنده و مهربان است. (27)

«سوره 9 آیات 25 الی 27»

قبایل هوازن و ثقیف پس از فتح مکه در بیستم رمضان سال هشتم هجری و پایان یافتن بت پرستی در مکه، به شدت یکه خوردند و دریافتند که بعد از قریش آنها اهداف بعدی مسلمانان خواهند بود. رهبران این دو قبیله گفتند که چیزی محمد را از حمله به ما بازنمی دارد و از این رو، تصمیم گرفتند پیش از حمله محمد، آنها به مسلمانان حمله کنند. رهبر هوازن، مالک بن عوف نصری، قبیله خود و کل ثقیف را جمع نمود. قبایل نصر، جشم و سعد بن بکر و افرادی از بنی هلال هم به آنها پیوستند. اما از قبیله هوازن دو تیره کعب و کلاب غایب بودند.

در قبیله بنی جشم درید بن صمه، پیرمرد 120 ساله ای بود که چشمانش را از دست داده بود. آنها در کارهای مربوط به جنگ از نظر او استفاده می کردند.

رهبر ثقیف کنانه بن عبد یالیل و دستیارش قارب بن أسود بن مسعود بن معتب بود. بنی مالک را ذو الخمار سبیع بن حارث و برادرش احمر بن حارث هدایت می کردند، اما فرماندهی اصلی جنگ بر عهده مالک بن عوف تصری بود. او لشکریانش را با خانواده ها و

ص: 295

تمامی دارایی های شان، آورده بود. لشکر در مکانی به «أوطاس» واقع در قلمرو هوازن، فرود آمد. به همین علت این نبرد «نبرد أو طاس» هم نامیده شده است. همراهان مالک بیش از 20000 نفر تخمین زده شده اند.

پیامبر برای رویارویی با لشکر مالک، در روز ششم شوال سال هشتم هجری راهی شد. رسول خدا 12000 جنگجو با خود داشت که 10000 آنها از اصحابش بودند که در فتح مکه حضور داشتند و 2000 نفر نیز از اهالی تازه مسلمان مکه بودند. آنها دهم شوال به حنین رسیدند. لشکریان مالک بن عوف، بر اساس مشورت درید بن صمه در تورفتگی ها و جاهای تنگ دره حنین کمین کرده بودند. اندکی پیش از فجر بود که مسلمانان به مرکز دره رسیدند. سپاه مالک به آنها با بارانی از نیزه ها و حمله سواران شبیخون زدند. لشکر مسلمانان عقب نشینی کردند، اما رسول خدا و تعدادی از صحابی باقی ماندند و عقبه نیروهای در حال عقب نشینی شان را محافظت کردند. نزدیک ترین صحابی پیامبر اطراف ایشان جمع شده بودند و شکست را مخصوصا بعد از بازگشت نیروهای عقب نشینی کرده، به پیروزی تبدیل کردند. خداوند متعال در آیات 25 تا 27 سوره توبه به همین نبرد اشاره دارد.

نیروهای هوازن و ثقیف، پس از مواجهه با شکست، متحیر و متفرق شدند. برخی از آنها که در میان شان مالک بن عوف هم بود، در جستجوی پناه گاهی در طائف به درون قلعه ای وارد شدند. و برخی دیگر از آنها در اوطاس اردو زدند. در تعقیب این گروه، رسول خدا، واحدی از جنگجویان را به فرماندهی أبوعامر اشعری فرستاد.

پیامبر از ځنین عزم طائف نمود. مسلمانان آنجا را بیست و چند شب در محاصره نگه داشتند. طائفیان از پشت برج و بارو با مسلمانان می جنگیدند. رسول خدا از نوفل بن معاویه دیلی پرسید: «ای نوفل، وضعیت ایشان را چگونه می بینی؟» پاسخ داد: ای رسول الله، اینان روباهی را می مانند که در سوراخی است. اگر بر در سوراخ بایستی آن را می گیری و اگر رهایش کنی و بروی، آسیبی به تو نمیرساند.» (آنگاه) پیامبر فرمود: «ان شاء الله فردا

ص: 296

اماکن، اقوام و نشانه ها راه می افتیم.» ثقیفیان دریافتند که یارای نبرد با اعراب را که بیعت کرده و اسلام آورده بودند، ندارند. مسلمانان آنان را در محاصره اقتصادی قرار دادند که کارگر افتاد. ثقیف گروهی را به نمایندگی فرستاد. این گروه در رمضان سال نهم به مدینه رسید. رسول خدا با آنان صلح کرد، به این شرط که اسلام بیاوردند و عثمان بن ابی العاص ثقفی را بر آنان امارت داد.

خداوند نبرد با عرب را با بدر آغاز کرد و با حنین به پایان برد. این دو نبرد از جمله بزرگ ترین غزوههای پیامبر بودند. به همین سبب مردم در گفتارشان نام آن دو را در کنار هم قرار می دهند و به آنها «بدر و حنین» می گویند.

منابع و مآخذ:

- ابن خالدون 45/2

- ابن هشام 64/4

- البدایه و النهایه 322/4

- الطبری 72/3

- الکامل فی التاریخ 177/2

- عیون الأثر 187/2

ص: 297

تصویر

ص: 298

تبوک

غزوه عسره (ماه رجب سال نهم هجری)

خداوند در آیات 117 و 118 سوره توبه می فرماید:

به یقین خداوند رحمت خود را شامل حال پیامبر و مهاجران و انصار، که در زمان عسرت و شدت (در جنگ تبوک) از او پیروی کردند، نمود؛ بعد از آن که نزدیک بود دلهای گروهی از آنها، از حق منحرف شود و از میدان جنگ باز گردند)؛ سپس خدا توبه آنها را پذیرفت، چراکه او نسبت به آنان رئوف و مهربان است. (117) و (همچنین آن سه نفر که از شرکت در جنگ تبوک) تخلف جستند، (و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند، تا آن جا که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد؛ حتی در وجود خویش، جایی برای خود نمی یافتند؛ (و) دانستند پناهگاهی در برابر عذاب خدا جز رفتن به سوی او نیست؛ سپس خدا رحمتش را شامل حال آنها نمود، (و به آنان توفیق داد تا توبه کنند؛ زیرا خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است. (118)

«سوره 9 آیات 117 و 118»

اخباری به رسول خدا رسید که رومیان نیروهایی در شام جمع آورده اند و واحدهای زیادی از این نیروها را به بلقاء (اردن) فرستاده اند. پیامبر برای مقابله با این تهدید، دو گزینه پیش رو داشت:

- منتظر آنها بماند تا حملهای به مدینه را تدارک ببینند.

- به سوی آنها برود و جنگی پیشگیرانه ای در گیرد.

پیامبر خدا گزینه دوم را برگزید؛ گزینه ای که مبین قدرت و ابهت بود. پیامبر حرکت برای جنگ و هدف و مسیر آن را که تبوک بود، اعلام فرمود. زمانی سخت و آب و هوا به شدت داغ و سوزان و در یک دوره خشکسالی بود. رسول خدا سپاهی متشکل از 30000 جنگجو که 10000 سواره نظام همراه آنان بود، جمع فرمود. سپاهیان در ماه رجب

ص: 299

سال نهم هجری (از مدینه) خارج شدند. آنها در تبوک که آن را اردوگاه مرکزی شان قرار دادند، توقف نمودند. پیامبر پس از تفرق و از هم پاشیدن نیروهای رومی، خالد بن ولید را به دومة الجندل فرستاد. کله بن رؤبه حاکم ایله (یا عقبه) به سوی خالد آمد و پذیرفت که بر اساس قرار داد صلح منعقد شده، مقداری جزیه به مسلمانان بپردازند. هم چنین مردم جرباء و آذرح هم به قراردادهای مشابهی تن دادند.

در ادامه به تعدادی از خدادهای غزوہ تبوک (که آیات شریف قرآنی هم در شأن آنها نازل شده است، اشاره می کنیم.

1. ساعت عسره (زمان تنگدستی): مسلمانان با وجود خشکسالی و گرمای شدید عازم جنگ با رومیان شدند. در آیات 117 و 118 سوره توبه به این موضوع اشاره شده است.

2. گریه کنندگان (البکاؤون): وقتی رسول خدا اعلام دعوت عمومی جهت مهیا شدن برای غزوه تبوک فرمود، تعدادی از صحابه نزد ایشان آمدند و گفتند: ای رسول خدا ما را با خود همراه کن"؛ رسول خدا فرمود: "به خدا قسم، ابزاری و وسیله ای برای همراه ساختن شما ندارم." آنها برگشتند، در حالی که از چشمانشان اشکی از سر خلوص جاری بود. برایشان دردناک بود که از جهاد عقب بمانند، زیرا هزینه سفر و مرکب نداشتند. آن گاه خداوند آیات 91 و 92 سوره توبه را در شأن اینان نازل فرمود:

نه بر افراد ناتوان و نه بر بیماران و نه بر کسانی که چیزی برای انفاق در راه جهاد ندارند، گناهی نیست که در میدان جهاد شرکت نجویند، به شرط آنکه برای خدا و پیامبرش خیرخواهی کنند ؛ و از آنچه در توان دارند، مضایقه ننمایند؛ زیرا بر نیکوکاران راهی برای مؤاخذه نیست؛ و خداوند آمرزنده و مهربان است. و (91) و (نیز) گناهی نیست بر آنها که وقتی نزد تو آمدند که آنان را بر مرکبی (برای جهاد) سوار کنی، گفتی: «مرکبی که شما را بر آن سوار کنم، در اختیار ندارم.» (از نزد تو) بازگشتند در حالی که چشمانشان از اندوه اشکبار بود؛ زیرا چیزی نداشتند که در راه خدا انفاق کنند (و با آن به میدان بروند).(92)

«سوره 4 آیه 91 و 92»

ص: 300

فهرست اصحابی که وقتی امکان حضورشان در جنگ فراهم نشد دیدگانشان لبریز از اشک شد، بدین قرار است: هفت تن از قبیله بنی عمرو بن عوف بن عمیر (از انصار): سالم بن عمیر، تعلبه بن زید، عبدالله بن معقل، غلبه بن زید، عمرو بن حمام بن جموح، هرمی بن عبدالله و عرباض بن ساریه فزاری

و از بنی واقف: حرمی بن عمرو

و از بنی مازن بن نجار: عبدالرحمن بن کعب

و از بنی معلی: سلمان بن صخر

و از بنی حارثه: عبدالله بن یزید

و از بنی سلمه: عمرو بن غنمه، و عبدالله بن عمرو مزنین

همچنین از تعدادی از بنی مقرن نظیر معقل، شوید و عمان و همچنین از کسان دیگری مثل ابوموسی اشعری و یاران یمنی اش نام برده شده است.

3. عذر آورندگان (مخلفون یا معذزون): وقتی رسول خدا و اصحابش در حال آماده شدن برای غزوہ تبوک بودند، گروهی از اعراب بادیه نشین بهانه های واهی آوردند و گفتند نمی توانند همراه مسلمانان عزیمت نمایند. آنها 82 نفر از بنی غفار بود که خداوند عذرهای شان را نپذیرفت و آیات 42 الی 49 و آیه 90 سوره توبه را درباره اعمالشان نازل فرمود:

(اما گروهی از آنها، چنانند که) اگر غنایمی نزدیک (و در دسترس)، و سفری آسان باشد، (به طمع دنیا) از تو پیروی می کنند؛ ولی اکنون که برای میدان تبوک، راه بر آنها دور (و پرمشقت) است، (سر باز می زنند؛) و به خدا سوگند یاد می کنند که: «اگر توانایی داشتیم، همراه شما حرکت می کردیم !» (آنها با این اعمال و این دروغها، در واقع) خود را هلاک می کنند؛ و خداوند می داند آنها دروغگو هستند. (42) خداوند تو را بخشید؛ چرا پیش از آن که راستگویان برای تو آشکار شوند و دروغگویان را بشناسی، به آنها اجازه دادی؟! (خوب بود صبر می کردی، تا هر دو گروه خود را نشان دهند.) (43) کسانی که به خدا و روز باز پسین ایمان دارند، هرگز برای ترک جهاد در راه خدا با مال وجانشان، از تو

ص: 301

اجازه نمی گیرند؛ و خداوند پرهیزگاران را می شناسد. (44) تنها کسانی از تو اجازه می گیرند که به خدا و روز بازپسین ایمان ندارند، و دلهایشان با شک و تردید آمیخته است از این رو، آنها در تردید خود سرگردانند. (45) و اگر آنها راست می گفتند، و می خواستند که به سوی میدان جهاد) خارج شوند، وسیله ای برای آن فراهم می ساختند؛ ولی خدا از حرکت آنها ناخشنود بود؛ از این رو (توفیقش را از آنان سلب کرد و آنها را (از جهاد) بازداشت؛ و به آنان گفته شد: «با افراد ناتوان (کودکان و پیران و بیماران بنشینید!» (46) اگر آنها همراه شما (به سوی میدان جهاد) خارج می شدند، جز اضطراب و تردید و فساد، چیزی بر شما نمی افزودند؛ و بسرعت در بین شما به فتنه انگیزی (و ایجاد تفرقه و نفاق) می پرداختند؛ و در میان شما، افرادی (سست و ضعیف هستند که به سخنان آنها کاملا گوش فرا می دهند؛ و خداوند، ستمکاران را می شناسد.(47) آنها پیش از این نیز در پی فتنه انگیزی بودند، و کارها را بر تو دگرگون (و آشفته) ساختند؛ تا آن که حق فرا رسید، و فرمان خدا آشکار گشت (و پیروز شدید)، در حالی که آنها ناخشنود بودند. (48) از آنها کسانی هستند که می گویند: «به ما اجازه ده (تا در جهاد شرکت نکنیم)، و ما را به گناه نیفکن »! آگاه باشید آنها (هم اکنون در گناه سقوط کرده اند؛ و به یقین جهنم، کافران را احاطه کرده است.(49)

«سوره 9 آیات 42 الی 49»

و در آیات 90 و هم چنین 93 الی 96 همین سوره می فرماید:

و معذوران از اعراب، (نزد تو) آمدند که به آنها اجازه (عدم شرکت در جهاد) داده شود؛ ولی کسانی که به خدا و پیامبرش دروغ گفتند، (بدون هیچ عذری) از جهاد کناره گیری کردند؛ بزودی به کسانی از آنها که کفر ورزیدند (و بدون عذر مخالفت کردند)، عذاب دردناکی خواهد رسید! (90) ... (92) راه مؤاخذه تنها به روی کسانی باز است که از تو اجازه می خواهند در حالی که توانگرند؛ (و امکانات کافی برای جهاد دارند؛ آنها راضی شدند که با واماندگان و افراد معذور و ناتوان) بمانند؛ و خداوند بر دلهایشان مهر نهاده؛ به همین جهت چیزی نمی دانند. (93) هنگامی که به سوی آنها که از جهاد تخلف کردند باز گردید، برای شما عذر (و بهانه) می آورند؛ بگو: «عذر نیاورید، ما هرگز (سخن) شما را باور

در جامعه

ص: 302

نخواهیم کرد. چرا که خدا ما را از اخبارتان آگاه ساخته؛ و خدا و پیامبرش، اعمال شما را خواهند دید؛ سپس به سوی کسی که دانای پنهان و آشکار است بازگشت داده می شوید؛ و او شما را به آنچه انجام میدادید، آگاه می کند (و جزا می دهد.) » (94) هنگامی که به سوی آنان باز گردید، برای شما به خدا سوگند یاد می کنند، تا از آنها اعراض (و صرف نظر کنید؛ (آری) از آنها اعراض کنید و روی بگردانید)؛ چرا که آنها پلیدند؛ و به کیفر اعمالی که انجام میدادند، جایگاهشان، دوزخ است. (95) و برای شما قسم یاد می کنند تا از آنها راضی شوید؛ اگر شما از آنها راضی شوید، خداوند (هرگز) از گروه فاسقان راضی نخواهد شد.

«سوره 9 آیات 90 و 93 الی 96)

4. سه نفری که تخلف ورزیدند (بازماندگان): تعداد اندکی از مسلمانان در نیتشان برای شرکت در جنگ سستی کردند با وجودی که مسلمانان واقعی و با اخلاصی بودند. آنها کعب بن مالک بن آبی کعب از بنی مسلمه، هلال بن أمه از بنی واقف و مراره بن ربیع از بنی عمرو بن عوف بودند. ابو خیثمه (عبداله بن خیثمه انصاری) از بنی سالم بن عوف متعاقبا حرکت اش را به تنهایی آغاز و در تبوک به پیامبر خدا و مسلمانان ملحق شد. از آنجایی که این سه نفر به طور خالصانهای پشیمان شده بودند، وقتی مسلمانان از تبوک برگشتند آنها را به نوعی مجازات نمودند تا به پاکی نفوس شان کمک نمایند. به مسلمانان دستور داده شد آنها را تحریم و بایکوت کنند و هیچ احوالپرسی یا صحبتی با آنها نمایند. با وجوداین، آنها آزاد بودند به هر کجا که مایلند، عزیمت نمایند. آن گاه آیه زیر نازل شد و بیان فرمود که خداوند توبه آنها را پذیرفته است:

و همچنین آن سه نفر که (از شرکت در جنگ تبوک) تخلف جستند، (و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند، تا آن جا که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد؛ (حتی) در وجود خویش، جایی برای خود نمی یافتند؛ (و) دانستند پناهگاهی در برابر عذاب خدا جز رفتن به سوی او نیست؛ سپس خدا رحمتش را شامل حال آنها نمود، (و به آنان توفیق داد تا توبه کنند؛ زیرا خداوند بسیار

ص: 303

توبه پذیر و مهربان است. (118) ای کسانی که ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان خدا بپرهیزید، و باصادقان و راستگویان باشید. (119)

«سوره 9 آیات 118و 119»

5. منافقان: منافقان کسانی هستند که در بیرون تظاهر به اسلام می نمایند اما در باطن کافرند. رهبر منافقان عبدالله بن ابی بن سلول بود که قبل از مهاجرت پیامبر نامزد رهبری اهل یثرب بود. منافقان چون می خواستند جانب سلامت را از دست ندهند، در برابر نیروی اسلام سر تعظیم فرود آوردند در حالی که در درون صف های مسلمانان به نیرنگ می پرداختند. آنها خود را نه از سر ایمان و اعتقاد، بلکه از سر ترس و پنهانکاری در میان مسلمانان جا داده بودند.

خداوند درباره منافقان می فرماید:

منافقان در پایین ترین در کات (و طبقات) دوزخ قرار دارند؛ و هرگز یاوری برای آنها نخواهی یافت. (بنابر این، از طرح دوستی با دشمنان خدا، که نشانه نفاق است، بپرهیزید.) (145)

«سوره 4 آیه 145»

تخلف کنندگان (از جنگ تبوک،) از مخالفت با پیامبر خدا و کناره گیری از جهاد، خوشحال شدند؛ و خوش نداشتند که با مال و جان خود، در راه خدا جهاد کنند و گفتند: «در این گرما، (به سوی میدان) حرکت نکنید.» (به آنان) بگو: «آتش دوزخ از این سوزان تر است!» اگر می فهمیدند. (81) از این رو آنها باید کمتر بخندند و بسیار بگریند؛ چرا که آتش جهنم در انتظارشان است) این، جزای کارهایی است که انجام می دادند. (82) هرگاه خداوند تو را به سوی گروهی از آنان بازگرداند، و از تو اجازه خروج (به سوی میدان جهاد) بخواهند، بگو: «هیچ گاه با من خارج نخواهید شد؛ و هرگز همراه من، با دشمنی نخواهید جنگید. شما نخستین بار به کناره گیری (از جهاد) راضی شدید، اکنون نیز با متخلفان بمانید.» (83) هرگز بر مرده هیچ یک از آنان، نماز نخوان؛ و بر کنار قبرش، (برای دعا و طلب آمرزش،) نایست؛ چرا که آنها به خدا و پیامبرش کافر شدند؛ و در حالی که فاسق بودند از دنیا رفتند. (84)

سوره 9 آیات 81 الی 84

ص: 304

حذیفہ بن یمان، امین راز رسول خدا درباره منافقان بود؛ بدین معنا که رسول خدا با حذیفه و نه هیچ کس دیگری درباره هویت منافقان سخن می گفت. به همین دلیل پس از فوت پیامبر برخی صحابه منتظر می ماندند تا ببیند آیا حذیفه در نماز میت کسی حاضر می شود؟ اگر حذیفه در نماز میت شرکت می کرد، آنها هم در نماز بر آن مرد حاضر می شدند، در غیر این صورت، در نماز میت شرکت نمی کردند.

6. در سوره توبه، که در آن برخی از رویدادهای تبوک (غزوه عسره) بیان شده، از السابقون الأولون» هم سخن به میان آمده است. مفسران در مورد السابقون الأولون اختلاف نظر دارند. بر مبنای یک نظر، آنها کسانی هستند که پیمان اتحاد با رسول خدا را در بیعت رضوان در زیر درختی در حدیبیه بستند. بر اساس نظر دیگری، آنان مسلمانان پیش از بیعت رضوان تا بیعت اند و آنان مهاجران اولی اند. طبق نظر دیگر کسانی هستند که با رسول خدا به سوی دو قبیله نماز گزارده اند و در دو جنگ بدر و أحد شرکت جسته بودند. بر طبق نظر رازی، منظور از "السابقون الأولون"، اولین ها در هجرت و یاوری اسلام است. زیرا سبقت جستن در هجرت تحمل سختی در راه اسلام ] متضمن سبقت در پذیرش اسلام است. اما سبقت جستن برای پذیرش اسلام الزاما به معنی سبقت در هجرت نیست. به نظر می رسد بیان رازی در مورد هر دو گروه مهاجر و انصار مصداق داشته باشد. خداوند در آیه 100 سوره توبه می فرماید: پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نیز) از او خشنود شدند؛ و باغهای بهشتی برای آنان آماده ساخته، که نهرها از پای درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و این است رستگاری و پیروزی بزرگ! 100

«سوره 9 آیه 100»

منابع و مآخذ:

- ابن خلدون 44/2

ص: 305

- ابن سعد 165/2

- ابن هشام 118/4

- أسد الغابه 93/5

- البدایه و النهایه 2/5

- تاریخ الطبری 102/2 و 100/3

- تفسیر الطبری 213/6 و 6/7

- روح المعانی 231٫6

- فتح القدیر 393/2

- الکامل فی التاریخ 189/2

- عیون الأثر 216/2

ص: 306

تصویر

ص: 307

تصویر

ص: 308

بزرگ ترین روز

روز حج اکبر (سال نهم هجری)

خداوند در آیات 1 الی 24 سوره توبه می فرماید:

این، (أعلام) بیزاری از سوی خدا و پیامبر او، به کسانی از مشر کان است که با آنها پیمان بسته اید! (1) (شما ای مشرکان!)، چهار ماه (مهلت دارید آزادانه در زمین رفت و آمد کنید (و بیندیشید). و بدانید شما نمی توانید از قدرت خدا فرار کنید. (و بدانید) خداوند خوار کننده کافران است! (2) و این، اعلامی است از ناحیه خدا و پیامبرش به (عموم مردم در روز حج اکبر [روز عید قربان که: خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزارند! با این حال، اگر توبه کنید، برای شما بهتر است! و اگر سرپیچی نمایید، بدانید که شما نمی توانید از قلمرو قدرت خداوند خارج شوید. و کافران را به مجازات دردناکی بشارت ده! (3) مگر کسانی از مشرکان . که با آنها پیمان بستید، و چیزی از آن را در حق شما فروگذار نکردند، و هیچ کس را بر ضد شما تقویت ننمودند؛ پیمان آنها را در حق آنان تا پایان مدتشان محترم بشمرید؛ زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست دارد. (4) و هنگامی که ماههای حرام پایان گرفت، مشرکان را هر جا یافتید به قتل برسانید؛ و آنها را اسیر سازید؛ و محاصره کنید و در هر کمینگاه، بر سر راه آنها بنشینید. ولی اگر توبه کنند، و نماز را بر پا دارند، و زکات را بپردازند، آنها را رها سازید؛ زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است. (5) و اگر کسی از مشرکان از تو پناه بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود (و در آن بیندیشد؛ سپس او را به محل امنش برسان، چرا که آنها گروهی نا آگاهند. (6) چگونه برای مشرکان پیمانی نزد خدا و پیامبرش خواهد بود در حالی که آنها همواره آماده شکستن پیمانشان هستند)؟! مگر کسانی که نزد مسجدالحرام با آنان پیمان بستید؛ (و پیمان خود را محترم شمردند؛) تا زمانی که به پیمان شما پایبند باشند، شما نیز به پیمان آنها پایبند باشید، که خداوند پرهیزگاران را دوست دارد. (7) چگونه (پیمان مشرکان ارزش دارد، در حالی که اگر بر شما غالب شوند، نه رعایت خویشاوندی با شما را می کنند، و نه پیمان را؟! شما را با زبان خود خشنود می کنند، ولی دلهایشان ابا دارد و بیشتر آنها گنهکارند. (8) آنها آیات خدا را به بهای کمی فروختند؛ و

ص: 309

مردم را از راه او بازداشتند؛ آنها چه بد اعمالی انجام میدادند! (9) (این روش آنهاست که درباره هیچ فرد بایمانی رعایت خویشاوندی و پیمان را نمی کنند؛ و آنها همان تجاوزکارانند! (10) (ولی) اگر توبه کنند، و نماز را برپا دارند، و زکات را بپردازند، برادر دینی شما هستند؛ و ما آیات خود را برای گروهی که می دانند و می اندیشند)، شرح می دهیم. (11) و اگر پیمانهای خود را پس از عهد خویش بشکنند، و آیین شما را مورد طعن و تمسخر قرار دهند، با پیشوایان کفر پیکار کنید؛ چرا که پیمان آنها اعتباری ندارد؛ شاید (با شدت عمل) دست بردارند. (12) آیا با گروهی که پیمانهای خود را شکستند، و تصمیم به اخراج پیامبر گرفتند، پیکار نمی کنید؟! در حالی که نخستین بار، آنها (پیکار با شما را آغاز کردند؛ آیا از آنها می ترسید؟! با این که اگر ایمان دارید، خداوند سزاوارتر است که از او بترسید. (13) و با آنها پیکار کنید، که خداوند آنان را به دست شما مجازات کرده و رسوا می سازد؛ و شما را بر آنها یاری می دهد. و سینه گروه مؤمنین را شفا می بخشد ؛ و بر قلب آنها مرهم می نهد) (14) و خشم دلهای آنان را از میان می برد. و خدا توبه هر کس را بخواهد (و شایسته ببیند)، می پذیرد؛ و خداوند دانا و حکیم است. (15) آیا چنین پنداشتید که (به حال خود رها می شوید در حالی که خداوند هنوز کسانی را که از شما جهاد کردند، و غیر از خدا و پیامبرش و مؤمنان را محرم اسرار خویش انتخاب ننمودند، (از دیگران مشخص نساخته است ؟! (باید آزمایش شوید؛ تا مؤمنان واقعی شناخته شوند؛) و خداوند به آنچه عمل می کنید، آگاه است. (16) به مشرکان حق ندارند مساجد خدا را آباد کنند در حالی که بر کفر خویش گواهند! آنها اعمالشان نابود (و بی ارزش) شده؛ و در آتش (دوزخ)، جاودانه خواهند بود. (17) مساجد خدا را تنها کسی آباد می کند که به خدا و روز بازپسین، ایمان آورده، و نماز را برپا دارد، و زکات را بپردازد، و جز از خدا نترسد؛ امید می رود آنها از هدایت یافتگان باشند. (18) آیا آب دادن به حاجیان، و آباد ساختن مسجدالحرام را، همانند (عمل) کسی قرار دادید که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده، و در راه او جهاد کرده است؟! (این دو، نزد خدا یکسان نیستند. و خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمی کند. (19) و کسانی که ایمان آوردند، و هجرت کردند، و با مال و جانشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است؛ و آنها رستگار انند. (20) پروردگارشان آنها را به رحمتی از ناحیه خود، و خشنودی

ص: 310

(خویش)، و باغهای بهشتی بشارت میدهد که در آن، نعمتهای پایدار دارند؛ (21) جاودانه و تا ابد در این باغها (و در میان این نعمتها) خواهند بود؛ زیرا پاداش عظیم نزد خداوند است. (22) ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر پدران و برادران شما، کفر را بر ایمان ترجیح دهند، آنها را ولی (و یار و یاور و تکیه گاه) خود قرار ندهید. و کسانی از شما که آنان را ولی خود قرار دهند، آنان ستمکارانند. (23) بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما، و اموالی که به دست آورده اید، و تجارتی که از کساد شدنش می ترسید، و خانه هایی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راه او محبوبتر است، در انتظار این باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند! و خداوند گروه فاسقان را هدایت نمی کند.» (24)

«سوره 9 آیات 1 الی 24»

هم چنین در آیات 198 الی 199 سوره بقره می فرماید: گناهی بر شما نیست که از فضل پروردگارتان (و از منافع اقتصادی در ایام حج)

بهره گیرید که از منافع حج، پی ریزی، اقتصاد صحیح اسلامی است). و هنگامی که از «عرفات» کوچ کردید، خدا را نزد «مشعر الحرام ، یاد کنید. او را یاد کنید همانگونه که شما را هدایت نمود؛ و قطعا شما پیش از این، از گمراهان بودید. (198) سپس از همان جا که مردم کوچ می کنند، (به سوی سرزمین منی) کوچ کنید؛ و از خداوند، طلب آمرزش کنید، زیرا خدا آمرزنده مهربان است. (199)

«سوره 2 آیات 198 و 199»

حج اکبر همان حج عرفه است که از حج عمرہ یا حج اصغر باز شناخته می شود. بنابر قولی روز حج اکبر نیز، روز یوم النحر یا روز عید قربان است. هم چنین گفته می شود این حج بدان سبب اکبر خوانده شده که عمره، حج کوچکتر یا حج اصغر نامیده شده است. و اما حجه الوادع یا حجه البلاغ یا حجه الاسلام در سال دهم هجری انجام گرفت؛ یعنی آخرین سالی که رسول خدا در آن حج گذارد. رسول خدا به همگان آموخت که مردم با هر رنگ پوست و از هر جامعه و هر قشری که باشند، با هم برابرند. چهار مسیر اصلی برای عزیمت مردم به سوی مکه برای برپایی حج، پس از گسترش اسلام، عبارتند از:

ص: 311

1. حج شامی

2. حج مصری

٣. حج عراقی

منابع و مآخذ:

- ابن هشام 352/2

- البدایه و النهایه 109/5

- التفسیر المنیر 102/10

- صفوة التفاسیر 521/1

- الطبری 148/3

- الکشاف 246/2

ص: 312

تصویر

ص: 313

تصویر

ص: 314

تصویر

ص: 315

تصویر

ص: 316

تصویر

ص: 317

تصویر

ص: 318

تصویر

تصویر

ص: 319

تصویر

ص: 320

جنگهای رده

(سالهای 11 و 12 هجری)

خداوند در آیه 144 سوره آل عمران می فرماید:

محمد فقط فرستاده خداست؛ و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، شما به گذشته (و دوران جاهلیت) باز برمی گردید؟! و هر کس به گذشته باز گردد، هرگز به خدا ضرری نمی رساند؛ و خداوند بزودی شاکران (و ثابت قدمان) را پاداش خواهد داد. (144)

«سوره 3 آیه 144»

هم چنین در آیه 54 سوره مائده می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد، (به خدا زیانی نمی رساند؛ خداوند گروهی را می آورد که آنها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند؛ در راه خدا جهاد می کنند، و از سرزنش هیچ ملامتگری هراسی ندارند. این، فضل خداست که آن را به هر کس بخواهد (و شایسته ببیند) میدهد؛ و فضل و احسان خداوند، گسترده و او به همه چیز ) داناست. (54)

«سوره 5 آیه 54»

در آنجا که خداوند می فرماید: «خداوند جمعیتی را می آورد که آنها را دوست دارد و آنان نیز او را دوست دارند؛ در برابر مؤمنان متواضع، در برابر کافران سرسخت و نیرومندند؛ آنها در راه خدا جهاد می کنند، و از سرزنش هیچ ملامت گری هراسی ندارند.» گروهی از مفسران شأن نزول این آیه را یاران پیامبر در شروع جنگ شان با مرتدان و بازدارندگان زکات می دانند.

پس از درگذشت پیامبر، بسیاری از قبایل عرب به جز ساکنان مناطق دو شهر مکه و مدینه مرتد شدند. برخی از آنها نماز را قبول داشتند اما از پرداخت زکات امتناع

ص: 321

ورزیدند و گروهی دیگر به متنیانی (یعنی کسانی که دعوی نبوت داشتند!) مانند مسیلمه کذاب، طلیحه اسدی و سجاح و.... روی آوردند.

خلیفه وقت مسلمانان 11 لشکر را (برای مقابله با مرتدین) اعزام نمود و خودش پیشروی آنها را از مدینه تعقیب می نمود؛ چنان که گویی مدینه مقر فرماندهی مرکزی سپاه اسلام شده بود و نقشه شبه جزیره عربستان پیش چشم این فرمانده بود. اخبار هر روزه این سپاه ها و تحرکات شان و این که در چه زمانی گرد هم می آمدند و کی پراکنده می شدند تا بار دیگر تجمع کنند و این که فرمانده لشکر به هنگام درگیری چه کسی بوده است، به اطلاعش می رسید. این اطلاعات را پیکهای نظامی که اخبار دقیق را از جبهه های جنگ مرتدان با سرعت به قرارگاه فرماندهی در مدینه می آوردند، به دست خلیفه می رساندند.

نبرد سرنوشت سازی در یمامه با مسیلمه کذاب و پیروانش رخ داد. نقطه اوج نبرد در باغی به نام "حدیقه الموت" بود. در همان جا بود که بسیاری از اصحاب بر جسته رسول خدا نمونه های فوق العاده ای از شجاعت و جانفشانی را به نمایش گذاشتند. مسیلمہ کذاب به شمشیر عبدالله بن زید انصاری و نیزه وحشی کشته شد. عمده مسئولیت سنگین پایان بخشیدن به قائله ارتداد بر عهده خالد پسر ولید بود. پس از آن مسلمین شروع به اعزام لشکرهایی به عراق و آزادسازی سرزمین شام کردند که در نتیجه آن مردم این سرزمین ها از تاریکی بی ایمانی بیرون آمدند و به سوی نور ایمان گام برداشتند.

لشکرهای 11گانه و رهبران آن ها

ص: 322

تصویر

ص: 323

تصویر

منابع و مآخذ:

- البدایه و النهایه، 311/6

- الطبری، 241/2

- الکامل فی التاریخ، 231/2

ص: 324

ضمائم یا ملحقات

به منظور مفید تر شدن این اطلس، در ادامه شرح مکانها، اقوام و اعلامی را ضمیمه مینمایم که وصف آنها نیازمند نقشه یا تصویر نبود.

ولا تسرفوا (و اسراف نکنید)

خداوند در آیه 141 سوره انعام می فرماید:

اوست کسی که باغهای معروش باغهایی که درختانش روی داربست ها قرار دارد، و باغهای غیر معروش اباغهایی که نیاز به داربست ندارد را آفرید؛ و همچنین نخل و انواع زراعت را، که از نظر میوه و طعم با هم متفاوتند؛ و (نیز) درخت زیتون و انار را، که از جهتی با هم شبیه، و از جهتی تفاوت دارند؛ (برگ و ساختمان ظاهریشان شبیه یکدیگر است، ولی طعم و میوه آنها متفاوت می باشد.) از میوه آن، به هنگامی که به ثمر می نشیند، بخورید؛ و حق آن را به هنگام برداشت محصول)، بپردازید؛ و اسراف نکنید، که خداوند مسرفان را دوست ندارد. (141)

این آیه شریفه اشاره به ثابت بن قیس بن شماس دارد که تمامی خرماهایش را چید و آنها را به دیگران بخشید و هنگام فرا رسیدن شب، او هیچ در اختیار نداشت.

ابتر (بریده نسل)

خداوند در آیه 3 سوره کوثر، خطاب به پیامبر که می فرماید:

(و بدان) دشمن تو به یقین ابتر و بریده نسل است. (3)

این آیه در مورد عاص بن وائل نازل شد که هنگام فوت قاسم پسر رسول خدا خطاب به پیروان ایشان گفته بود: "او (محمد) را واگذارید، زیرا او مردی بی عقبه و نسل بریده است و وقتی بمیرد، هیچ یادی از او باقی نخواهد ماند." اما در واقع عاص بود که بی نسل و بی عقبه گشت زیرا که ملعون و منقطع از رحمت خداوندی شد.

ص: 325

ابی لهب (ابولهب)

خداوند در آیات سوره مسد می فرماید: بریده باد هر دو دست ابولهب و مرگ بر او باد! 14 هرگز ثروتش و آنچه را به دست آورد به حالش سودی نبخشید. 2 و بزودی وارد آتشی شعله ور و پر لهیب می شود؛ 3 و (نیز) همسرش، در حالی که هیزم کش (دوزخ) است، 4 و در گردنش رشته ای از لیف خرما.

«سوره 111 آیات 1 الی 5»

ابولهب نام کاملش عبد العزی بن عبدالمطلب و یکی از عموهای پیامبر خدا بود. همسرش آروی ام جمیل، خواهر ابوسفیان بود و هیزم کش نامیده شد. این تعبیر یک استعاره مشهور در زبان عربی است که مبین تهمت زن و سخن چین بودن آن شخص است. شاعر می گوید: «لم یمش بین الحی بالحطب الرطب» (میان قبیله به تازگی سخن چینی نکرده است.) این دو یعنی ابولهب و آروی دشمنی بی حد و مرزی را نسبت به رسول خدا نشان دادند.

چهار ماه حرام

خداوند در آیات 36 و 37 سوره توبه می فرماید:

تعداد ماهها نزد خداوند در کتاب (آفرینش) الهی، از آن روز که آسمانها و زمین را آفریده، دوازده ماه است که چهار ماه از آن، ماه حرام است؛ (و جنگ در آن ممنوع می باشد.) این، آیین همیشگی و استوار (الهی) است. بنابراین، در این ماهها به خود ستم نکنید و (از هر گونه خونریزی بپرهیزید). و با همه مشرکان، پیکار کنید، همان گونه که آنها با همه شما پیکار می کنند و بدانید خداوند با پرهیزگاران است. (36) به تأخیر ماههای حرام و جابه جا کردن آنها) فقط، افزایشی در کفر (مشرکان) است؛ که با آن، کافران گمراه می شوند؛ یک سال، آن را حلال، و سال دیگر آن را حرام می کنند، تا با مقدار ماههایی که خداوند تحریم کرده هماهنگ شود (و عدد چهار ماه، به پندارشان تکمیل گردد)؛ و به این ترتیب، آنچه را خدا حرام کرده، حلال بشمرند. اعمال زشتشان در نظرشان

ص: 326

زینت داده شده؛ و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمی کند. (37)

«سوره 9 آیات 36 و 37»

آیات فوق تبیین می نماید که چهار ماه از سال ماه های حرام خداوند هستند. این ماهها شامل ذی القعدہ، ذی الحجہ، محرم الحرام (این سه ماه پشت سر هم هستند) و ماه رجب است. ماههای سال قمری با محرم شروع می شود و سپس صفر، ربیع الاول، ربیع الثانی، جمادی الأول، جمادی الثانی، رجب الفرد یا رجب المرجب، شعبان، رمضان، شوال، ذی القعده و ذی الحجه به دنبال آن هستند. در این میان، ماه های حرام، محترم و خونریزی در آنها حرام و ممنوع شده است. در این ماه ها مردم باید برای پرستش و عبودیت تلاش بیشتری کنند و جنگ در آنها ممنوع است. بنابراین، فضای ایمنی برای سفر و انجام مراسم حج (در سه ماه حرام اول یعنی محرم، ذی القعده و ذی الحجه) و به جای آوردن عمره در ماه رجب فراهم می شود.

همسر فرعون

خداوند در آیه 9 سوره قصص می فرماید:

همسر فرعون (چون دید آنها قصد کشتن کودک را دارند) گفت: «او مایه روشنایی چشم من و توست! او را نکشید شاید برای ما مفید باشد، با او را به فرزندی برگزینیم.» و آنها نمی فهمیدند (که دشمن اصلی خود را در آغوش می پرورانند)! (9)

«سوره 28 آیه 9»

همسر فرعون، آسیه دختر مزاحم، زن جلیله و فاضله ای بود که به خداوند ایمان داشت و خداوند مهر موسیه را در قلب او انداخت. (او خطاب به فرعون گفت: «این کودک نور چشم من و توست! او را نکشید شاید برای ما مفید باشد، با او را به عنوان پسر خود برگزینیم.» از این رو خداوند به او نعمت ایمان عطا فرمود.

ص: 327

اهل شهری که از مردمش غذا خواسته شد

در آیه 77 سوره کهف می خوانیم:

باز به راه خود ادامه دادند تا به اهل شهری رسیدند؛ از آنان خواستند که به ایشان غذا دهند؛ ولی آنان از پذیرایی آن دو خودداری نمودند؛ با این حال) در آن جا دیواری یافتند که می خواست فرو ریزد؛ و (خضر) آن را بر پاداشت. (موسی) گفت: «(لااقل) اگر می خواستی در مقابل این کار مزدی می گرفتی.»(77)

«سوره 18 آیه 77»

عده ای این شهر را آنطاکیه گفته اند، دیگران آن را ایله (یا بندر عقبه) و گروهی طنجه یا حتی شهری در ناحیه دریاچه های تلخ «بحیرات المره» دانسته اند. مطلب زیر از کتاب "مفتاح دار السعاده " تألیف ابن قیم نقل می شود: "شخصی از شهر مورد اشاره در این آیه از سوره کهف پرسید. به وی گفته شد که آن شهر ایله (یا عقبه) بوده است. و گفته شده انطاکیه یا طنجه یا محل برخورد خلیج عقبه و خلیج سوئز یا در کنار بحیرات المره بوده است. خداوند نام این شهر را ذکر نکرده است تا فضیحت (رفتار مردم آن را پوشیده نگه دارد. خدا صفت بخیلی و خسیسی مردم آن را با ذکر نکردن نامشان پوشیده نگه داشت. صفتی که مورد تنفر و غضب خداوند و مردمان است. اگر خداوند نام این شهر را ذکر فرموده بود، مهر اشتهار به رفتار خسیسانه تا قیام قیامت بر پیشانی مردم این شهر زده می شد.

هنگامی که در زمان ولید به نقطه گذاری قرآن اقدام کردند، خواستند به جای «أبوا» کلمه «أتوا» را بگذارند. ولید گفت: قرآن سینه به سینه منتقل شده است جابه جایی چه سودی در بر دارد؟[یعنی امکان دخل و تصرف در آن نیست]

دو دریا (بحرین)

خداوند در آیات 19 الی 22 سوره الرحمن می فرماید:

دو دریای مختلف (شور و شیرین، گرم و سرد) را در کنار هم قرار داد، در حالی که با هم تماس دارند؛ (19) و در میان آن دو مانعی است که یکی بر دیگری غلبه

ص: 328

نمی کند (و به هم نمی آمیزند). (20) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (21) از آن دو، لؤلؤ و مرجان خارج می شود. (22) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (23)

سوره 55 آیات 19 الی 23»

یک دریای آب شور و یک دریای آب شیرین در همسایگی یکی دیگر و حتی برخورد کننده به یکدیگر بدون این که با هم مخلوط شوند. همین موضوع را می توان در مورد جریان های دریایی گرم (نظیر آن چه در خلیج فارس است و جریان های سرد (نظیر آنچه در جریان لابرادور ملاحظه می شود) گفت، که به یکدیگر برخورد می کنند ولی با یکدیگر مخلوط نمی شوند.

اهل شهر

خداوند در آیه 67 سوره حجر می فرماید:

اهل شهر (از ورود میهمانان با خبر شدند، و به طرف خانه لوط) آمدند در حالی که شادمان بودند. (67)

«سوره 15 آیه 67»

این آیه اشاره به مردم شهر دوم دارد که قوم لوطه بودند و از خبر آمدن مهمان های لوط به شادمانی پرداختند و نیت (پلیدشان انجام عمل شنیع لواط با ایشان بود.

او به هنگامی که اهل شهر در غفلت بودند، وارد شهر شد

خداوند در آیه 15 سوره قصص در حین بیان حکایت زندگی موسیه می فرماید:

او به هنگامی که اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد؛ ناگهان دو مرد را دید که به جنگ و نزاع مشغولند؛ یکی از پیروان او بود و از بنی اسرائیل)، و دیگری از دشمنانش؛ آن که از پیروان او بود در برابر دشمنش از وی تقاضای کمک نمود؛ موسی مشت محکمی بر سینه او زد و کار او را ساخت (و بر زمین افتاد و مرد)؛ موسی گفت: «این (نزاع شما) از عمل شیطان بود، که او دشمن و گمراه کننده ای آشکار است.» (15)

«سوره 28 آیه 15»

ص: 329

این آیات به ورود موسیه به شهر منف یا منفیس یا شهر هیلو پولیس (عین الشمس) در مصر اشاره دارد. سرزمین مرتفعی که دارای امنیت و آب جاری بود.

خداوند در آیه 50 سوره مؤمنون می فرماید:

و ما فرزند مریم [عیسی و مادرش را نشانه ای قرار دادیم؛ و آنها را در سرزمین مرتفعی که دارای امنیت و آب روان بود جای دادیم. (50)

«سوره 23 آیه 50»

این سرزمین مرتفع جیرون (دمشق) است. برخی بر این اعتقادند که سرزمین مرتفع مورد اشاره در این آیه بیت المقدس یا نواحی پیرامونی آن است.

ربیون یا مردان الهی

خداوند در آیات 146 الی 148 سوره آل عمران می فرماید:

چه بسیار پیامبرانی که مردان الهی فراوانی به همراه آنان جنگ کردند. آنها هیچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان می رسید، سستی نکردند و ناتوان نشدند و تن به تسلیم ندادند؛ و خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد.(146) سخنشان تنها این بود که: «پروردگارا! گناهان و تندروی های ما در کارها را بر ما ببخش. قدمهای ما را استوار بدار. و ما را بر جمعیت کافران، پیروز گردان.» (147) ز این رو خداوند پاداش دنیا، و پاداش نیک آخرت را به آنها داد؛ و خداوند نیکو کاران را دوست می دارد. (148)

«سوره 3 آیات 146 الی 148»

ربیون دانشمندان ربانی اند. طبری گفته است: «ربیون فراوانند یعنی گروه هایی بسیارند» و ربیون بندگان صالح و عالمان فرزانه اند.

زید بن حارثه

خداوند در آیات 37 و 38 سوره احزاب می فرماید:

ص: 330

(به خاطر بیاور) زمانی را که به آن کس که خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودی (به فرزند خوانده ات «زید») می گفتی: «همسرت را برای خود نگاهدار و از خدا بپرهیز.» و در دل خود چیزی را پنهان می داشتی که خداوند آن را آشکار می کند؛ و از مردم می ترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی. هنگامی که زید نیازش را از آن زن به سر آورد و از او جدا شد)، ما او را به همسری تو در آوردیم تا مشکلی برای مؤمنان در ازدواج با همسران پسرخوانده هایشان به هنگامی که از آنها بی نیاز شدند (و آنها را طلاق دادند) - نباشد؛ و فرمان خدا انجام شدنی است (و سنت غلط تحریم این زنان باید شکسته شود). (37) هیچ گونه منعی بر پیامبر در آنچه خدا برای او مقرر داشته نیست؛ این سنت الهی در مورد کسانی که پیش از این بوده اند نیز جاری بوده و فرمان خدا روی حساب و تدبیر کاملی است. (38)

«سوره 33 آیات 37 و 38»

در این آیه شریفه منظور از کسی که خداوند به او نعمت داده بود، زید و موضوع هدایت او به اسلام است. و عبارت «تو نیز به او نعمت دادی» به آزادسازی از بردگی و تربیت صحیح او توسط پیامبر اشاره دارد. و منظور از «همسرت را نگه دار» اشاره به زینب بنت

جحش است.

سامری

خداوند در آیات 83 الی 88 سوره طه می فرماید:

ای موسی! چه چیز سبب شد که از قومت پیشی گیری، و (برای آمدن به کوه طور) عجله کنی؟! (83) گفت: «پروردگارا! آنان در پی منند؛ و من به سوی تو شتاب کردم، تا خشنود شوی.» (84) و فرمود: «ما قوم تو را بعد از تو، آزمودیم و سامری آنها را گمراه ساخت.» (85) موسی خشمگین و اندوهناکت به سوی قوم خود بازگشت و گفت: «ای قوم من! مگر پروردگارتان وعده نیکویی به شما نداد؟! آیا مدت (جدایی من از شما به طول انجامید، یا می خواستید غضب پروردگارتان بر شما نازل شود که از وعده من تخلف کردید؟!» (86) گفتند: «ما به میل و اراده خود از وعده تو تخلف نکردیم؛ بلکه مقداری از زیورهای قوم

ص: 331

(فرعون) را (که با خود داشتیم) افکندیم.» و سامری این چنین القا کرد، (87) و برای آنان مجسمه گوساله ای که صدایی همچون صدای گوساله داشت پدید آورد و گفتند: «این خدای شما، و خدای موسی است.» و او (حقیقت را) فراموش کرد (پیمانی را که با خدا بسته بود). (88)

و در چند آیه بعد می فرماید: موسی رو به سامری کرد و گفت: «تو چرا این کار را کردی ای سامری؟!» 95 گفت: «من چیزی دیدم که آنها آن را ندیدند؛ من قسمتی از آثار (و در پای) فرستاده (خدا، جبرئیل) را گرفتم، سپس آن را در درون گوساله) افکندم، و این کاری بود که هوای نفس من در نظرم جلوه داد.» 99

سوره 20 آیات 83 الی 88 و 95 الی 96» سامری اصالتا اهل شهر یا روستای) باجرما نزدیک شهر رقه در سوریه و در حاشیه رود فرات بود. او اول به مصر و آنگاه به منطقه سینا مهاجرت کرد. او ساحری منافق بود که از میان قومی و مردمی گوساله پرست آمده بود. در دوران غیبت موسی، سامری طلا و جواهرات قوم او را جمع کرد و از آن زیورآلات، گوسالهای ساخت. سپس با سحر و جادو کاری کرد که گوساله مذکور صدایی از خود در آورد. آن گاه قوم موسی را دعوت به پرستش آن گوساله نمود. و آنان هم به پرستش گوساله روی آوردند.

سدین

خداوند در آیات 93 الی 95 سوره کهف می فرماید:

و همچنان به راه خود ادامه داد تا هنگامی که به میان دو کوه رسید و در کنار آن دو (کوه) قومی را یافت که هیچ سخنی را نمی فهمیدند (و زبانشان مخصوص خودشان بود). 93 (آن گروه با اشاره به او گفتند: «ای ذوالقرنین! (قوم) یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد می کنند؛ آیا ممکن است ما هزینه ای برای تو قرار دهیم، که میان ما و آنها سدی ایجاد کنی؟!» 94 ذوالقرنین گفت: « آنچه پروردگارم در اختیار من گذارده، بهتر است از آنچه شما پیشنهاد

ص: 332

می کنید، کافی است) مرا با نیرویی یاری دهید، تا میان شما و آنها سد محکمی قرار دهم. (95)

«سوره 18 آیات 93 الی 95»

جایی که در آیات فوق به آن اشاره شده است بین دو حائل عظیم در سر حد یا منتهای سرزمین ترکان، جایی نه چندان دور از آذربایجان و ارمنستان قرار دارد. طبری (مفسر قرآن) آن سد را حائلی بین دو چیز تعریف کرده است که همین دو کوه حایل بین آنها باشد. ساخت این سد به وسیله ذوالقرنین انجام شد تا از فساد و غارت گری قبایل یأجوج و مأجوج در شهرها و روستاهای واقع در همسایگی آنها جلوگیری نماید. گفته شده است سدین نزدیک «باب الأبواب» (در بند) است.

(آری شما) در منازل کسانی که به خویشتن ستم ورزیدند، ساکن شدید.

خداوند در آیات 45 و 46 سوره ابراهیم می فرماید:

آری شما بودید که در منازل (و کاخهای کسانی که به خویشتن ستم کردند، ساکن شدید؛ و برای شما آشکار شد چگونه با آنان رفتار کردیم؛ و برای شما، مثالها (از سرگذشت پیشینیان) زدیم (بازهم بیدار نشدید)! (45) آنها نهایت مکر (و نیرنگ) خود را به کار زدند؛ و همه مکرها (و توطئه هایشان) نزد خدا (آشکار و بی اثر) است، هر چند مکرشان چنان باشد که کوهها از جا بر کنده شود. (46)

سوره 14 آیات 45 و 46»

بنابر مرجح ترین قول، اشاره آیه به مدائن صالح در جنوب تبوک است. معنی آیه این است که شما ساکن در مساکن کسانی شدید که ستم روا داشتند و در نتیجه آن، نابود شدند. آیا شما در احوال آنها اندیشه می کنید و از سرنوشت ساکنان آن درس می گیرید؟

سلوی

در آیات 57 سوره بقره و آیه 160 سوره اعراف، خداوند در ادامه بیان نعمتهایش که به بنی اسرائیل عنایت کرده است، می فرماید:

ص: 333

و ابر را بر شما سایبان قراردادیم؛ و «من» نوعی صمغ شیرین گیاهان و سلویه پرنده ای مانند بلدرچین را برای شما فرستادیم؛ (و گفتیم: «از نعمتهای پاکیزهای که به شما روزی داده ایم بخورید؛» و (آنها کفران کردند، ولی با این کار؛ آنها به ما ستم نکردند، بلکه به خود ستم می نمودند. (57)

سوره 2 آیه 57»

ما آنها را به دوازده گروه - که هر یک طایفه ای (از دودمان اسرائیل بودند - تقسیم کردیم. و هنگامی که قوم موسی (در بیابان) از او تقاضای آب کردند، به او وحی فرستادیم که: «عصای خود را بر سنگ مخصوص بزن.» ناگهان دوازده چشمه از آن بیرون جست؛ آنچنان که هر طایفه، چشمه و آبشخور خود را می شناخت. و ابر را بر سر آنها سایبان ساختیم؛ و بر آنها «من» نوعی صمغ شیرین گیاهان و «سلوی» ا پرنده ای مانند بلدرچین فرستادیم؛ (و به آنان گفتیم:) از روزیهای پاکیزهای که به شما داده ایم، بخورید؛ (و آنها کفران کردند؛ ولی با این کار به ما ستم نکردند، بلکه به خودشان ستم می نمودند. (160)

سوره 7 آیه 160» سلوی یک پرنده شبیه بلدرچین با گوشت بسیار خوشمزه بوده است و اکثر مفسران بر این دیدگاه اتفاق نظر دارند.

ما به زودی بر بینی او علامت می نهیم

خداوند در آیات 10 الی 16 سوره قلم می فرماید:

و از کسی که سوگند یاد می کند و پست است اطاعت مکن. (10) کسی که بسیار عیبجو و سخن چین است، (11) و بسیار مانع کار خیر، و متجاوز و گناهکار است؛ (12) علاوه بر این کینه توز و بد نام است. (13) مبادا بخاطر مال و فرزندان فراوانش (از او پیروی کنی)! (14) (در حالی که هرگاه که آیات ما بر او خوانده شود می گوید: «اینها افسانه های پیشینیان است.» (15) ولی ما بزودی بر بینی او داغ (ننگ) می نهیم. (16)

«سوره 68آیات 10 الی 16»

ص: 334

این آیه در مورد ولید بن مغیره نازل شد. (خداوند درباره او می فرماید) که بر دماغش نشان ننگی می گذاریم که بدان شناخته و معروف شود و برای تحقیرش تا مرگ (تا ابد) با او خواهد بود. تشبیه بینی به خرطوم برای نهایت خوار کردن و کوچک شمردن است چنان که در مورد لب از کلمه «مشفر» به معنی «لب شتری» استفاده کنند.

طائفتان

خداوند در آیه 122 سوره مبارکه آل عمران می فرماید:

(و به یاد آور) زمانی را که دو طایفه از شما تصمیم گرفتند سستی نشان دهند و از وسط راه بازگردند)؛ و خداوند باور آنها بود (که از این فکر باز گردند)؛ و افراد با ایمان، باید تنها بر خدا توکل کنند. (122)

«سوره 3 آیه 122»

دو طایفه ای که در این آیه به آنها اشاره شده است، دو جماعت از انصار یعنی بنو سلمه و بنو حارثه بودند. پس از روی گردانی عبدالله بن أبی بن سلول به همراه یک سوم لشکریان از صحنه جنگ احد، آنها (بنو حارثه و بنو سلمه) هم تمایل به ترک أحد پیدا

کردند. عبدالله بن ابی می گفت: "به چه دلیلی ما باید خودمان و فرزندانمان را به کشتن دهیم." دو طایفه هم تحریک به ترک صحنه نبرد شدند، اما خداوند آنها را محافظت نمود و آنها همراه پیامبر خدا باقی ماندند.

طائفتین

خداوند در آیات 156 سوره انعام می فرماید:

ما این کتاب را نازل کردیم تا مبادا بگویید: «کتاب آسمانی تنها بر دو طایفه پیش از ما ز یهود و نصاری نازل شده بود؛ و ما از بحث و بررسی آنان بی خبر بودیم». (156)

«سوره 6 آیه 156»

دو طایفه مورد اشاره در آیه 156 سوره انعام، یهودیان و نصرانیان هستند.

ص: 335

از تو درباره «ذوالقرنین» می پرسند

خداوند در آیات 83 الی 88 سوره کهف می فرماید:

و از تو درباره «ذوالقرنین» می پرسند؛ بگو: «بزودی بخشی از سرگذشت او را برای شما بازگو خواهم کرد.» 83 ما به او در روی زمین، قدرت و حکومت دادیم؛ و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم. 84 او از این اسباب، پیروی و استفاده کرد، 85 تا هنگامی که به غروبگاه آفتاب رسید؛ (در آن جا چنان به نظرش آمد که خورشید در چشمه تیره و گل آلودی غروب می کند و در آن جا قومی را یافت؛ گفتیم: «ای ذوالقرنین! یا (آنان را مجازات می کنی، و یا روش نیکویی در مورد آنها انتخاب می نمایی.» 89 گفت: «اما کسی را که ستم کرده است، مجازات خواهیم کرد؛ سپس به سوی پروردگارش بازگردانده می شود، و خدا او را مجازات شدیدی خواهد کرد! 876 و اما کسی که ایمان آورد و عمل صالحی انجام دهد، پاداشی نیکوتر خواهد داشت؛ و ما دستور آسانی به او خواهیم داد.» 88

«سوره 18 آیات 83 الی 88»

قطعا بر خلاف آنچه برخی ادعا کرده اند، منظور از ذوالقرنین اسکندر مقدونی نیست. ذوالقرنین، حاکم درست کاری بوده که خداوند هر دو نعمت دانش و حکمت را به او ارزانی داشته است. او ذوالقرنین نامیده می شد کنایه از این که او پادشاه و حاکم سرزمین های شرقی و سرزمین های غربی بوده است. او حاکمی عادل و تسلیم فرمان خداوند بوده است.

کسی که با ابراهیم درباره پروردگارش حاجه می کرد

خداوند در آیه 258 سوره بقره می فرماید:

آیا ندیدی (و آگاهی نداری از کسی نمرود که بر اثر (غرور ناشی از) حکومتی که خدا به او داده بود با ابراهیم درباره پروردگارش محاجه و گفتگو کرد؟ و هنگامی که ابراهیم گفت: «خدای من آن کسی است که زنده می کند و

ص: 336

می میراند.» گفت: «من نیز زنده می کنم و می میرانم.» (و دستور داد دو زندانی را حاضر کردند، فرمان آزادی یکی و قتل دیگری را داد. ابراهیم گفت: «خداوند، خورشید را از مشرق می آورد؛ (اگر راست می گویی) تو آن را از مغرب بیاور!» به این صورت، آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد. و خداوند، گروه ستمکاران را هدایت نمی کند. (258)

«سوره 2 آیه 258»

این شخص نمرود بن کنعان بود که با ابراهیم به بحث و جدل درباره وجود خداوند برخاسته بود.

کسانی که به آیات ما کافر شدند

خداوند در آیه 56 سوره نساء می فرماید:

کسانی که به آیات ما کافر شدند، بزودی آنها را در آتشی وارد می کنیم که هر گاه پوستهای تن آنها در آن بسوزد، پوستهای دیگری به جای آن برای آنها قرار می دهیم، تا کیفر (الهی) را بچشند. خداوند، توانا و حکیم است (و روی حساب، کیفر می دهد). 56

سوره 4 آیه 56» این آیه اشاره به عاص بن وائل بن هاشم سهمی قرشی دارد که از استهزا کنندگان پیامبر خدا بود.

همانند کسی که از کنار یک آبادی ویران عبور می کرد

خداوند در آیه 259 سوره بقره می فرماید:

یا همانند کسی که از کنار یک آبادی (ویران شده) عبور کرد، در حالی که دیوارهای آن، به روی سقفهایش فروریخته بود، (و اهل آن همگی مرده بودند، او با خود) گفت: «چگونه خدا اینها را پس از مرگ، زنده می کند؟!» (در این هنگام، خدا او را یکصد سال میراند؛ سپس زنده کرد؛ و به او گفت: «چه قدر درنگ کردی؟» گفت: «یک روز؛ یا بخشی از یک روز.» فرمود: «بلکه یکصد سال

ص: 337

درنگ کردی! نگاه کن به غذا و نوشیدنی خود، که هیچ گونه تغییر نیافته است پس بدان خدا بر همه چیز قادر است. ولی به درازگوش خود نگاه کن (که چگونه از هم متلاشی شده!، آنچه می بینی، هم برای اطمینان خاطر توست، و هم) برای این که تو را نشانه ای برای مردم در مورد معاد) قرار دهیم. (اکنون) به استخوانهای مرکب سواری خود نگاه کن که چگونه آنها را بر پا ساخته، به هم پیوند می دهیم، سپس گوشت بر آنها می پوشانیم!» هنگامی که این حقایق) بر او آشکار شد، گفت: «میدانم خدا بر هر چیزی تواناست.» (259)

«سوره 2 آیه 259»

شهر مورد اشاره در این آیه، بیت المقدس یا ایلیا است که پس از حمله تختصر به ویرانی کشیده شده بود.

الذین یبخلون یا کسانی که بخل می ورزند

خداوند در آیه 37 سوره نساء می فرماید: همان کسانی که بخل می ورزند، و مردم را نیز به بخل دعوت می کنند، و آنچه را که خداوند از فضل (و رحمت خود به آنها داده، کتمان می نمایند. این عمل، در حقیقت از کفرشان سرچشمه گرفته؛) و ما برای کافران، عذاب خوار کننده ای آماده کرده ایم. (37)

«سوره 4 آیه 37»

این آیه در ارتباط با برخی یهودیانی نازل شد که به انصار می گفتند ثروت تان را برای جهاد یا صدقه خرج نکنید.

کسانی که همسران خود را متهم می کنند

خداوند در آیات 6 الی 9 سوره نور می فرماید:

و کسانی که زنان خود را (به زنا) متهم می کنند، و گواهانی جز خودشان ندارند، هریک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگویان است؛ (6) و در پنجمین بار بگوید که لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد. (7)

ص: 338

آن زن نیز می تواند کیفر (زنا) را از خود دور کند، به این طریق که چهار بار خدا را به شهادت طلبد که آن مرد (در این نسبتی که به او داده) از دروغگویان است. (8) و بار پنجم بگوید که غضب خدا بر او باد اگر آن مرد از راستگویان باشد (و در این صورت مجازات از هر دو برداشته می شود). (9)

«سوره نور آیات 6 الی 9»

مناسبت نزول آیات فوق این بود که هلال بن امیه در حضور رسول خدا همسر خود را به رابطه نامشروع با شریک بن سحما متهم نمود.

کسانی که تو را از پشت حجرهها بلند صدا می زنند

خداوند در آیات 4 و 5 سوره حجرات می فرماید:

(ولی) کسانی که تو را از پشت حجرهها بلند صدا می زنند، بیشترشان نمی فهمند. (4) اگر آنها صبر می کردند تا تو به نزد آنها بیرون آیی، برای آنان بهتر بود؛ و خداوند آمرزنده و مهربان است. (5)

سوره 49 آیات 4 و 5»

عیینہ بن حصن و اقرع بن حابس یک گروه 70 نفره از بنی تمیم را نمایندگی می کردند که برای دیدن رسول خدا آمده بودند. آنها هنگام ظهر که رسول خدا مشغول خواب کوتاه ظهرانه خود بود، بر منزل ایشان وارد شدند. آن گاه با صدای بلند از بیرون خانه پیامبر خدا را صدا زدند که: "یا محمد به بیرون و نزد ما بیا"

قارون

خداوند در آیات 76 الی 82 سوره قصص می فرماید:

قارون از قوم موسی بود، اما بر آنان ستم کرد؛ ما آن قدر از گنجها به او داده بودیم که حمل کلیدهای آن برای گروهی نیرومند، دشوار بود! (به خاطر آورید) هنگامی را که قومش به او گفتند: «این همه از سر غرور شادی مکن، که خداوند شادی کنندگان مغرور را دوست نمی دارد. (76) و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب؛ و بهره ات را از دنیا فراموش مکن؛ و همان گونه که

ص: 339

خدا به تو نیکی کرده نیکی کن؛ و هرگز در زمین در جستجوی فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد.» (77) (قارون) گفت: «این ثروت را بوسیله دانشی که نزد من است به دست آورده ام!» آیا او نمی دانست که خداوند از میان اقوام پیشین کسانی را هلاک کرد که نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟! (و هنگامی که عذاب الهی فرا رسد، مجرمان از گناهانشان سؤال نمی شوند. (78) (قارون) با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها که خواهان زندگی دنیا بودند گفتند: «ای کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم؟ براستی که او بهرۀ عظیمی دارد!» (79) اما کسانی که دانش به آنها داده شده بود گفتند: «وای بر شما! ثواب الهی برای کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام می دهند بهتر است، اما جز صابران به آن نمی رسند.» (80) سپس ما، او و خانه اش را در زمین فرو بردیم، و گروهی نداشت که او را در برابر عذاب الهی یاری کنند، و خودش نیز نمی توانست خویشتن را یاری دهد. (81) و آنها که دیروز آرزو می کردند به جای او باشند بامدادان (هنگامی که این صحنه را دیدند) گفتند: «وای بر ما! گویی خدا روزی را بر هر کس از بندگانش بخواهد وسعت می بخشد یا تنگ می گیرد. اگر خدا بر ما متت ننهاده بود، ما را نیز در زمین فرو می برد. ای وای! گویی کافران هرگز رستگار نمی شوند.» (82)

سوره 28 آیات 76 الی 82

هم چنین در سوره عنکبوت آیات 39 و 40 می فرماید:

و «قارون» و «فرعون» و «هامان» را نیز (هلاک کردیم)؛ موسی با دلایل روشن به سراغشان آمد، اما آنان در زمین تکبر ورزیدند، ولی نتوانستند (بر خدا) پیشی گیرند. (39) ما هر یک از آنان را به گناهشان گرفتیم (و مجازات کردیم)، بر بعضی از آنها طوفانی از سنگریزه فرستادیم، و بعضی از آنان را صیحه (مرگبار آسمانی) فروگرفت، و بعضی دیگر را در زمین فرو بردیم، و بعضی را غرق کردیم؛ خداوند هرگز به آنها ستم تکرد، ولی آنها خودشان بر خویشتن ستم می کردند.(40)

«سوره 29 آیات 39 و 40»

و باز در آیات 23 و 24 سوره غافر می فرماید:

ما موسی را با معجزات خود و دلیل روشنی فرستادیم، 23 و به سوی فرعون و

ص: 340

هامان و قارون؛ ولی آنها گفتند: «او ساحری بسیار دروغگو است.» (24)

«سوره 40 آیات 23 و 124»

فرعون حاکم مستبد معروف و هامان وزیرش بود. و قارون پسر عموی موسی و مردی با ثروت بیش از حد بود. قارون به خاطر ثروت و گنج هایی که خداوند به او عط فرموده بود، بر دیگران تکبر ورزید و خود را برتر از آنان دید. به سبب جایگاه قارون و هامان در کفر ورزی و از آنجا که این دو مشهورترین پیروان فرعون بودند، نام شان در قرآن آمده است.

شهرهایی که بر کت داده بودیم

خداوند در آیه 18 سوره سبا (در وصف نعمتهایی که برای قوم سبا فراهم شد و آنها در نهایت کفران پیشه کردند) می فرماید:

و میان آنها و شهرهایی که بر کت داده بودیم، آبادیهای آشکاری (بر سر راهشان) قرار دادیم؛ و سفر در میان آنها را بطور متناسب (با فاصله نزدیک) مقرر داشتیم؛ (و به آنان گفتیم:) شبها و روزها در این آبادیها با ایمنی (کامل) سفر کنید. (18)

«سوره 34 آیه 18»

سرزمین مورد اشاره در این آیه از سرزمین قوم سبا تا شهرهای شام را در بر می گیرد. آنها شامل شهرهایی است که یکی پس از دیگری از یمن تا شام قرار گرفته اند. این شهرها و قریه ها چنان به هم نزدیک هستند که زمانی که شخصی در یکی از آنها قرار گیرد، می تواند شهر موجود در همسایگی آن را ببیند.

شهری که باران شر بر آن باریده بود.

خداوند در آیه 40 سوره فرقان (در بیان غفلت مشرکان) می فرماید:

(مشرکان مکه) از کنار شهری که باران شتر بر آن باریده بود دیار قوم لوط که خداوند آن را سنگباران کرده بود گذشتند؛ آیا آن را نمی دیدند؟! (آری، میدیدند) ولی به رستاخیز ایمان نداشتند. (40)

سوره 25 آیه 40»

ص: 341

از این آیات به شهر سدوم وعموره، دیار قوم لوطه اشاره دارد که قریشان به کرات و هنگام سفرهای تجاری شان به سوی شام، از کنار آن می گذشتند.

این شهر که اهلش ستمگرند

خداوند در آیه 75 سوره نساء می فرماید:

چرا در راه خدا، و (برای رهایی) مردان و زنان و کودکانی که (به دست ستمگران) تضعیف شده اند، پیکار نمی کنید؟!همان افراد (ستمدیده ای) که می گویند: «پروردگارا! ما را از این شهر (مکه)، که اهلش ستمگرند، بیرون ببر (و رهایی ببخش)؛ و از سوی خود، برای ما سرپرستی قرار ده؛ و از جانب خود، یار و یاوری برای ما مقرر فرما» (75)

«سوره 4 آیه 75»

این آیه به شهر مکه اشاره دارد که تا زمان فتح در سال هشتم هجری، سرزمین کفر باقی مانده بود و از همین رو رسول خدا از آن هجرت فرمود. عبارت "اهلش" اشاره به رهبران قریش دارد که از مهاجرت مستضعفان مسلمان به سوی مدینه جلوگیری می کردند و مانع انجام آزادانه مراسم مذهبی اسلامی تا سال فتح مکه می شدند.

شهری که در امنیت و آرامش در آن سکنی داشتند.

خداوند در آیه 112 سوره نحل می فرماید:

خداوند (برای آنان که کفران نعمت می کنند،) مثلی زده است: سرزمینی که امن و آرام بود؛ و همواره روزیش از هر جا می رسید؛ اما نعمتهای خدا را ناسپاسی کردند؛ و خداوند بخاطر اعمالی که انجام می دادند، لباس گرسنگی و ترس را بر آنها پوشانید. (112)

«سوره 16 آیه 112»

این آیه اشاره به مکه دارد، اما برخی معتقدند این آیه به شهر دیگری اشاره دارد که به عنوان مثالی برای مکه آورده شده است. رازی می گوید: «این یک مثال برای مردم

ص: 342

مکه است، زیرا آنها زندگی ایمن، راحت و توأم با خوشبختی داشتند.» آن گاه خداوند نعمتی عظیم یعنی محمد را برایشان فرستاد. آنها پیامبری او را باور نکردند و گرفتاری های بزرگی برای او ایجاد کردند و خداوند آنها را به خشکسالی و گرسنگی در چند سال مجازات نمود.

قوی تر از شهر تو است

خداوند در آیه 13 سوره محمد می فرماید:

و چه بسیار شهرهایی که از شهر تو که بیرونت کرد نیرومندتر بودند؛ و ما همه آنها را به سزای اعمالشان) هلاک کردیم و هیچ یاوری نداشتند. (13)

«سوره 47 آیه 13»

ساکنان سرکش و ستمگر در بسیاری از شهرهای دیگر وجود داشتند که قوی تر و قدرتمندتر از مردم مکه بودند که پیامبر را بیرون راندند، اما سرنوشت محتوم همه آنها نابودی و تباهی بود.

لایلاف قریش

خداوند در آیات سوره قریش می فرماید:

نابودی فیل سواران بخاطر این بود که قریش (به این سرزمین مقدس) الفت گیرند (و زمینه ظهور پیامبر فراهم شود). (1) الفت آنها (به این سرزمین و بازگشت آنها به آنجا) در سفرهای زمستانه و تابستانه. (2) پس (به شکرانه این نعمت بزرگ) باید پروردگار این خانه را عبادت کنند، (3) همان کس که آنها را از گرسنگی نجات داد و از ترس و ناامنی ایمن ساخت. (4)

«سوره 106 آیات 1 الی 4»

قریش از کلمه «قرش» مشتق شده است که به معنی جمع کردن، به دست آوردن و به هم پیوستن است.

ص: 343

و قلبش به واسطه ایمان در آرامش و اطمینان بود

خداوند در آیات 106 و 107 سوره نحل می فرماید:

کسانی که بعد از ایمانشان، به خدا کافر شوند (مجازات می شوند) بجز آنها که تحت فشار واقع شده اند در حالی که قلبشان با ایمان، آرام است . آری، آنها که سینه خود را برای پذیرش کفر گشوده اند، غضب خدا بر آنهاست؛ و عذاب عظیمی در انتظارشان! 106 این بخاطر آن است که زندگی پست دنیا را بر آخرت ترجیح دادند؛ و خداوند افراد بی ایمان (لجوج) را هدایت نمی کند. 107

«سوره 16 آیات 106 و 107»

مشرکان آن قدر به شکنجه عمار بن یاسر ادامه دادند تا توانستند او را مجبور به بیان کلمات شرک و بی اعتقادی نمایند و آنگاه به مردم گفتند: عمار حقیقتا کافر شده است. رسول خدا فرمود: « به درستی که عمار مملو از ایمان از فرق سر تا نوک پا است و ایمان با گوشت و خونش آمیخته است. عمار گریان به سوی پیامبر خدا رفت، پیامبر خدا از او پرسید: «قلبت را چگونه می یابی» عمار جواب داد: « قلبم در آرامش کامل ناشی از ایمان است». پیامبر خدا فرمود: «اگر آنها برگشتند دوباره همان را تکرار کن».

گفتار زنی که با تو مجادله می کرد

خداوند در آیات 1 الی 4 سوره مجادله می فرماید:

خداوند سخن آن زن را که درباره همسرش با تو گفتگو می کرد و به خداوند شکایت می نمود شنید (و تقاضای او را اجابت کرد)؛ خداوند گفتگوی شما را با هم (و اصرار آن زن را درباره حل مشکلش) می شنید؛ به یقین خداوند شنوا و بیناست. (1) کسانی که از شما نسبت به زنانشان ظهاره می کنند و (می گویند: تو نسبت به من به منزله مادرم هستی»)، آنان هرگز مادرانشان نیستند؛ مادرانشان تنها کسانی اند که آنها را به دنیا آورده اند. آنها سخنی ناپسند و باطل می گویند؛ و به یقین خداوند بخشنده و آمرزنده است. (2) و کسانی که نسبت به زنان خود

ص: 344

«ظهار» می کنند، سپس از گفته خود باز می گردند، باید پیش از آمیزش جنسی با یکدیگر، برده ای را آزاد کنند؛ این چیزی است که به آن اندرز داده می شوید؛ و خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است. (3) و کسی که توانایی (آزاد کردن برده ای) نداشته باشد، دو ماه پیاپی قبل از آمیزش با یکدیگر، روزه بگیرد؛ و کسی که این را هم نتواند، شصت مسکین را اطعام کند؛ این برای آن است که به خدا و پیامبرش ایمان بیاورید؛ اینها مرزهای الهی است؛ و برای کافران، عذاب دردناکی است! (4)

«سوره 58 آیات 1 الی 4»

شخصی که به مجادله پرداخته بود، خوله بنت ثعلبه بود. شوهرش أوس بن صامت به دنبال اختلاف با او، به وی گفته بود: «تو نسبت به من همانند ظهر یا پشت مادرم هستی(1)» وقتی این زن شرح سخنانی که شوهرش به او گفته بود و توصیف بدخلقی های همسرش را برای رسول خدا بیان نمود، خداوند این آیه را نازل کرد که «به درستی که خداوند شنید گفتار آن زن را که با تو درباره شوهرش مجادله می کرد و شکایت به خدا می آورد.»

آن گاه پیامبر به آن زن گفت «او باید به خاطر آنچه گفته است، یک برده را آزاد نماید، یا دو ماه پیوسته روزه بگیرد.» زنش گفت: او یک مرد پیر است و نمی تواند روزه بگیرد. رسول خدا عرض کرد: «پس 60 فقیر را هر یک به اندازه یک وسق (هر وسق شصت صاع است) از خرما اطعام نماید.» آن زن گفت: ای پیامبر خدا آن مرد هیچ خرمایی ندارد.» پیامبر فرمود «ما به اندازه یک زنبیل به او کمک می کنیم» خوله هم قول داد که کمک نماید. رسول خدا فرمود: «تو آنچه را درست بود به انجام رساندی. اکنون برو و خرماها را به نیابت از او خیرات کن. آن گاه با پسر عمویت بخوبی رفتار نما.

او همان گونه که رسول خدا فرموده بود، عمل کرد. سال ها بعد روزی خلیفه وقت مسلمین از کنار پیرزنی گذشت و برای احوال پرسی با او ایستاد. مردی گفت: «یا خلیفه،

ص: 345


1- عبارت "أنت علی کظهر أمی"، صیغه "ظهار" است. و آن در سنت عرب جاهلی نوعی طلاق بوده است که حرمت ابدی می آورده است اما شارع مقدس اسلام بر طبق آیات شریفه 1 الی 4 سوره مجادله حکم آن را تغیر داد و آن را مایه حرمتی دانست که با دادن کفاره از بین می رود. م

شما به خاطر یک پیرزن مردم را منتظر خود نگه داشته اید.» خلیفه پاسخ داد: «وای بر تو آیا میدانی این پیرزن کیست؟ این زن کسی است که خداوند شکایت او را از ورای هفت آسمان شنید. او خوله دختر ثعلبه است که در شأن او این آیه نازل شد که به درستی که خداوند گفتگوی آن زن که با تو درباره همسرش به مجادله پرداخته بود شنید... . خلیفه ادامه داد: «به خدا قسم، اگر این زن بخواهد تا شب هم می ایستم و برای هیچ کاری جز اقامه نماز او را ترک نخواهم کرد که در آن صورت هم پس از اقامه نماز به سوی او باز خواهم گشت».

و بسیاری از شهرها که ما تخریبشان کردیم در حالی که (اهلش) ستم پیشگان بودند.

خداوند در آیات 45 و 46 سوره حج می فرماید:

چه بسیار اهل شهرها و آبادیهایی که آنها را نابود و هلاک کردیم در حالی که ستمکار بودند، و دیوارهای آن بر روی سقفهایش فرو ریخت ! و چه بسیار چاه پر آب و قصرهای محکم و مرتفع که بی صاحب ماند! (45) آیا آنان در زمین سیر نکردند، تا دلهایی داشته باشند که حقیقت را با آن در ک کنند؛ یا گوشهایی که با آن (ندای حق را بشنوند؟! زیرا بسیار می شود که چشمهای ظاهر نابینا نمی شود، بلکه دلهایی که در سینه هاست کور می شود. (46)

سوره 22آیات 45 و 46 »

منظور از قریه در اینجا قصری است که شداد بن عاد بن ارم ساخت.

چه بسیار شهری که ستم پیشه بودند و ما نابودشان کردیم

خداوند در آیه 11 سوره انبیاء می فرماید:

چه بسیار آبادیهای ستمکاری را که در هم شکستیم؛ و بعد از آنها، قوم دیگری آفریدیم. (11)

«سوره 21 آیه 11»

ص: 346

در این آیه اشاره به شهری به نام حضور است که در سرزمین یمن واقع و از توابع زبید است.

خداوند در آیات 57 و 58 سوره شعراء می فرماید:

سرانجام فرعونیان مغلوب شدند، و ما آنها را از باغها و چشمه ها بیرون راندیم، (57) و از گنجها و قصرهای مجلل (58)

«سوره 26 آیات 57 و 58»

برخی مفسران تأکید دارند که این آیات اشاره به فیوم در مصر دارد. اما ایشان را اخراج کردیم" یعنی: ما فرعون و قومش را از باغهای شان و سرزمین شان که رودخانه ها در آن جاری بود و از خانه های زیبا (قصرها) و از جاهایی که آنها گنجینه های طلا و نقره را انباشته بودند، بیرون انداختیم.

(پیامبر) اخم کرد و روبر گرداند، زیرا مرد کوری به سویش آمد

خداوند در آیات 1 الی 10 سوره عبس می فرماید:

چهره درهم کشید و روی بر تافت، (1) از این که نابینایی به سراغ او آمد. (2) تو چه میدانی شاید او تقوا پیشه کند، (3) یا متذکر گردد و این تذکر به حال او مفید باشد.(4) و اما آن کس که خود را توانگر می بیند،(5) و تو به او روی می آوری،(6) و در حالی که اگر او تقوا پیشه نکند چیزی بر تو نیست. (7) اما کسی که به سراغ تو می آید و کوشش می کند، (8) و (از خدا) ترسان است،(9) تو از او غافل میشوی! (10)

«سوره 80 آیات 1 الی 10»

این آیات در مورد عبدالله بن أم مکتوم که مردی کور بود نازل شد. او نزد رسول خدا رفت و گفت: «مرا از آنچه خدا به تو آموخته است، تعلیم فرما» و چند بار این خواسته خود را تکرار کرد ولی متوجه نشد که پیامبر مشغول دعوت رهبران مشرک قریش به اسلام

است.

ص: 347

پیامبر چون مایل به قطع صحبتش نبود، به عبدالله فرزند أم مکتوم اخم کرد و از وی روی برگرداند. آن گاه خداوند این آیات را نازل کرد:"(پیامبر) اخم کرد و رو برگرداند، زیرا مرد کوری به سویش آمد." پیامبر خدا به عبدالله پسر أم مکتوم می فرمود: «خوش آمدی ای مردی که پروردگارم به خاطر حرمت گذاری او مرا توبیخ نمود.» آن گاه برای احترام به وی، عبایش را زیرانداز وی نمود.

چشمه مس مذاب

خداوند در آیات 12 و 13 سوره سباء می فرماید:

و باد را برای سلیمان مسخر ساختیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را می پیمود و عصرگاهان مسیر یک ماه را؛ و چشمه مس مذاب را برای او روان ساختیم؛ و گروهی از جن پیش روی او به فرمان پروردگارش کار می کردند؛ و هر کدام از آنها که از فرمان ما سرپیچی می کرد، او را از عذاب آتش سوزان می چشاندیم! (12) و آنها هرچه سلیمان می خواست برایش می ساختند: معبدها، تمثالها، ظروف بزرگ غذا به اندازه حوضها، و دیگهای ثابت (که از بزرگی قابل حمل و نقل نبود؛ و به آنان گفتیم:) ای خاندان دارد! شکر (این همه نعمت را به جا آورید؛ ولی عده کمی از بندگان من شکر گزارند. (13)

«سوره 34آیات 12 و 13»

خداوند این نعمت ها را به سلیمان نق عطا فرمود، درست همان گونه که آهن را برای داود نرم و منعطف فرمود. خداوند در آیات 96 و 97 سوره کهف هم از زبان ذوالقرنین می فرماید:

قطعات بزرگ آهن برایم بیاورید (و روی هم بچینید).» تا وقتی که کاملا میان دو کوه را پوشانید، گفت: «در اطراف آن آتش بیفروزید، و در آن بدمید.» (آنها دمیدند) تا آتش، قطعات آهن را سرخ کرد، گفت: (اکنون) مس مذاب برایم بیاورید تا بر روی آن بریزم (و شکافهای آن را پر کنم.» 96 (سرانجام چنان سدی ساخت که آنها طایفه یأجوج و مأجوج قادر نبودند از آن بالاروند؛ و نمی توانستند سوراخی در آن ایجاد کنند. 97

«سوره 18 آیات 96 و 97»

ص: 348

در این جا هم «قطر» به کار رفته و منظور مس ذوب شده ای است که ذوالقرنین برای ایجاد سد غیر قابل نفوذی بین شکاف دو کوه از آن استفاده کرد.

برای فقیران از مهاجران

خداوند در آیه 8 سوره حشر می فرماید:

(این اموال) برای مهاجران نیازمندی است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند در حالی که فضل الهی و رضای او را می طلبند و خدا و پیامبرش را یاری می کنند؛ و آنها راستگویانند. (8)

«سوره 59 آیه 8»

آنها اصحاب یا اهل الصقه بودند، مسلمانان فقیری که به مدینه منوره مهاجرت کرده بودند. این صحابه نه خانه ای، نه خانواده ای و نه ثروتی داشتند. چهارصد مرد بودند که در بخش سقف دار مسجد مدینه پناه گرفته بودند. آنجا بود که آنها زندگی می کردند و تعالیم دینی شان را می آموختند. در هنگام شام، پیامبر اسلام تعدادی از آنان را به سر سفره های اصحاب می فرستاد و گروهی نیز همراه حضرتش غذا میل می کردند. همینها بودند که در سریه های نخستین در خارج مدینه شرکت می کردند.

خداوند شما را به نهری خواهد آزمود

خداوند در آیه 249 سوره بقره می فرماید:

و هنگامی که طالوت (به فرماندهی لشکر بنی اسرائیل منصوب شد، و) سپاهیان را با خود بیرون برد، (به آنها) گفت :«خداوند، شما را بوسیله یک نهر آب، آزمایش می کند؛ آنها که از آن بنوشند، از من نیستند؛ و آنها که بیشتر از یک پیمانه با دست خود، از آن نخورند، از من هستند.» و همگی جز عده کمی، از آن نوشیدند. سپس هنگامی که او، و کسانی که به او ایمان آورده بودند، (و از بوته آزمایش، سالم به در آمدند،) از آن نهر گذشتند، (از کمی نفرات خود، ناراحت

ص: 349

شدند؛ و) گفتند: «امروز، ما توانایی مقابله با «جالوت» و سپاهیان او را نداریم.» اما آنها که می دانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (و ایمان بیشتری داشتند) گفتند:چه بسیار گروههای کوچک که به خواست خدا، بر گروههای بزرگ پیروز شدند.» و خداوند با صابران (و استقامت کنندگان) است. (249)

«سوره 2 آیه 249»

این آیه به رود اردن (رود شریعه) اشاره دارد که بین فلسطین و اردن در جریان است.

مشرق و مغرب

(در آیات متعدد قرآن مجید، ذکر مشرق و مغرب و یا مشرقها و مغربها آمده است که در ادامه به مواردی از آن اشاره می شود)

خداوند در آیات 115، 142، 177، 258 سوره بقره به ترتیب می فرماید:

مشرق و مغرب، از آن خداست ! پس به هر سو رو کنید، رو به خدا کرده اید. خداوند دارای قدرت وسیع و (به همه چیز) داناست. (115)

«سوره 2 آیه 115»

به زودی مردم سبک مغز می گویند: «چه چیز آنها مسلمانان را، از قبله ای که بر آن بودند، بازگردانید؟!» بگو: «مشرق و مغرب، از آن خداست، خدا هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت می کند.» 142

«سوره 2 آیه 142»

نیکی، این نیست که به هنگام نماز، روی خود را به سوی مشرق یا مغرب کنید؛ و تمام گفتگوی شما، درباره قبله و تغییر آن باشد؛ بلکه نیکو کار کسی است که به خدا و روز واپسین و فرشتگان و کتاب خدا و پیامبران، ایمان آورده؛ و مال خود را، با همه علاقه ای که به آن دارد، به خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و واماندگان در سفر و سائلان و بردگان، انفاق می کند؛ و نماز را برپا می دارد و زکات را می پردازد؛ و (همچنین کسانی که به عهد خود - به هنگامی که عهد بستند - وفا می کنند؛ و در برابر سختی ها و زیانها و هنگام جنگ، استقامت می ورزند؛ اینها کسانی هستند که راست می گویند؛ (و گفتار و کردارشان با

ص: 350

اعتقادشان هماهنگ است؛ و اینها پرهیز گارانند (177)

«سوره 2 آیه 17»

آیا ندیدی (و آگاهی نداری از) کسی نمرود که بر اثر (غرور ناشی از) حکومتی که خدا به او داده بود با ابراهیم درباره پروردگارش محاجه و گفتگو کرد؟ و هنگامی که ابراهیم گفت: «خدای من آن کسی است که زنده می کند و می میراند.» گفت: «من نیز زنده می کنم و می میرانم.» (و دستور داد دو زندانی را حاضر کردند، فرمان آزادی یکی و قتل دیگری را داد. ابراهیم گفت: «خداوند، خورشید را از مشرق می آورد؛ (اگر راست می گویی) تو آن را از مغرب بیاور.» به این صورت، آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد. و خداوند، گروه ستمکاران را هدایت نمی کند. (258)

«سوره 2 آیه 258»

هم چنین در آیه 28 سوره شعراء از زبان موسی می فرماید:

(موسی) گفت: «او پروردگار مشرق و مغرب و آنچه میان آن دو است می باشد، اگر شما عقل و اندیشه خود را به کار می گرفتید.» (28)

«سوره 26 آیه 28»

و در آیات 8 و 9 سوره مزمل می فرماید:

نام پروردگارت را یاد کن و تنها به او دل ببند. (8) اوست پروردگار مشرق و مغرب که معبودی جز او نیست، پس او را تکیه گاه خود انتخاب کن، (9)

«سوره 73 آیات 8و9»

و باز در آیات 36 الی 38 سوره زخرف می فرماید:

و هر کس از یاد خداوند رحمان، روی گردان شود شیطانی را بر او مسلط می سازیم که همواره همنشین او خواهد بود. (36) و آنها شیاطین این گروه را از راه (خدا) باز می دارند، در حالی که گمان می کنند هدایت یافتگان (حقیقی) آنها هستند. (37) تا زمانی که در قیامت) نزد ما حاضر شود می گوید: ای کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود؛ چه بد همنشینی بودی!» (38)

«سوره 42آیات 36 الی 38»

ص: 351

هم چنین خداوند در آیات 136 و 137 سوره اعراف می فرماید:

سرانجام از آنها انتقام گرفتیم، و آنان را در دریا غرق کردیم؛ زیرا آیات ما را تکذیب کردند، و از آن غافل بودند. (136) و مشرقها و مغربهای پر برکت زمین را به آن قوم که (زیر زنجیر ظلم و ستم) به ضعف کشانده شده بودند، واگذار کردیم؛ و وعده نیک پروردگارت بر بنی اسرائیل، بخاطر صبر و استقامتی که به خرج دادند، تحقق یافت؛ و آنچه فرعون و فرعونیان (از کاخهای مجلل) می ساختند، و آنچه از باغهای داربست دار فراهم ساخته بودند، در هم کوبیدیم! (137)

«سوره 7 آیات 136 و 137»

و در آیات 4 و 5 سوره صافات هم می فرماید:

که به یقین معبود شما یگانه است؛ (4) پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست، و پروردگار مشرقها. (5)

«سوره 37 آیات 4 و 5»

و نیز آیه 40 سوره معارج می فرماید: سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها که ما قادریم، 40

«سوره 70آیه 40»

پروردگار شرق و غرب

منظور از مشرق و مغرب، جهت طلوع و جهت غروب خورشید به صورت عام بر روی کره زمین است.

طرح کره زمین و تابش خورشید

رب المشرقین و رب المغربین»: چنان که به طور طبیعی دیده می شود و همه میدانیم، خورشید از دو نقطه سر بر می زند؛ نقطه ای که در تابستان می بینیم و نقطه ای که دورتر از آن است و در زمستان از آن طلوع می کند. غروب نیز به همین صورت است. خورشید به هنگام تابستان در نیم کره شمالی بر مدار سرطان(23/5 درجه عرض شمالی) و

ص: 352

هنگامی که در نیم کره شمالی زمستان می شود، بر مدار جدی (23/5 درجه جنوبی) می تابد همزمان با زمستان در نیم کره شمالی، در نیم کره جنوبی تابستان می شود.

بین این دو فصل (زمستان و تابستان)، خورشید از دو موضع دور از هم و به صورتی۔ مایل می تابد که در مقابل، دو مغرب هم از یکدیگر دورند و قرآن مجید در سوره زخرف۔ آیه 38، نشان می دهد که میان دو شرق فاصله زیادی هست. از این رو، مراد از دو مشرق۔ موضع طلوع خورشید بر روی دو مدار است که طبیعتا دو مغرب نیز در برابر آن دو قرار می گیرد.

و اما مشارق و مغارب: خورشید در اثنای انتقالش در بین دو مدار از نقطه های پیوسته متعددی عبور می کند و میان آن دو نمی جهد. از این رو، هر نقطه انتقال خورشید در بین این دو مدار یک مشرق به شمار می رود و مغرب در مقابلش قرار می گیرد و بدین ترتیب مشرقهایی و مغربهایی داریم. در سوره صافات، آیه 5 هم که از «رب المشارق» سخن گفته شده است، مراد مشارق و مغارب اختران است؛ زیرا در این آیه خداوند بعد از ذکر آسمانها و زمین و عوالم و اخترانی که میان این دو است، از مشارق یاد کرده است؛ زیرا هر عالم یا اختری، مشرقی دارد.

ص: 353

از مؤمنان

خداوند در آیه 23 سوره احزاب می فرماید:

در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه اوشربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هیچ گونه تغییری در پیمان خود ندادند.23

«سوره 33 آیه 23»

این آیه در شأن أنس بن نضر نازل شد، که در جنگ احد (شوال سال سوم هجری) حضور داشت، ولی در نبرد بدر نبود. آنس گفت: «ای پیامبر خدا، من در نخستین نبرد شما با مشرکان غایب بودم. به خدا قسم، اگر خداوند گواه بر جنگ من علیه مشرکان باشد، قطعا نظاره گر آنچه من انجام دهم، خواهد بود." روز جنگ احد، مسلمین واقعی خود را نشان دادند؛ او آنقدر جنگید تا شهید شد. بر پیکرش بیش از 80 زخم شمشیر، نیزه و پیکان یافتند. او آنقدر جراحت برداشته بود که تشخیص هویتش مشکل بود و در واقع این خواهرش ربیع بود که او را از روی سرانگشتانش شناسایی نمود.

و از مردم کسی که گفتارش تو را متعجب می کند

خداوند در آیات 204 و 205 سوره بقره می فرماید:

بعضی از مردم، گفتارشان در زندگی دنیا مایه اعجاب تو میشود؛ (در ظاهر، اظهار محبت شدید می کنند) و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه می گیرند. درحالی که آنان، سرسخت ترین دشمنانند. (204) (نشانه آنها، این است که) هنگامی که روی برمی گردانند و از نزد تو خارج می شوند، در راه فساد در زمین، کوشش می کنند، و زراعتها و چهارپایان و انسانها را نابود می سازند؛ (با این که می دانند) خدا فساد را دوست نمی دارد. (205)

«سوره 2 آیات 204و205»

ص: 354

این آیه در مورد آخنس بن شریق ثقفی است که تظاهر به اسلام کرد، اما بعدها وقتی از میان یک کشتزار و کنار تعدادی الاغ از دارایی های مسلمانان می گذشت، کشتزار را آتش زد و الاغها را گشت.

و المؤلفه قلوبهم

خداوند در آیه 60 سوره توبه می فرماید:

صدقات زکات مخصوص نیازمندان و مستمندان و مأموران جمع آوری آن و برای جلب محبت افراد غیر مسلمان، و برای (آزادی) بردگان، و (ادای دین) بدهکاران، و در راه (تقویت آیین) خدا، و و اماندگان در سفر است؛ این، یک فریضه (مهم) الهی است؛ و خداوند دانا و حکیم است. (60)

«سوره 4 آیه 60»

پیامبر خدا به تعدادی از اشراف عرب هدیه ارزانی کرد، به منظور این که قلوبشات را متمایل به اسلام نماید. از این میان، افراد زیر را می توان نام برد: اقرع بن حابس تمیمی۔ عباس بن مرداس شکمی، غبینه حصن فزاری، ابوسفیان بن حرب، معاویه بن ابوسفیان، حارث بن هشام بن مغیره، حکیم بن طلیق، خالد بن أسید بن أبی عیص، سعید بن یربوع مخزومیت صفوان بن أمیة بن خلف جمحی، سهیل بن عمرو، ویطب بن عبدالعزی عامری، حکیم بن حزام بن خویلد، ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب، مالک بن عوف، علاء بن جاریه ثقفی پیامبر خدا به هر یک از این افراد 100 شتر اهدا نمود، بجز سعید بن یربوع و حویطب که به هر کدام 50 شتر داد.

و از ایشان کسی است که می گوید به من اجازه ده و مرا داخل فتنه نکن

خداوند در آیه 49 سوره توبه (از قول کسانی) می فرماید:

از آنها کسانی هستند که می گویند: «به ما اجازه ده (تا در جهاد شرکت نکنیم)، و ما را به گناه نیفکن »! آگاه باشید آنها (هم اکنون) در گناه سقوط کرده اند؛ و به یقین جهنم، کافران را احاطه کرده است. (49)

«آیه 49 سوره 9»

ص: 355

از این آیه درباره منافقی به نام جد بن قیس نازل شد. وقتی رسول خدا در سال نهم هجری آماده حرکت برای غزوہ تبوک بود، جد گفت: ای پیامبر خدا، به من برای ترک و معافیت از جهاد اجازه عطا کن و مرا در فتنه زنان رومی قرار نده!

برگرفتن دشمنانتان و دشمنانم به عنوان دوست

خداوند در آیات 1 تا 3 سوره ممتحنه می فرماید:

ای کسانی که ایمان آورده اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید! شما نسبت به آنان اظهار محبت می کنید، در حالی که آنها به آنچه از حق برای شما آمده کافر شده اند و پیامبر خدا و شما را بخاطر ایمان به خداوندی که پروردگار همه شماست از شهر و دیار تان بیرون می رانند؛ و اگر شما برای جهاد در راه من و جلب خشنودیم هجرت کرده اید؛ ( پیوند دوستی با آنان برقرار نسازید. شما مخفیانه با آنها رابطه دوستی برقرار می کنید در حالی که من به آنچه پنهان یا آشکار می سازید (از همه) داناترم. و هر کس از شما چنین کند، از راه راست گمراه شده است. (1) اگر آنها بر شما دست یابند، دشمنانتان خواهند بود و دست و زبان خود را به بدی نسبت به شما می گشایند، و دوست دارند کافر شوید. (2) هرگز خویشاوندان و فرزندانتان روز قیامت سودی به حالتان نخواهند داشت؛ خداوند میان شما جدایی می افکند؛ و او به آنچه انجام می دهید بیناست. (3)

«سوره 60 آیات 1 تا 3»

این آیات درباره حاطب بن أبی بلتعه نازل شد که در سال هشتم هجری، درست پس از شکستن مفاد صلح حدیبیه توسط قریشیان، یک نامه به قریشیان فرستاد و آنها را مطلع نمود که مسلمانان در حال آماده شدن برای فتح مکه هستند.

و کسی که وجودش را برای رضای خداوند وقف نمود (فروخت)

[«سوره بقره آیه 207»]

گفته می شود این آیه در مورد صهیب رومی نازل شد. در زمان مهاجرتش عدهای از قریشیان تعقیبش کردند. او از مرکبش پیاده شد و به سرعت تیری از ترکش خود بیرون

ص: 356

اماکن، اقوام و نشانه ها آورد و گفت: «ای قریشیان می دانید که تیرافکن ترین فرد منم و به خدا سوگند دستتان به من نمی رسد، مگر آنکه تا آخرین تیر ترکشم را بر شما بیفکنم و بعد با شمشیرم با شما میجنگم... اگر می خواهید اموالم در مکه را به شما نشان می دهم، به این شرط که مرا به حال خود واگذارید.» گفتند: «باشد. هنگامی که صهیب نزد رسول خدا به مدینه آمد، حضرت فرمود: «أبا یحیی معامله ات سود داد، معامله ات سود داد.»

کسانی که خانه هایشان (مساکن شان) را به دست خودشان تخریب کردند

خداوند در آیات 2 و3 سوره حشر می فرماید:

او کسی است که کافران اهل کتاب را در نخستین برخورد (با مسلمانان) از خانه هایشان بیرون راند. گمان نمی کردید آنان بیرون روند، و خودشان نیز گمان می کردند که دژهای محکمشان آنها را از عذاب الهی مانع می شود؛ اما خداوند از آن جا که گمان نمی کردند به سراغشان آمد و در دلهایشان ترس و وحشت افکند، به گونه ای که خانه های خود را با دست خویش و با دست مؤمنان ویران می کردند؛ پس عبرت بگیرید ای صاحبان بصیرت! (2) و اگر نه این بود که خداوند ترک وطن را بر آنان مقرر داشته بود، آنها را در همین دنیا مجازات می کرد؛ و برای آنان در آخرت نیز عذاب آتش است. (3)

«سوره 59 آیات 2 و3»

نزول این آیات در توصیف افراد قبیله بنی نضیر بود که از خانه هاشان در مدینه اخراج و تبعید شدند.

***

پروردگارا، به من توفیق ده تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم دادی به جای آورم و کار شایسته ای انجام دهم که از آن خشنود باشی، و فرزندان مرا صالح گردان؛ من به سوی تو باز می گردم و تویه می کنم. و من از مسلمانان (و تسلیم شدگان به حضورت) هستم.

«شوقی أبو خلیل»

ص: 357

منابع و مآخذ

أسباب النزول، علی بن أحمد النیسابوری، دار الفکر، بیروت 1414 هجری قمری /1994 میلادی.

- الاستیعاب فی أسماء الأصحاب، یوسف بن عبدالله بن محمد القرطبی، هامش الإصابة فی تمییز الصحابه.

- أسد الغابه فی معرفة الصحابه، علی بن محمد الجزری (ابن الأثیر)، کتاب الشعب،مصر.

- الإصابة فی تمییز الصحابه، شهاب الدین أحمد بن علی العسقلانی (ابن حجر)، دارالفکر، بیروت، (دون تاریخ).

- الأعلام خیر الدین الزرکلی، دار العلم للملایین، بیروت، 1979 میلادی.

- الأعلام فی القرآن، الفریق یحیی عبدالله المعلمی

- دار المعلمی للنشر، الریاض 1414 هجری قمری /1994 میلادی

- البدایه و النهایه الحافظ ابن کثیر، مکتبه المعارف، بیروت، 1974/2 میلادی. تاریخ ابن خلدون، دار البیان، (دون تاریخ).

- تاریخ الطبری (تاریخ الرسل و الملوک) تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، دارالمعارف بمصر 1960 میلادی.

- تفسیر روح البیان، إسماعیل حقی البروسوی، دارالفکر، بیروت، (دون تاریخ).

- تفسیر الطبری (جامع البیان فی تأویل آی القرآن)، ابن جریر الطبری، دار الفکر، بیروت، 1420 هجری قمری / 1999 میلادی.

- تفسیر الفخر الرازی (الفسیر الکبیر و مفاتیح الغیب)، الإمام فخر الدین محمد الرازی، دارالفکر، بیروت، 1415 هجری قمری / 1995 میلادی.

ص: 358

- تفسیر القرآن العظیم، أبو الفداء إسماعیل بن کثیر القرشی الدمشقی، دار و مکتبه الهلال، بیروت، طبعه 1986/1 میلادی

- تفسیر المراغی، أحمد مصطفی المراغی، دارالفکر، بیروت، (دون تاریخ).

- التفسیر المنیر، د. وهبه الحیلی، دار الفکر، دمشق، طبعه 1، 1411 هجری قمری /1991 میلادی

- التکمیل و الإتمام، محمد بن علی الغانی (ابن عسکر) تحقیق حسن مروه، دار الفکر، دمشق، طبعه 1، 1418 هجری قمری /1997 میلادی.

- دائره المعارف الإسلامیه، دارالفکر، بیروت، (دون تاریخ).

- الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور،جلال الدین السیوطی، مؤسسة الرساله، بیروت، دون تاریخ).

- دول الإسلام، شمس الدین الذهبی، تحقیق حسن مروه، دار صادر، بیروت، طبعه 1،1999 میلادی.

- روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، شهاب الدین محمود الآلوسی البغدادی، دار الفکر، بیروت، 1417 هجری قمری 1997 میلادی.

- الروض الأف فی تفسیر السیره النبویه لابن هشام أبو القاسم بن عبدالله الهیلی، دار الفکر، بیروت، (دون تاریخ).

- السیره النبویه ابن هشام، دار الجیل، بیروت، 1975 میلادی۔ - صفوة التفاسیر، محمدعلی الصابونی، دارالفکر، بیروت، 1408 هجری قمری/1988 میلادی

- الطبقات الکبری، ابن سعد الهری، دار صادر، بیروت، (دون تاریخ).

- عیون الأثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر، ابن سید الناس، دار الجیل، بیروت، طبعه 2، 1974 میلادی.

ص: 359

- فتح القدیر الجامع بین قنی الروایه و الدرابه من علم التفسیر، محمد ابن علی الشوکانی، دارالفکر، بیروت، 1403 هجری قمری / 1983 میلادی.

- فتوح البلدان، أبو الحسن أحمد بن یحیی البلاذری، المکتبه التجاریة الکبری، مصر،1959 میلادی.

- القاموس الإسلامی، أحمد عطیه الله، مکتبه النهضه المصریه، 1390 هجری قمری /1970 میلادی.

- قصص الأنبیاء (المسمی بالعرائس)، أحمد بن محمد بن ابراهیم النیسابوری المعروف بالثعلبی، دار الفکر، بیروت، 1420 هجری قمری / 2000 میلادی.

- قصص القرآن من القرآن والأثر، أبوالفداء الحافظ ابن کثیر الدمشقی، دار الفکر،بیروت، طبعه 3، 1418 هجری قمری / 1998 میلادی.

- قصص الأنبیاء، ابو جعفر محمد بن جریر الطبری، دارالفکر، بیروت، 1409 هجری قمری / 1989 میلادی.

- قصص الأنبیاء، عبدالوهاب النجار، دار الفکر، بیروت، (دون تاریخ). - الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر الجزری، اداره الطباعه المنیریه، القاهره، 1348 هجری

- قمری. کتاب الأصنام، هشام بن محمد السائب الکلبی، تحقیق د. محمد عبدالقادر أحمد، و أحمد محمد عبید، مکتبه النهضه المصریه، (دون تاریخ).

- کتاب الروض المعطار فی خبر الأقطار، محمد بن عبدالمنعم الحمیری، تحقیق د. إحسان عباس، مؤسسه ناصر الثقافیه 1980 میلادی.

- الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، محمود بن عمر المخشری، دارالفکر، بیروت، (دون تاریخ).

- لباب التأویل فی معانی التنزیل المسمی تفسیر الخازن علی بن محمد ابن ابراهیم البغدادی، المعروف بالخازن، دارالفکر، بیروت، (دون تاریخ).

ص: 360

- مختصر تاریخ دمشق لابن عساکر اختصره ابن منظور، دار الفکر، دمشق، بده الإصدار 1984 میلادی و حتی 1988 میلادی.

- مروج الذهب و معادن الجوهر، علی بن الحسین بن علی المسعودی، دارالفکر بیروت، طبعه 5، 1393 هجری قمری/1973 میلادی

- معجم البلدان، شهاب الدین یاقوت الحموی، دار صادر، بیروت، 1397 هجری قمری / 1977 میلادی.

- المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم، محمد فؤاد عبدالباقی، دار الفکر، بیروت 1401 هجری قمری /1981 میلادی

- المعجم المفهرس لمعانی القرآن العظیم، محمد بسام الزین، محمد عدنان سالم دار الفکر المعاصر، بیروت، طبعه 2، 1417 هجری قمری / 1996 میلادی.

- الموسوعه الیمنیه، مؤسسه العفیف الثقافیة، صنعاء، طبعه 1، 1412 هجری قمری . 1992 میلادی.

- هدایه البیان فی تفسیر القرآن، راشد عبدالله الفرحان، طباعه ونشر کلیه العودم الإسلامه، طرابلس، 1993 میلادی.

- الوفا بأحوال المصطفی، أبو الفرج عبدالرحمن بن الجوزی، دار الکتب الحدیثه مصر، طبعه 1، 1386 هجری قمری /1966 میلادی.

ص: 361

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109